مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ در روستا آققبر آققلا، کنار آبگیرها و مزارع سرسبز بزرگ میشود و از همان کودکی با دوتار پدر انس میگیرد. پدر، شبها کنج حیاط مینشیند و برای دل خودش مینوازد. محمد هم گهگاه، آرام و بیصدا به تماشایش مینشیند. حرکت سریع دستان پدر و صدایی که از تن ساز بلند میشود، جادوییترین چیزی است که در آن سالها میبیند و میشنود. دهساله که میشود، انگشتهای نازکش روی دو سیم تمرین میکنند.
خانه به آهستگی با صدای ساز او گرم میشود. محمد آرامآرام پیش میرود و هر روز تبحر بیشتری در نواختن ساز به دست میآورد. چند سال بعد دلش آواز میخواهد. وقتی با پدر در میان میگذارد، ترتیبی میدهد که محمد، نخستین راهنمای آوازش را ملاقات کند. قزاق پنق، استاد کهنهکار محلی است که به او تحریر و آوا میآموزد و در کنارش آداب خواندن را تکرار میکند. وقتی محمد بهدنبال شعر میگردد، دیوانهای قدیمی روی طاقچه را ورق میزند. اشعار را از میان آثار مختومقلی فراغی، مسکینقلیچ، ستار سوقی و گاه سرودههای عمویش جانمحمد طریک بیرون میکشد.
کلماتی که راه آواز را هموار میکنند و به دو سیم روی سازش معنی میدهند. روزی که برای نخستینبار میکروفون رادیو گرگان را میبیند، دلش نمیلرزد؛ در ذهنش هنوز همان حیاط گلی و صبحهای مهآلود است که تکرار میشود. با احتیاط مینوازد و میخواند، آنقدر که نامش در محافل میپیچد و لقب «دردی طریک» به او مینشیند؛ لقبی که از آن پس، صدای او را با این نام میشناسند.
از عروسیهای روستایی تا مجالس شهری؛ هرجا که باشد، پیش از نخستین زخمه، زیر لب یاد استادانش را مرور میکند، ساز را به گوش همان مجلس کوک میکند و شروع به خواندن میکند. کودکیاش با بوی نیزار میگذرد، نوجوانیاش با وسواس تمرین و جوانیاش با اطمینان صدایی که راه خود را پیدا کرده است. امروز هم اگر بنشیند و ساز را در بغل بگیرد، همان پسرک دهساله پیداست که قصه ایل و اقلیم را راست و بیادعا نقل میکند.
نام «دردی طریک» که اعلام میشود، مجلس پیشاپیش آرام میگیرد. مردم احترام زیادی برای او قائلاند. مجلسی که دردی طریک در آن حاضر شود، یک مجلس معمولی نیست و بهخاطر همه اینهاست که به او لقب «شجریان موسیقی ترکمن» را میدهند. او نشان درجه یک هنری را بر سینه دارد. کوک سازش را با حالوهوای مردم تنظیم میکند.
اگر جشن است، ریتم را سبک میکند و اگر به روایت نیاز است، نغمه را میکشاند تا جا برای کلمات باز شود. از صداهای ماندگار ایران است. با این حال بزرگترین افتخار زندگیاش دوست داشته شدن از سمت مردم است. وقتی یک نفر از راه میرسد و میگوید «اسمم را لابهلای شعر شنیدم»، وقتی یک نفر زخمههایش را تقلید میکند و وقتی قطعاتش، لالایی مادران ترکمن میشود برایش افتخاری بالاتر از ماندگاری صداست.
هر روز بامداد به تمرین مینشیند. او هم درست مثل پدر، گوشه حیاط مینشیند و وقتی اهل خانه سرگرم کارند و گوش تیز کردهاند برای ساز پدر، آرام مینوازد و زیر لب میخواند. راه شهرت محمد خیلی زود هموار میشود و بااینحال از ریشههایش جدا نمیافتد. شعر مختومقلی و مسکینقلیچ هنوز محور کارهایش است.
گاهی نام عموی شاعرش میان ترجیعبندها میدرخشد. محمد پاداش حقیقی کارش را زمانی میگیرد که آواز تمام میشود و سکوت همچنان پابرجاست. تا دقایقی پس از اجرا، هنوز چشمان حاضران میدرخشد و لبخند روی لبشان است و کلمات و صدای جادویی محمد را در پس ذهنشان مرور میکنند.
فروتنی محمد عادی نیست و از دانشی میآید که طی سالها در آداب بخشیگری آموختهاست. در خراسان و ترکمنصحرا، «بخشی» به هنرمندی میگویند که همزمان دوتار مینوازد، میخواند و قصه و حماسه روایت میکند. این سنت در شمال خراسان و ترکمنصحرا بسیار پررنگ است و همخانواده سنت باخشی در ترکمنستان و ازبکستان هم هست.
{$sepehr_key_155855}
فولکلور، در ایران متکثر، نقش زبان دوم را بازی کرد. زبانی که بینیاز از مکتوبشدن، اخلاق عمومی را نسلبهنسل منتقل کرد. ایران، عرصه زیبای تفاوتهاست. تفاوتهایی که در عین دامن زدن به تنوع و زیبایی، بر مضامینی، چون مهماننوازی، انصاف، آیین شادی و صبر و سوگ در موسیقی فولکلور تأکید دارند.
دوتار با دو سیم فروتن، دفترچه خاطراتی بود که تاریخ کوچ و کار و کرامت را روایت میکند. بخشیها نگهبانان این دفترند؛ قصهگو، معلم، میانجی آشتی و شادی. وقتی جهان به شتاب افتاد و حاضر آماده جای صبر آموخته را گرفت، موسیقی مردمزاد حکم ترمزی نرم داشت؛ فرصتی برای مکث و بازشناسی خویش بود و هست.
ثبتهای رسمی جهانی، از مهارتهای سنتی ساخت و نواختن دوتار تا ضبط هنر بخشیگری بعدها آمد تا همان دانسته دیرین مردم را مهر کند. این صداها ستون نامرئی هویت ما ایرانیاناند، اگر فرو بریزند، سقف فرهنگ سست میشود. در این میان، یاد دردی طریک، با نام اصلی «محمد اسماعیلزاده» نمونه روشن حفظ و پاسداشت یک حلقه پیوند است. هنرمندی که در جشنوارههای داخلی و خارجی بسیاری حضور داشت و در کشورهایی همچون آلمان، هلند و انگلستان به اجرای برنامه پرداخته بود.
او در یازدهم مهر۱۴۰۰ پس از ابتلا به کرونا از دنیا رفت؛ اما روایتش در هنر ایران ماندگار شد. او پل میان دیروز و امروز بود. موسیقی او به نسل تازه میآموخت که سنت، ایستادن در برابر زمان نیست؛ راهرفتن کنار آن است و آثارش، نه نوستالژی نسلهای گذشته، بلکه سرمایه زنده و ماندگار فرهنگ عمومی نسلهای آینده است.