به گزارش شهرآرانیوز؛ صفحات تاریخ ادب را که تورق کنیم، به آثاری برمی خوریم که همواره در بزنگاههای خطیر به یاری جبهه حق شتافتند؛ آثاری که مؤلف در آنها موضع صریحی نسبت به مسائل مختلف اتخاذ کرده است. به این نوع از شعرهای موضعمند که بلافاصله پس از اتفاقات مختلف و در رد یا تأیید آنها سروده میشوند، شعرهای «واکنشسریع» گفته میشود. در این یادداشت به مرور جریان این نوع از شعر از صدر اسلام تاکنون میپردازیم.
این آزادی خواهی و ظلم ستیزی و وطن پرستی همیشه در شاعران هر زمانهای وجود داشته و در روزگار انقلاب اسلامی نیز شاعران بسیاری قلم خود را خرج این مهم کردند. انقلاب اسلامی شکل گرفت و مردم به حرکت در آمدند، اما فقط حرکت کافی نبود، مردم احتیاج به کلیدی داشتند تا آنچه را در ضمیرشان بود بازگو کنند و آن کلید «شعر» بود که گاه به صورت «شعار» در خدمت مردم قرار میگرفت.
اگر بخواهیم شاعران تأثیرگذار انقلاب اسلامی را نام ببریم بی شک نمیتوان از کنار نام شاعرانی، چون حمید سبزواری، مهرداد اوستا، طاهره صفارزاده، علی موسوی گرمارودی، نصرا... مردانی، علی معلم دامغانی، سیدحسن حسینی، قیصرامین پور، شهید احمد زارعی، احمد عزیزی و سلمان هراتی عبور کنیم.
بین این اسامی نام شاعر خراسانی زنده یاد حمید سبزواری برای ما یادآور سرودهایی است که ورد زبان مردم شده بود؛ اما شروع شعر حمید سبزواری از روزهای بهمن ۵۷ نبوده و به قول استاد محمدکاظم کاظمی در کتاب «۱۰ شاعر انقلاب»: «اگر آنچه را به نام «شعر انقلاب» میشناسیم در دهههای سی و چهل قرن حاضر ریشه یابی کنیم و در پی رگههای بارز و مشخص آن بگردیم، شعر حمید سبزواری یکی از آن رگهها ست.» نمونه بارز این گونه شعر، غزلی است که هنگام واگذاری امتیاز نفت به کنسرسیوم سروده شده است با این مطلع:
بر فلک یک نقطه روشن نمیبینم چرا؟
زان همه روشنگران یک تن نمیبینم چرا؟
نام زنده یاد حمیدسبزواری بی گمان بین شاعران واکنش سریع پس از انقلاب هم با شنیدن خاطره سرایش شعری که برای رحلت امام خمینی (ره) سرودهاند در ذهنها پررنگتر میشود. محمد گلریز، خواننده اشعار انقلابی، در حاشیه مراسم نکوداشت حمید سبزواری گفته است:
«طبیعتا و با توجه به شرایطی که به دنبال وقوع انقلاب در کشور جریان داشت، باید اشعاری در این زمینه سروده میشد و باید این اشعار خوانده میشدند. فکر میکنم باید در هر موقعیت و مناسبتی هم این اشعار را اجرا کنیم. بیشترین شعرهایی هم که من در آن سالها خواندم از استاد حمید سبزواری، زنده یاد شاهرخی، علی معلم دامغانی، مشفق کاشانی و دیگر شاعرانی بود که در متن حوادث انقلاب بودهاند.
البته پیشتاز این شاعران استاد سبزواری بود. به یاد دارم که بعد از انتشار خبر رحلت امام خمینی (ره)، به اتاق یکی از دوستان آهنگساز به نام آقای شکوهی رفتم و دیدم با تلفن صحبت میکند و همین طور اشک از چشمانش جاری است و زمزمهای بر لب دارد. وقتی تلفنش به پایان رسید، پرسیدم آقای شکوهی برای چه گریه میکنی و این شعری که زمزمه میکنی چیست؟
به من این گونه پاسخ داد که استاد سبزواری همین الان فی البداهه شعر «دریغا... ببار از دیده دامن دامنای اشک» را سرود. گویی استاد از قبل لغات و واژهها را مرتب کرده بود و اندوختههایی در وجودش داشت که برای هر حادثه و اتفاقی به سرعت شعر میسرود.»
