محبوبه عظیم زاده | شهرآرانیوز؛ کودکی سرزمین نخستینِ رؤیاها و واژه هاست، جایی که تخیلْ زبانی میشود صمیمی برای فهم جهان. ادبیات کودک، اگر درست شکل بگیرد، میتواند پلی باشد میان دنیای پررمزوراز کودکان و جهان پرقاعده بزرگ ترها. بااین همه، این پل گاه به جای آنکه گذرگاه کودک باشد، نظرگاه بزرگ سالان است، نظرگاهی که بیش از دیدن خود کودک در پی بازنمایی تصوری شخصی از اوست.
در چنین فضایی، نقد ادبی و نگاه علمی بیش از پیش اهمیت پیدا میکند، زیرا با یادآوری اینکه کودک صرفا مخاطبی ساده و منفعل نیست، به پالایش و رشد کیفی آثار مربوط به او یاری میرساند. حال، این پرسش طرح میشود که نهادهای علمی و آموزشی ما تا چه اندازه در پرورش نظریه، تربیت منتقد و تبیین چشم اندازی بومی در ادبیات کودک موفق بودهاند.
اکنون، در آستانه هفته ملی کودک، شاید زمان آن رسیده باشد که بار دیگر از خود بپرسیم ادبیات ما تا چه اندازه توانسته زبان راستین کودکی باشد. به همین مناسبت گفت وگویی انجام دادهایم با دکتر رؤیا یداللهی، دانش آموخته زبان و ادبیات فارسی و از پژوهشگران حوزه ادبیات کودک و نوجوان، تا به کمک او در وضعیت امروز ادبیات کودک و نوجوان و کاستیهای آن ژرفتر بنگریم.
چرا کتابها و قصههای کودکان و -به صورت کلی- ادبیات کودک ما، بیش از آنکه بازتاب واقعیت وجودی و زیست کودک و دغدغههای کودکانه باشد، برداشت و تصویر بزرگ سالان از کودک است؟ به چه دلیل؟
ادبیات کودک همیشه و در همه فرهنگها بیشتر بازتاب برداشت و تصویر بزرگ سالان از واقعیت کودک است، به این دلیل ساده که ادبیات کودک را بزرگ سالان مینویسند، نه کودکان. بنابراین، آنها همیشه پیش فرضها و پیش انگاشتهای خود را بر این ادبیات تحمیل میکنند. درواقع، ما هرگز به کودک واقعی دسترسی نداریم و همواره با «پدیدار» کودک مواجهیم و تلاش میکنیم هرچه بیشتر این پدیدار را از منظرهای گوناگون بفهمیم و به اقتضای این فهم آثاری مناسب او خلق کنیم.
بااین حال، این بدان معنا نیست که ما نمیتوانیم به جهان کودک و واقعیت او نزدیک شویم. هرچه خود را بیشتر در معرض تجربه کودک و جهان او قرار بدهیم و از منظرهای متنوع تری او را تجربه کنیم، فهم ما عمیقتر و دقیقتر خواهد بود. بنابراین، آثار ادبی که در نتیجه چنین فهمی برای کودک خلق میشوند نیز اصیلتر و مناسبتر خواهند بود.
جایگاه نقد ادبی در حوزه آثار کودک، در گذر زمان، مثلا نسبت به دهه ۷۰ و ۸۰، چه تغییری کرده؟ نقد ادبی در آثار کودک، امروزه، کم رمق است و جدی گرفته نمیشود یا ما از یک نظام نقد علمی در این حوزه برخورداریم؟
نقد ادبیات کودک، نه تنها در ایران، که در تمام جهان شاخهای نوپا از مطالعات ادبی است. در ایران، اگر دقیق بخواهم بگویم، هنوز نقد ادبی برای آثار ادبیات کودک به درستی شکل نگرفته و گرچه ممکن است ازنظر کمّی آثاری که در نقد و تحلیل ادبیات کودک منتشر شدهاند چندان هم کم نباشند، ازنظر کیفی، غالبا، آن چنان قوتی ندارند که بتوان جریانهایی شناسنامه دار و جدی در آنها ردیابی کرد، چیزی که برای شکل گیری نقد ادبی پویا در هر فرهنگ و زبانی ضروری است.
