به گزارش شهرآرانیوز، تئاتر فرصتی است برای نگاه دوباره به زندگی؛ جایی که قصهها در قاب صحنه، رنگ و معنای تازه پیدا میکنند. بعضی نمایشها آنقدر در ذهن گروه و کارگردان زنده میمانند که سالها بعد دوباره به صحنه برمیگردند؛ با تجربهای بیشتر و اجرایی متفاوت.
بلوار الیزابت از همین آثار است. نمایشی خانوادگی که در لایههای سادهی روایتش، چالشها و تنشهای انسانی آشکار میشود. هر عضو خانواده با دغدغهها و انتخابهای خودش، بر دیگری اثر میگذارد و همین رفتوبرگشتها فضایی ملموس و آشنا میسازد.
اکنون پس از دو سال، این نمایش بار دیگر در تماشاخانه بهار روی صحنه رفته است؛ اجرایی تازه که بازیگران و کارگردان تلاش کردهاند آن را پختهتر و نزدیکتر به مخاطب ارائه کنند. در ادامه، گفتوگوهایی با کارگردان و بازیگران نمایش خواهید خواند.
حمیدرضا آزادفر، کارگردان نمایش بلوار الیزابت دربارهی بازگشت دوباره این اثر پس از دو سال میگوید: راستش را بخواهید، ما بعد از نمایش اکوئوس دوباره دور هم جمع شدیم. شرایط امروز جامعه را طوری دیدم که وقتش رسیده بود بلوار الیزابت را یک بار دیگر اجرا کنیم. برای همین تصمیم گرفتم یک دوره اجرای محدود برای این نمایش در نظر بگیرم.
او دربارهی شکلگیری متن توضیح میدهد: ایدهی اولیه در گفتوگوهایی بود که با میلاد کاشانی(نمایشنامهنویس) داشتیم. دنبال این بودیم داستان یک خانواده را نشان بدهیم. میلاد این متن را نوشت و وقتی با هم خواندیم، دیدیم هم قابلیت اجرا دارد و هم نمایشنامهی خوبی از کار درآمده. هنوز هم معتقدم همان حرفی که دو سه سال پیش در اجرا میخواستم بزنم، امروز هم زنده و به حال و هوای جامعه نزدیکتر است.
این کارگردان درباره مضمون نمایش میگوید: ماجرای یک خانواده است که هر کدام دغدغهای دارند، یکی عاشق فیلم است، یکی درگیر رابطه زناشویی است. در واقع خود ما و جامعهمان را نشان میدهد که مدام درگیر یکدیگریم.
آزادفر درباره تفاوت اجرای جدید با اجرای نخست بیان میکند: دور اول، بعضی بازیگران تازهکار بودند و خودِ تیم هم تجربهی کمتری داشت. الان، اما جنس بازیها پختهتر شده و روابط صمیمیتر شکل گرفته. طراحی کارگردانی تغییر عمدهای نکرده، ولی همان فضایی که دنبالش بودم تازه بهدرستی شکل گرفته. با اینکه دکور و نورپردازی سرد است، اما بازیهای گرم روی صحنه آن تضاد جذابی را که میخواستم ایجاد میکند.
نازیلا نوروزی، بازیگر نمایش بلوار الیزابت درباره نقش خود در این نمایش میگوید: من در این نمایش نقش مهری، دختر بزرگ خانواده را بازی میکنم. او بهخاطر شرایط خانوادگی مجبور میشود ازدواج کند و از خانه برود، اما بعد دوباره شرایطی پیش میآید که برمیگردد به خانهی پدرش و باز با چالشهای خانواده درگیر میشود.
او تاکید میکند: من در دور اول اجراها نبودم، اما در جشنوارهی استانی همراه گروه شرکت کردم. این نقش برایم چالش بزرگی بود، چون باید خودم را جای دختری میگذاشتم که در زندگی شکست خورده و درد کشیده؛ چیزی که در بسیاری از خانوادهها وجود دارد و در دهههای گذشته هم خیلی بیشتر دیده میشد. امروز شاید بعضی مسائل آسانتر حل شود، اما آن موقع این بازگشت به خانهی پدری اصلاً راحت نبود.