نام حبیب ا... معلمی را نیز میشود بین شاعران واکنش سریع پس از انقلاب اسلامی به وضوح مشاهده کرد. کسی که در دل جبهههای دفاع مقدس در سنگرهای دفاع حضور داشت و هم زمان به سرودن شعر نیز میپرداخت. او در لبیک به فرمایش حضرت امام خمینی (ره) که شاعران را به سرودن شعرهای حماسی دعوت میکردند، اشعاری سرود که با صدای زیبای حاج صادق آهنگران به آثاری ماندگار و هنرمندانه تبدیل شدند. آثاری مانند:
ای لشکر صاحب زمان / آماده باش / آماده باش
و
با نوای کاروان
باربندید همرهان
این قافله عزم کرب وبلا دارد
و
سوی دیار عاشقان رو به خدا میرویم
پس از پایان جنگ تحمیلی بارها مورد تفقد رهبر معظم انقلاب اسلامی، قرار گرفت که تقدیرنامه زیر نمونهای از آن ملاطفت هاست:
برادر عزیز آقای معلمی
هنگامی که شعر روشن شما که، چون جویبار مصفایی با نغمه برادر خواننده عزیز، آقای آهنگران، به کلام جان مشتاقان میریزد و روحی تازه و سرشار از انگیزه و احساس انقلابی به شنونده میبخشد، شأن شعر و سرود انقلابی و اسلامی و مردمی و اوج شاعر مؤمن و صالح، آشکار و ملموس میگردد. سرود دلنواز شما و سرایش صمیمی و شیرین آن برادر، بی شک یکی از پایههای جهاد مقدس ما در برابر دشمن جهانی و جنگ تحمیلی است. این پایگاه شایسته را به شما تبریک میگویم و نیز طلوع فجر مقدس انقلاب را، وصله ناقابلی تقدیم میدارم و شما را دعا میکنم.
برادر شما سیدعلی خامنهای
در روزگار سخت شعب، حضرت ابوطالب (ع) بارها با سرودههای خود به دفاع از پیامبر اکرم (ص) برخاست؛ تا آنجا که به فرزندانش وصیت میکرد در دفاع از پیامبر (ص) تا آخرین قطره خون پایداری کنند. در یکی از قصایدش، فرزند بزرگش طالب را خطاب قرار میدهد و وصایایی از جنس نصرت پیامبر (ص) دارد.
شاید بتوانیم «واکنش سریع»ترین اشعار را به حضرت ابوطالب (ع) منتسب کنیم. او پیامبر (ص) را در کودکی به طلب باران برد و وقتی با اشاره دست پیامبر (ص) که در طفولیت بودند باران نازل شد، سرود: «سپیدرویی که ابرها به خاطر او میبارند.»
این شعرها چنان درنگی در مخاطب ایجاد میکردند که در روزگاری که امر کتابت و نوشتن، هزینههای زیادی داشت، شعرهای ابوطالب را مینوشتند. شاید این سنت بعدها رهروان زیادی پیدا کرد: سنت دفاع در بزنگاه.
در عیون اخبارالرضا آمده است که روزی چندتن از شیعیان به محضر علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیه والثنا رسیدند و گفتند: ما فدایت شویم، چرا این طور پریشانید؟
حضرت فرمود: بیتی از مروان بن ابی حفصه شنیدم که تا صبح نتوانستم بخوابم. بیت این است:
«أَنّى یَکُونُ وَلَیْسَ ذاکَ بِکَائِنٍ
لِبَنِی الْبَناتِ وِراثَةُ الأَعْمامِ»
خلاصه اش این است که ـ نعوذبالله ـ پسرانِ دختر چه کسانی هستند که ارث عمو را بالا بکشند! یعنی ارث به فرزندانِ دختر نمیرسد.
