از ورودی بابالجواد (ع) وارد حرم شدم و صدای سخنران به گوشم خورد که میگفت:
میگن الهی هیچ خواهری طعم فراق برادر رو نچشه ولی من میگم الهی هیچ برادری دل نگران خواهرش نباشه. این دلنگرانی خیلی سنگینتره.
با این جملات افتادم وسط روزگار نوجوانیام که برادرم دائم نگرانم بود و سعی میکرد مراقبم باشد و من ناراحت میشدم و با خودم میگفتم من از پس خودم برمیآیم! چندباری کارمان به جروبحث کشید و خاطر پدرومادرمان را مکدر کرد. اما او احساس وظیفه میکرد. حالا وقتی از سیسالگی عبور کردهام میفهمم که آن دلنگرانیها و مراقبتها اثر دوستداشتن بود گرچه میشد به شکل دیگری باشد که ایجاد سوءتفاهم نکند.
همین سیره اهلبیت (ع) را اگر در زندگیمان پیش بگیریم حتما بهراحتی از سنگلاخ زندگی دنیایی عبور میکنیم و به مسیر سبز زندگی الهی نزدیک میشویم.
ماجرای سفر حضرت معصومه (س) در دل تاریخ به عنوان دختری اثرگذار میتواند چراغ راهی باشد که بدانیم نقش دختران و زنان چقدر در زندگی اهلبیت (ع) پررنگ و اثرگذار بوده است.
بُعد خانوادگی و خانوادهمحور بودن زندگی اهلبیت (ع) خود گویای همهچیز است.
سفر حضرت معصومه (س) از سر دلتنگی برای برادر، روایتگر بخش مهمی از زندگی امامهشتم (ع) است که شاید کمتر به آن پرداختهایم. شاید اگر فاصله بین ولادت امامرضا (ع) و ولادت حضرت معصومه (س) را دهه خواهربرادرها نامگذاری میکردیم میشد با یک ماژیک شبرنگ روی این بخش از زندگی این دو عزیز تمرکز و دلهای زیادی را به هم نزدیک کرد.
{$sepehr_key_155853}
صدای بلند سخنران دوباره مرا به خودم میآورد آنجا که گریز عاشورایی میزند و میگوید: من معتقدم دلنگرانی برادر خیلی سنگینتر است. خیلیسنگینتر! میدانید چرا؟ چون امام لحظه آخر رو کرد به سمت خیمهها با حالت اضطراب و اضطراری گفت:ای قوم! اگر دین ندارید آزاده باشید و سمت خیمههای حسین نروید!
رو کردم سمت گنبد و گفتم:
آقاجان تسلیت!
و دوبیتی همسرم را به این مناسبت زیر لب زمزمه کردم:
برادر! شمعِ اشک افروخت خواهر
لب ازشکوه دمادم دوخت خواهر
فراقت آنچنان سخت و گران بود
که هفده روز در تب سوخت خواهر