البته در قیاس با سالهای گذشته، اخیرا -و به خصوص با پیدایی گرایش ادبیات کودک در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه ها- این حوزه مطالعاتی تا حدی در شکل آکادمیک رونق گرفته است، اما هم چنان، به دلیل فقدان منابع مطالعاتی ضروری و کافی، و کمبود نشریات تخصصی و نیز جدی تلقی نشدن این شاخه مطالعاتی در کنار سایر شاخههای مطالعاتیِ رشته ادبیات، هنوز، جز معدودی آثار برجسته که هریک جداجدا و بدون پیوند با سایر پژوهشها و نقدها پدید آمدهاند، باقیِ آنچه با عنوان نقد ادبیات کودک منتشر میشود، اغلب فاقد پایههای نظری محکم، ناروشمند و صرفا برای پر کردن فهرست سوابق پژوهشی نوشته شدهاند.
نقش دانشگاهها و فضاهای آموزشی در توسعه نظریههای بومی و نقد علمی ادبیات کودک چیست؟ توانستهاند نقش خودشان را به درستی ایفا کنند یا نه؟
باید توجه داشته باشیم که نقد ادبیات کودک در سطوح گوناگونی پدید میآید. یکی از این سطوح سطح دانشگاهی یا آکادمیک است که درواقع مادرِ سایر اَشکال نقد ادبی در سطوح دیگر است. به عبارت دیگر، دانشگاه، با تولید نظریههای ادبی و انتقادی و بازنگری در بنیادهای فهم، به عمیقترین و دقیقترین شکل، بنیاد نقد ادبی را فراهم میکند، اما نقد دانشگاهی فقط یک نوع از نقد ادبی است که معمولا عمیقتر و دقیقتر از دیگر انواع است.
انواع دیگری از نقد در قالب کتابها و جستارهای منتشرشده در مجلات عمومی یا در فضای مجازی شکل میگیرند که -مستقیم یا غیرمستقیم- متأثر از نظریهها و نقدهای دانشگاهیاند، اما به شیوه معمول در این فضاهای آکادمیک تولید نمیشوند و مخاطب آنها معمولا عموم مردم در اقشار متوسط یا متوسط به بالا هستند.
غیر از این ها، نوع دیگری از نقد در قالب ارزیابی، مرور و معرفی آثار ادبی کودک در فضاهای دیگری، چون شبکههای اجتماعی تولید میشوند. در این فضاها و شبکه ها، دیگر تخصص خیلی مطرح نیست و معمولا هر کسی میتواند محتواهایی تولید کند.
اگر ارتباط میان دانشگاه و سطوح دیگر به درستی شکل گرفته باشد، جریان نقد دانشگاهی میتواند ازیک سو آسیبهای نگاه غیرتخصصی موجود در دو سطح دیگر و به ویژه سطح سوم را کم کند و ازسوی دیگر خود نیز از بینش حاصل از مطالعه و مشاهده محتواهای تولیدشده در دو سطح دیگر بهرهمند شود، به خصوص که اغلب نظریه و نقد دانشگاهی زمان بر است و از پویایی جریانهای ادبی روز عقب میماند و ارتباط دانشگاه و نقد دانشگاهی با دو سطح دیگر فضای نظریه و نقد دانشگاهی را زندهتر و نسبت به جریانهای اجتماعی حساستر خواهد کرد.
{$sepehr_key_157329}
فهم اینکه آیا دانشگاه از عهده ایفای نقش خود در تولید نظریه و نقد روشمند و استوار برآمده یا نه، نیازمند تحقیق جدی و گسترده است. هرچه اینجا بگویم صرفا مبتنی بر مشاهدات فردی است و متأسفانه این مشاهدات چندان امیدبخش نیستند. گرایش «ادبیات کودک»، به شکل انحرافی موقتی در مطالعات ادبی، در مقطع کارشناسی ارشد مطرح میشود و تمام!
این رشته جذاب و پویا آن قدر ظرفیت دارد که، نه به صورت گرایشی موقتی و بی دنباله در رشته ادبیات فارسی، که به صورت یک حوزه مطالعاتی میان رشتهای و مستقل صاحب دپارتمان خود باشد و نیازمند نیروهای پرتوان، علاقهمند و باسواد در بستری پذیرا، گشوده و انعطاف پذیر است که هیچ کدام در فضای دانشگاهی امروز فراهم نیست. سرفصلهای واحدهای درسی و برنامههای این گرایش نیازمند بازنگری جدی است و البته باید عزم و ارادهای برای جدیتر گرفتن این شاخه ادبیات وجود داشته باشد که آن هم نیست.
امید من این روزها بیشتر به نیروهای متخصصِ ناامیدشده از دانشگاه است که در قالب پژوهشهای شخصی یا با شکل دادن گروههای پژوهشی مستقل به رشد این حوزه دانش کمک کنند و البته این جریانها و افراد، بدون حمایت مادی و معنوی جامعه و نهادهای مسئول، دشواریهای زیادی دارند که خودْ موانع زیادی برایشان ایجاد میکند.