جعفر بن عفّان طائی، شاعرِ نابینا و مرثیه سرای سید الشهدا (ع)، آمد و در شش بیت پاسخِ مروان را داد؛ یک بیت این بود:
«ما لِلطَلیقِ و لِلتُراثِ و إنّما
سَجَدَ الطَلیقُ مَخافَةَ الصَمصامِ»
گفت: «این حرفها را بس کنید؛ عباس طَلیق بوده، تا سال هشتم اصلا اسلام نیاورده بود. او را اسیر گرفتند و برای آنکه رهایش کنند، اسلام آورد! او چه ربطی به میراث معنوی پیغمبر دارد؟ این شخص سابقهای در ایمان ندارد؛ از ترسِ شمشیر اسلام آورده است.»
امام رضا (ع) فرمود: «وقتی پاسخ او را شنیدم، آرام شدم». یعنی یک شیعه پیدا میشود که دفاع میکند و امام رضا (ع) آرام میگیرد.
این یعنی رسالت دفاع در همان بزنگاههای حساس. گاهی فکر میکنم اینکه پیامبر (ص) به حسان بن ثابت فرمود: «هر شعرِ تو تیری است به قلبِ دشمن» و اینکه معاویه ملعون چگونه از دلاورزنی، چون «ام سِنانِ مذحجیه» در صفین به خاطر اشعارش میترسید، رمز و رازش ریشه در «واکنشِ سریع و به هنگام» دارد.
تصور کنید اگر این شاعران مینشستند و میگفتند «حالا دیر نمیشود» و روزها یا ماهها بعد شعری در پاسخ میسرودند، چقدر اثر داشت؟ آیا باز هم، چون تیری فرودآمده به قلب بود یا آن قدر تأخیر داشت که شکار فرار میکرد و میدان تهی میشد؟
رد پای اشعار واکنش سریع را در جای جای ادبیات متعهد میبینیم. مثلا در روزگار خودمان هم بزرگانی بودند که در راه دفاع از باور خود، زندان و تبعید و شکنجه را به جان خریدند. یکی از آن همه محمد فرخی یزدی ملقب به تاج الشعراست که در مقاطع حساسی نسبت به مسائل مختلف واکنش نشان میداد.
برای معرفی ایشان همیشه به مقالهها و اشعار تند سیاسی و البته ستم ستیزش اشاره میشود. گویا فرخی اشعار تندی نسبت به حاکم وقت یزد میسراید و او را در دارالحکومه که در مکان فعلی اداره کل میراث فرهنگی یزد بوده است، به فلک میبندد، اما از آنجایی که فرخی در میان شکنجه نیز زبان به ناسزاگویی میگشاید، حاکم وقت یعنی ضیغم الدوله دستور دوختن لبهای او را میدهد و از آن روز فرخی به شاعر دهان دوخته معروف میشود.
این ابیات غزلی با ردیف آزادی از فرخی ا ست با این مطلع:
آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
در کنار نام فرخی یزدی میشود نامهای دیگری آورد. یکی از آنها ملک الشعرای بهار است. بهار به دلیل فعالیتهای آزادی خواهانه و مخالفت با رضاشاه، چندین بار زندانی و تبعید شد و میشود او را شاعر «آزادی و وطن» دانست. ابیات زیر از قصیده «نفرین به انگلیس» ملک الشعرا است.
