محمدجواد علیپور | شهرآرانیوز؛ در تاریخ تحولات فکری ایران، فرقههای انحرافی همواره نقشآفرین بودهاند؛ نه بهعنوان جریانهایی حاشیهای، بلکه گاه بهمثابه نیروهایی تأثیرگذار در شکلدهی به ذهنیت عمومی و حتی ساختارهای اجتماعی. این جریانها، با بهرهگیری از زبان دین و تکیه بر نیازهای روانی و اجتماعی مردم، توانستهاند در بزنگاههای تاریخی، خود را بهعنوان پاسخهایی نوین به پرسشهای دیرینه معرفی کنند. اما آنچه در پس این ظاهر فریبنده نهفته است، انحرافی عمیق از مسیر دین اصیل و آموزههای راستین اسلام است.
در این نوشتار، درصدد هستیم که با نگاهی دقیق و تحلیلی، به بررسی زمینههای پیدایش فرقههای انحرافی در ایران، بهویژه در عصر قاجار پرداختهایم؛ عصری که بحرانهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اعتقادی، بستری مناسب برای رشد چنین جریانهایی فراهم آورد. فرقههایی، چون شیخیه، بابیه و بهائیت، نه از خلأ معرفتی، بلکه از خلأ اعتماد عمومی، ضعف نهادهای دینی و بحرانهای اجتماعی سربرآوردند و با ترفندهایی پیچیده، توانستند ذهن و دل بسیاری از مردم را از مسیر حقیقت، منحرف سازند.
آنچه میخوانید، بخشی از گفتوگوی تفصیلی با مهدی قاسمی، پژوهشگر مطالعات تطبیقی اسلاموادیان، است که با نگاهی موشکافانه به واکاوی عوامل اجتماعی، فرهنگی و فکری ظهور این فرقهها پرداخته است.
برای فهم ظهور این فرق انحرافی مانند شیخیه، باید نشانههایی را در جامعه معاصر قاجاریه جستوجو کرد. مردم تحت شرایط خاص اجتماعی و روحی، ناخواسته بهسمت باورهایی گرایش پیدا میکردند که بتواند آنان را از مخمصههای موجود نجات دهد.
انواع گرفتاریها از مشکلات اقتصادی و شیوع بیماریهایی مانند وبا گرفته تا فقر فرهنگی و بیسوادی، جامعه را بهسمتی سوق میداد که نیاز به یک ناجی یا منجی را در خود احساس کند. این بستر، آماده پذیرش اندیشههای نوینی بود که وعده رهایی میدادند.
پژوهشگر مطالعات اسلاموادیان در بخش پایانی سخنانش، به ویژگیهای شخصیتی پایهگذار این فرقه انحرافی، اشاره و بیان میکند: در احوالات او آمده است که بسیار اهل رؤیای صادقه بود و فردی منزوی بهشمار میرفت. او با استناد به روایاتی که میگفتند شیطان نمیتواند در قالب پیامبران و اولیا ظاهر شود، خوابهای خود را الهامشده میدانست. این امر به او اعتمادبهنفس زیادی در بیان مطالبش میداد.
وی میافزاید: همچنین نقل شده است که سیدکاظم رشتی درباره استادش گفته بود: «"او بسیار چلهنشینی کرده تا به این مقام رسیده است. " این ریاضتها و خلوتنشینیها، از او چهرهای کاریزماتیک ساخته بود که برای شاگردانش بسیار جذاب بود.»
قاسمی ازمیان چهرههای کلیدی فرقه شیخیه، از «حاجمحمدکریمخان کرمانی» نام میبرد و ارتباط او با دربار قاجار را عاملی برای گسترش این تفکر میداند: «اینجا یک نکته جالب تاریخی وجود دارد؛ محمدکریمخان کرمانی، از پیشگامان تفکر «رکن رابع» در این فرقه، با نوه فتحعلیشاه ازدواج کرد.
