دنیا برای وحید هاشمیان تمام نشده است. گاهی شکست، آخر خط نیست؛ فقط پیچ تندیست در جادهای که مقصدش هنوز پیداست. پرسپولیس برای او میتوانست آغاز رؤیایی باشد، اما بدل شد به فصلی کوتاه و پرغبار. با اینهمه، شاید همین گردوخاک، چشمهایش را به واقعیت فوتبال ایران باز کرده باشد.
هاشمیان حالا میداند که مربیگری در اینجا فقط علم و انضباط نیست؛ ترکیبی است از دل و منطق، از شناخت روح بازیکن و درک هوای رختکن. فوتبال ایران کتابی است که فصلهایش با تاکتیک نوشته نمیشود، با تجربه و صبوری نوشته میشود. شاید لازم باشد آقاوحید مدتی در حاشیه، در تیمی کوچکتر و آرامتر، دوباره نوشتن را تمرین کند؛ جایی که آزمون و خطا نه عیب است و نه تیتر اول روزنامهها.
او اگر از این تجربه تلخ درس بگیرد و نگاهش را بهجای «کپیکردن نظم آلمانی»، به سمت واقعیت پیچیده فوتبال ایرانی بچرخاند، میتواند برگردد؛ پختهتر، جسورتر و شاید حتی موفقتر. پرسپولیس روزی دوباره به مربیای نیاز دارد که مثل هاشمیان، هم حرمت پیراهن را بشناسد و هم راه جنگیدن را بلد باشد.
شاید روزی برسد که او باز بر نیمکت سرخ بنشیند؛ نه به عنوان مردی که «فرصتی دوباره» یافته، بلکه به عنوان کسی که در دل شکست، خودش را پیدا کرده است؛ چون در فوتبال، همانطورکه در زندگی، مهم نیست چند بار زمین میخوری؛ مهم این است که هر بار چطور از زمین بلند میشوی.
{$sepehr_key_161555}