گه کنی تحریک و از پای افکنی میر کبیر
تا پس از او حامی دزدان بی پروا شوی
گاه در افکندن شوستر شوی همدست روس
تا در ایران بی رقیب انباز هر یغما شوی
آتش جنگ عمومی را نمایی شعله ور
قتل ملیونها جوان را علت اولی شوی
ابوالقاسم عارف قزوینی، شاعر، موسیقی دان و تصنیف ساز ایرانی دوران قاجار و پهلوی، است که به خاطر سرودن تصنیفها و غزلهای سیاسی، میهنی و عاشقانه اش شناخته میشود. اعتبار واردکردن مفاهیم سیاسی در تصنیف، به عارف داده میشود و از او با لقب «شاعر ملی ایران» یاد میشود. تصنیفهای عارف، به سرعت بین مردم رواج مییافتند و منتقدان معتقدند که عارف از طریق اشعارش روی جامعه ایران که درگیر انقلاب مشروطه بود، تأثیری کتمان ناپذیر داشته است. تصنیف معروف «ازخون جوانان وطن» یکی از آثار مورد توجه عارف است.
از خون جوانان وطن لاله دمیده
از ماتم سرو قدشان، سرو خمیده
در سایه گل بلبل از این غصه خزیده
گل نیز چو من در غمشان جامه دریده
میرزاده عشقی دیگر شاعر آزادی خواه دوران مشروطه است که نمیشود به آسانی از کنار نامش عبور کرد. عشقی در تاریخ ۱۲ تیر ۱۳۰۳ در سن ۲۹ سالگی به دستور رضاخان به قتل رسید و خوب است او را شهید میرزاده عشقی بخوانیم. وطن پرستی میرزاده بر همگان بارز است و میشود این را با خواندن ابیاتی که بر سنگ مزارش حک شده متوجه شد:
خاکم به سر، ز غصه به سر، خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت، چه خاکی به سر کنم؟
آوخ کلاه نیست وطن تا که از سرم
برداشتند، فکر کلاهی دگر کنم
{$sepehr_key_162176}
چیزی که برای این شاعران پیشرو حائز اهمیت است؛ طلایه دار بودن در دفاع از مظلوم است، هرچند اگر آن مظلوم در فلسطین باشد و زبان ما را نداند. سال ۱۳۴۸ مجموعه «عبور» از سیدعلی موسوی گرمارودی به چاپ رسیده که شعر سلام بر فلسطین او حائز اهمیت است و یاسر عرفات پس از ترجمه این اثر به زبان عربی، نشان فتح را برای موسوی گرمارودی ارسال کرد. مدتی بعد، مجموعه حماسه فلسطین تولید و چاپ شد که شامل مجموعه شعرهایی از شاعران بنام ایرانی و عرب است.
قصیدهای از امیری فیروزکوهی که به شادیه ابوغزاله تقدیم شد و کوچه باغهای نشابور اثر شفیعی کدکنی، نمونههای درخشان دیگری از آثار مفاخر ایرانی درباره مسئله فلسطین هستند. پس از انقلاب نیز کمتر شاعرانی را سراغ داریم که برای فلسطین شعری نگفته باشند. از گذشته تا امروز، موضوع فلسطین، مسئلهای زنده در شعر و ادبیات ما بوده است.
امروز شاعران بسیاری در ایران به ویژه در خراسان برای آزادی فلسطین و غزه اشعاری سرودهاند. شاعران جوان دغدغهمند که قلم خود را متعهد به حوادث روزگار رشد دادهاند، از کنار هیچ اتفاقی به سادگی عبور نکردهاند و ابیات خود را به خدمت دفاع از مظلوم و ترویج اندیشه مقاومت درآوردهاند. در بین شاعران جوان کشور خانم فاطمه عارف نژاد را میتوان جزو فعالترینها دانست.
او کتاب شعری منتشر کرده است که تمامی اشعار آن بعد از حوادث هفت اکتبر سروده شده است؛ گاهی از شهادت فرماندهان حماس و حزب ا... سخن گفته و گاهی از مظلومیت مردم غزه یاد کرده است. «در رکاب صبح» عنوان این کتاب است که توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است.
