آموزش داستان نویسی | چشم‌های دکمه‌ای من (بخش نهم)

به گزارش شهرآرانیوز؛ شاید برای درک هرچه بهتر این یادداشت نیاز باشد که مبحث قبلی را با دقتی بیشتر بازنگری کنید. تا اینجای کار از دنیای اول شخص‌ها گفتیم، از پیچیدگی هایش و از مزیت‌ها و معایبی که ممکن است در جهان داستانی شما ایجاد کند.

 بعد صحبت از علیت شد و سبب شکل گیری یک روایت و چرایی روایت شدنِ یک روایت توسط راوی. به همین بهانه مبحث پیرنگ روایت از شهریار مندنی پور عزیز مطرح شد و حالا رسیده‌ایم به مبحث ارائه اطلاعات در داستان، وقتی که راوی داستان، اول شخص است.

با ارجاع به یادداشت پیشین، به نوعی از راوی اول شخص رسیدیم که برای علت وجود خودش و همچنین برای علت روایتگری اش، دلیلی دارد. برای مثال در داستان «ماکاریو» از خوان رولفو، نویسنده مکزیکی، راوی، بلندبلند با خودش حرف می‌زند و از خلال همین حرف هاست که ما متوجه می‌شویم زندگی او چه کم و کیفی دارد.

«من هنوز لب گندابرو نشسته‌ام تا قورباغه‌ها بیرون بیایند؛ و این همه وقت که حرف می‌زدم، حتی یک قورباغه هم بیرون نیامده است. اگر باز هم طول بدهند، شاید خوابم ببرد و بعد دیگر راهی برای کشتن آن‌ها ندارم و مادرخوانده هم اگر آواز آن‌ها را بشنود، هیچ نمی‌تواند بخوابد و خیلی عصبانی می‌شود [..]پس بهتر است همین طور حرف بزنم...» (داستان ماکاریو، از مجموعه داستان دشت سوزان، نوشته خوان رولفو، ترجمه فرشته مولوی)

تکلیف نویسنده در ارائه اطلاعات از جهان داستانی، با چنین راوی‌هایی و راوی‌هایی که حضور خواننده را احساس می‌کنند (و او را خطاب قرار می‌دهند) مشخص است. اما وقتی به یک راوی اول شخص می‌رسیم که قرار است هیچ کدام از این‌ها نباشد چه؟! شاید از خودتان بپرسید این دیگر چه نوع راوی اول شخصی است؟ راوی اول شخصی که نه حضور مخاطب را درک می‌کند و نه روایتش در قالب یادداشت‌های روزانه و وراجی‌های بادلیل است.

اول شخصی که نیاز به سند و مدرکی برای اثبات وجودش و علت وجودش ندارد. یک راوی ساده که در جهان خودش فکر می‌کند و گفتار و کردارش را بر اساس منش و شخصیتش پیش می‌برد. نه حضور خواننده را احساس می‌کند و نه حضور خودش را به رخ مخاطب می‌کشد. این راوی که آن را به مبحث «پیرنگ روایت» شهریار مندنی پور سنجاق می‌کنم، یک راوی ساده است که کار را برای نویسنده اش پیچیده‌تر از همیشه می‌کند.

 این راوی در «نقشبندان» گلشیری، روبه روی یک تابلوی ناتمام مشغول مرورکردن زندگی اش است و در «دشت سوزان» خوان رولفو، یک شورشی است که در آبکند‌ها و دره‌های خشک همراه با چند نظامی و غیرنظامی دیگر گیر افتاده است. شکل ارائه اطلاعات در این داستان ها، با چنین راوی هایی، نه شیوه‌ای توضیحی است و نه از آن نوع تصنعی که به در بگویم بلکه دیوار بشنود و در نهایت وانمود کنم که اصلا متوجه حضور دیوار نبوده‌ام.

{$sepehr_key_161903}

مثل بسیاری از راوی‌ها که فرقی ندارد چه در کار‌های مبتدیان، و چه مثلا حرفه‌ای‌ها دیده می‌شود، چرا که اساسا ابزاری که در دست دارند (در اینجا راوی و زاویه دید اول شخص) را نمی‌شناسند؛ نه از منظر فلسفی به آن می‌اندیشند و نه وجوه تکنیکی آن را دقیق و جزء به جزء شناسایی کرده‌اند. شاید برای توضیح بهتر این مقوله به مصداق‌ها و جزییات بیشتری نیاز باشد. بگذارید در قدم بعدی، دقیق‌تر در این باره صحبت کنیم.

با احترام عمیق و همیشگی به دریای عمود ایستاده، که هرروز به او اندیشیده‌ام.