این بازیگر از علاقهی شخصیاش به این نمایش میگوید: بلوار الیزابت جز نمایشهایی است که واقعاً دوستش دارم و با جان و دل بازی میکنم. یکی از دلایلش گروهیبودن کار است؛ ما خیلی به هم وابستهایم، همکاری زیادی داریم و واقعاً همدیگر را دوست داریم. همین باعث میشود روی صحنه بدرخشیم، چون همه با دل کار میکنیم.
نوروزی با اشاره به تعامل با کارگردان خاطر نشان میکند: خوشبختانه آقای آزادفر جز کارگردانهایی هستند که دست بازیگر را باز میگذارند. میگویند با نقش ارتباط بگیر و دیالوگها را همانطور که حس خودت همراهی میکند اجرا کن. این برای ما خیلی ارزشمند است.
محمد سادات درباره فضای نمایش توضیح میدهد: بلوار الیزابت داستان خانهای رو به ویرانی است؛ خانهای که اعضای آن پدر، مادر، دختر، پسر و عروسی هستند که قرار است وارد آن شود. اما این ورود، ویرانی را تشدید میکند. البته مهمترین عاملی که باعث این فروپاشی میشود، پدر است؛ نه از سر عمد، بلکه به خاطر ناتوانی در مدیریت درست، پایبندی به عقاید گذشته و نپذیرفتن تغییرات فرزندان و جامعه. همین موضوع سرانجام به ویرانی خانه میانجامد.
او درباره چالشی که با نقش خود داشته میگوید: بزرگترین چالش برای من تطابق سنی بود. در نمایش، نقش من از مادر، پسر و یکی از دختران خانواده جوانتر است؛ یعنی سنی خیلی کمتر از جایگاهی که باید بازی کنم. همین تفاوت، بازی مرا تحت تأثیر قرار میداد. از آنجا که کار رئالیستی است، باید خیلی مراقب میبودم که بازیام به تیپ نیفتد و شخصیت واقعی خلق کنم. مرز خیلی باریکی وجود داشت بین تیپشدن و شخصیتپردازی، و من تلاش کردم تا حد ممکن به آن شخصیت نزدیک شوم.
محمدرضا بنیاسدی، بازیگر نقش سیامک در نمایش بلوار الیزابت دربارهی کاراکتر خود میگوید: سیامک کوچکترین فرزند خانواده است. او عاشق نامزدش، لیلی، میشود و بهواسطهی همین عشق به گروه چریکهای فدایی میپیوندد. نقطهی حساس نمایش همانجاست که سیامک تصمیم میگیرد این موضوع را با خانوادهی خود که بسیار سنتی، شاهدوست و دوگم هستند در میان بگذارد. رویارویی خانوادهی سیامک با لیلی ــ که از یک ایدئولوژی چپگرا آمده نقطهی عطف نمایش است. سیامک میان عشق به لیلی و وابستگی به خانوادهاش سرگردان است و مدام بین دو مسیر در تردید قرار میگیرد.
او دربارهی سابقه حضور در این نمایش بیان میکند: اولین بار سال ۱۴۰۱ در جشنوارهی استانی این کار را اجرا کردیم. بعد در اردیبهشت ۱۴۰۲ اجرای عمومی داشتیم. حالا دوباره در اجرای دوم همراه گروه هستم. البته طی این مدت بعضی از اعضا تغییر کردهاند، اما همچنان اجرای موفقی را تجربه کردیم.
این بازیگر تفاوت خود در دو اجرا را چنین توضیح میدهد: از آن زمان سه سال گذشته و تجربهی کاریام بیشتر شده. در اجرای اول، دامنهی ایدهپردازی و خلاقیتم محدودتر بود، اما الان فکر میکنم توانستهام شخصیت سیامک را عمیقتر پردازش کنم. سعی کردم فاصلهی سه ساله در بازیام مشهود نباشد و این بار اجرای پختهتری ارائه بدهم.
بنیاسدی درباره روند آمادهسازی گروه میگوید: آقای آزادفر این بار گروهی را انتخاب کردند که خیلی سریع در نقشهایشان جا افتادند. ما در شش یا هفت جلسه مفید تمرین، به نقطهی اصلی کار رسیدیم. حالا که به روزهای اجرا رسیدهایم، مطمئنم نمایشی پرانرژی روی صحنه میرود.
علاقهمندان میتوانند برای خرید بلیت این نمایش به سایت گیشات مراجعه کنند.
{$sepehr_key_156200}