اگر بخواهیم فعالیتهای شاعران خراسانی را بررسی کنیم، شاید نتوانیم عدد دقیقی از اشعار سروده شده به دست بیاوریم، اما چیزی که مشاهده میشود این است که در مدت دو سال گذشته از شروع حماسه طوفان الاقصی تا آتش بس اخیر، شاید بیش از هزار شعر در خراسان توسط شاعران خراسانی سروده شده است. از میان شاعران فعال در خراسان میتوان به اسامی بسیاری اشاره کرد. سخت است شاعری را نام ببریم و از او در واکنش به اتفاقاتی که در دو سال گذشته در سراسر جبهه مقاومت به ویژه در غزه رخ داده است شعری نیابیم.
شاعرانی مثل سیدحسین سیدی، محمدرضا یعقوبی آل، سعیده کرمانی، سید ابوالفضل مبارز، عاطفه سادات موسوی، علی مقدم، رحیمه مهربان، الهه بیات مختاری، سیدامین موسوی و.... در این بین شاید یکی از شاعران پرکار در خراسان مسعود یوسف پور باشد که پس از هفت اکتبر برای هر اتفاقی واکنشی داشت و با قلمش به مبارزه با ظلم کودک کشان برخاسته است.
شعرهایی که از غم ورنج کودکان و زنان فلسطینی شروع شد و تا بمباران تهران توسط رژیم کودک کش صهیونیستی ادامه داشت. از شهادت سرداران و بزرگان حزب ا... تا مدحیهای برای نماز جمعه نصر.
در مشهد شب شعرهایی هم توسط مؤسسههای فرهنگی و نهادهای مختلف برگزار شده است که از بین آنها میتوان به شب شعر «طوفان واژه ها» توسط بنیاد آفرینشهای آستان قدس رضوی، شب شعر «زخم غزه» توسط بنیاد افغانستانیهای مقیم ایران در دانشگاه علوم اسلامی رضوی مشهد، شب شعر «غزه» در حوزه هنری خراسان اشاره کرد.
***
زخم را می شمرد و خون می خورد
کودکی بیست سال پیش اینجا
کنج لبخند مادرش می برد
مرگ را روی دوش خویش اینجا
ظُهر را در کف اش جلا می داد
عصر را در گلو فرو می برد
شب دلتنگی خیالش را
تا همین صبح رو به رو می برد
او نه عادت به زندگی کرده
نه دلش را به مرگ خوش کرده
گرچه از تلخی گلوگاهی
روی در زندگی ترش کرده
مثل آن لحظه ای که آزادی
آمد، اما ندید میهن را
آمد، اما گرفت جای وطن
دست های نحیف یک زن را
هیچ حرفی نزد، نشد یعنی
مادرش در غبار جان می داد
هرچه او را اگر صدا می زد
هرچه او را اگر تکان می داد
بیست سال است زندگی کرده
کودکی های خاکی خود را
مرگ از دست داده است امروز
واقعا هولناکی خود را
وطنش را رها نخواهد کرد
آرزو های روشن خود را
چه کسی نفی می کند با ننگ
در سر خویش بودن خود را
ایستاده است پای آن لبخند
اینک، اما جوانی کودک
بین این خاک خفته است آرام
همه زندگانی کودک
سید ابوالفضل مبارز
***
غرض: نقض عدالت باز در بار صدم حتی!
وسیله: بمب های فسفر مثل اتم حتی!
هدف: بیمار های خسته و مجروح، مادر ها
تمام کودکان زخمی زیر سِرُم حتی...!
چه خواهد کرد فرزندی که شد در کمتر از آنی
پدر مفقود، مادر، مرده، و آینده گم حتی
شما بستید دست ظلم را ازپشت جوری که
در آمد کفر هم کیشانتان از زنگ و رم حتی
چه کردید آی انسان های عصر منطق و فرهنگ
که حیوان می زند هی برزمین از درد سم حتی
کسی گفته است گویا قم به اذن ا... وقتی که
رسیده تا گلوی غرب هم فریاد قم حتی
به زیتون می خورد احوال این انگور سرگشته
که جا افتاده شور منطق اش بیرون خم حتی
اگر چه دور می بینند، اما سخت نزدیک است
به پایان می رسد این وحشی بی شاخ و دم حتی!