این وصلت، نشاندهنده نزدیکی بسیار زیاد این جریان فکری به مراکز قدرت بود.» وی در توصیف فضای حاکم میگوید: نقل شده است که کلاسهای او بسیار اشرافی و لاکچری برگزار میشد. از قلیانهای مطلا گرفته تا خدمه با لباسهای فاخر. این نشان میدهد که این تفکر از پشتوانه مالی خوبی برخوردار بود.
به گفته دکتر قاسمی، در دوره فتحعلیشاه، حوزههای علمیه در شهرهای مهمی مانند کرمان، کاشان، اصفهان، تهران و تبریز بهسرعت گسترش یافتند. وی توضیح میدهد: برای حکومت قاجار چندان هم بد نبود که مردم و نخبگان، سرگرم مباحث علمی شوند. این امر تاحدی از ورود آنان به عرصه سیاست جلوگیری میکرد. درواقع، گاهی علم به ابزاری برای سرگرمی و مشغول نگهداشتن ذهنها تبدیل میشد.
وقتی دارالفنون تأسیس شد و دانشجویانی برای تحصیل به اروپا اعزام شدند، یک شکاف فکری ایجاد شد. این دانشجویان که بیشتر از طبقات مرفه و اشراف بودند، رفتهرفته با فضای سنتی ایران خداحافظی میکردند و با زندگی مدرن غربی آشنا میشدند. وی ادامه میدهد: این تماس، ذهنیت آنان را دگرگون میکرد و پرسشهای جدیدی را در حوزه اعتقادات مطرح میساخت.
سؤالاتی مانند امامزمان (عج) چگونه بیش از هزار سال زندگی میکند؟ اکنون کجاست؟ چرا دیده نمیشود؟ معراج پیامبر (ص) با کدام بدن و چگونه در لایههای بالای جو که اکسیژن نیست، صورت گرفت؟ این پرسشها اگرچه کاملا جدید نبود، در آن فضای خاص، بازسازی و با شدت بیشتری مطرح میشد.
{$sepehr_key_158872}
در این شرایط «شیخاحمد احسایی» ظهور کرد و موفق شد پاسخهایی متناسب با فهم آن روزگار ارائه دهد: وی پاسخ این پرسشهای نوین را از دل روایات استخراج میکرد و با مثالهای امروزیتر توضیح میداد. وقتی دربار قاجار دید که علمایی مانند او میتوانند به این سؤالات پاسخ دهند، بسیار خوشش آمد و از او استقبال کرد.»
پژوهشگر کشورمان به شواهد تاریخی در این حوزه اشاره میکند و میگوید: فتحعلیشاه شخصا سؤالاتی از وی داشت که درقالب دو رساله «خاقانیه» و «سلطانیه» و در کتاب «جوامعالکلم» ثبت شده است؛ سؤالاتی درباره کیفیت زندگی در بهشت، نکاح اهلجنت و برتری ائمه (ع). این نشاندهنده گفتوگوی مستقیم شاه با این متفکر است.
سه محور اصلی تفکر این فرقه انحرافی را چنین برمیشمارد: «کیفیت معاد، چگونگی معراج پیامبر (ص) و مسئله غلو و تفویض در مورد ائمه (ع)، و در ادامه میافزاید: اگرچه او قصد غلو نداشت، همین مباحث درباره صفات و ویژگیهای ائمه (ع)، آذوقهای فراهم کرد که بعدها موجب بدفهمی و انحراف شد.
مهدی قاسمی هشدار میدهد: «همین بستر فکری بود که باعث شد شاگردانی مانند "علیمحمد باب شیرازی" از دل آن بیرون بیایند و ادعاهای نوینی مطرح کنند. بنابراین، برای درک پدیدهای مانند بابیت، باید ابتدا خاستگاه آن را در این تفکر انحرافی و بستر اجتماعی عصر قاجار جستوجو کرد.»