سید حسین سیدی
***
نمی شود که خبر را شنید و ساکت ماند:
به گوش زخمی خواهر، برادر اشهد خواند
سکوت کردن یعنی شریک ظلم شدن
چگونه می شود اخبار را به ناله نخواند
زبان قوم ستمدیده باش ای شاعر
کنون که ظلم و ستم را جهان به اوج رساند
غزل غزل همه دردم، چگونه از دل خویش
به سعی واژه توانم غبار غصه تکاند
خدا خراب کند کاخ تیره طایفه اش
کسی که غزه ما را به خاک تیره نشاند
مسعود یوسف پور
***
دیدید یهود، توده ای بدخیم است؟
دیدید که در نهاد صهیون بیم است؟
این ضربه که بر پیکر او وارد شد
زخمی ست که غیر قابل ترمیم است
دل شیفته ی ندای اسرافیل است
جان تشنه ی «جاء الحق» جبرائیل است
این آیه ی سوره ی بنی اسرائیل
امروز نوید محو اسرائیل است
تکرار کنید سوره ی اسرا را
آیات حریم زینب کبری را
فرداست که با مدافعان حرمش
آزاد کنیم مسجدالاقصی را
در آتش و خون بند دلش پاره شده
بر این همه غم صبر فقط چاره شده
آن طفل یتیمی که از آوار گریخت
امروز میان غزه آواره شده
سید محمدرضا یعقوبی آل
***
چه باک از ابرهه ای دوست با آن لشکر فیل اش
خدا سر می رسد از راه با فوج ابابیل اش
چه غم فرعون اگر یک بار دیگر قد عَلم کرده است
شبیه دفعه ی اول، خدا می داند و نیل اش
«و ظالم بی گمان نابود خواهد شد» خدا گفته است
به قرآنی که می خوانند قاری ها به ترتیل اش
خدا با دست های دوستانش محو خواهد کرد
رژیمی را که کودک کشته از آغاز تشکیل اش
در این جنگی که چندان هم برابر نیست، اسرائیل
به ارباب خودش می نازد و ایران به «سجیل» اش
به پیش «شیر» از «روباه» کاری برنمی آید
اگر چه «گرگ» هم باشد پی تجهیز و تمویل اش
به زودی خون اهل غزه یکجا جمع خواهد شد
و اسرائیل را نابود خواهد کرد با سیل اش
مهران پوپل
***
باور نکن که صبحِ پس از جنگ است
بیدار کن تو پنجره ها را باز
باید که رزم صبحدمِ خورشید
از فرشِ خانه ی تو شود آغاز
فتح است و کامِ چای تو شیرین است
انگار وقتِ وعده ی صبحانه ست
گرد آفرید در دل میدان ها
در خانه اش تجسم ریحانه ست
حتی سماور و نه همین قوری
هم باورانِ رزم تو اند امروز
شک را درون شورِ شکر حل کن
تا چایِ روضه دم بشود با سوز
در مشت اگر تو سنگ نداری که
در خانه هم تفنگ نداری که
تا ذکرِ یونسیه به لب جاری ست
بیم از دل نهنگ نداری که
فرمانده ی ظرافت این جنگی
در پشت خطِ جنگ و نخوابیدن
بیداریِ حماسیِ لالایی
نوزاد را سپاهِ خودت دیدن
در سایه ی جنون تو هر بید است
پس شاخ و برگ تازه تری رو کن
چادر نماز شعرِ وطن را از
گلدوزی حماسه تو خوشبو کن
از رشته های سنگ شهابی سرخ
باید که بافت قصه ای از افلاک
جریان بگیر و صاعقه شو بر ظلم
آرام نیست آتش در خاشاک
آتش بسِ بسامدِ آتش هاست
اما جرقه های ستم برپاست
باور نکن که صبحِ پس از جنگ است
جریان بگیر آسیه! نیل اینجاست
زهرا زهرایی