به گزارش شهرآرانیوز؛ مناسبتهای تقویمی گواهی میدهند که ما از کنار هیچ اتفاقی بهراحتی و سرسری نگذشتیم؛ نه هیچ حادثه مهم و خاطرهانگیزی را فراموش کردیم و نه دستاوردهای مهم و وابسته به آن را. در سالهای اخیر گاهی با ادبیات خودتحقیری و زیرسؤال بردن ارزشهای فرهنگی در جامعهای که زندگی میکنیم، مواجه هستیم. اما کشوری که انقلاب کرده است، یادمانهای مختلف دارد تا نشانمان دهد هیچچیز، سرسری و ناگهانی اتفاق نیفتاده است. وطندوستی و وطنپرستی حس ارزشمندی است که قهرمانهای زیادی پای دفاع از آن جان دادهاند.
حالا به بهانه یک مناسبت، روبهروی یک جمع چندنفره نشستهایم تا ببینیم بین حقیقت و واقعیتی که نوجوانها در جمع بزرگی به نام اجتماع درگیرش هستند، با رنگولعاب چشمنوازی که ما آن را نظارهگر هستیم، چقدر فرق وجود دارد. اصلا قرار نیست از بین آنها کسی قهرمان باشد و روی سن رفته باشد و جایزهای دریافت کرده باشد یا نام ویژه و افتخارآمیزی داشته باشد. آنها هم یکی مثل من و تو و تمام آدمبزرگهایی هستند که از کنار اتفاقهای اجتماعی راحت نگذشتهاند.
به قول خودشان، دنیا و آرزوهای آنها با ما آدمبزرگها زمین تا آسمان فرق میکند؛ متفاوت میبینند، متفاوت میاندیشند، متفاوت حرف میزنند، اما این تفاوتها هیچ فاصلهای بین علایقمان نینداخته است. آنها هم شبیه ما هستند؛ عاشق خانه آباواجدادی و وطنشان. شهادت محمدحسین فهمیده، بهانه این روایتهاست.
مهدی افتاده، مطمئن و محکم حرف میزند، طوری که ما هم یقین میکنیم با پشتکاری که دارد، به نتیجهای که میخواهد، می رسد.
شانزده ساله است و پایه یازدهم. در رشته معارف مدرسه امام رضا (ع) مشغول تحصیل است. میداند که باید پیوسته و مستمر کار کند. دامنه فعالیتهای جانبی شان آن قدر گسترده است که تقریبا هیچ وقت خالی برایش نگذاشته است. به قول خودش، سرشلوغیهای زیادی دارد. فعال رسانهای است و تولید محتوا میکند. در زمینه کارهای گرافیکی مهارت دارد. تا دلت بخواهد، کار فرهنگی و هنری انجام میدهد: تدوین، تولید پادکست و....
میگوید: نسل امروز نسل فناوری است؛ به واقع فناوری برای نوجوان امروز، بخش جدایی ناپذیر زندگی روزمره اش شده است؛ نسلی شیفته دنیای صفرویک، فناوریهای روز و شاید زیر سایه همین تسخیر فناوری است که سبک زندگی این طیف، کمی متفاوت است. او ادامه میدهد: آینده وابسته به نسل ماست؛ نسلی که با فضای مجازی آشناست. جامعه، به واسطه همین نوجوان ها، مطالبه گر و آگاهتر است. به نظر من، ما و افرادی مثل ما باید اتحاد، صمیمیت و کارکردن کنارهم را یاد بگیرند تا بتوانند از چالشهای مختلف گذر کنند.
از آن طرف دیدن برخی برخوردهای نامناسب به بهانه دفاع از دین، در دل دوستان نوجوان من، تغییری ایجاد کرده است. در این میان اگر کنشها و واکنشهای درست از سمت متولیان تربیتی و آموزشی کودکان و نوجوانان رخ ندهد، چند سال بعد با فرزندانی مواجه خواهیم بود که وطن گرایی شان چنگی به دل نمیزند.
او می گوید: البته بخش قابل توجهی از رفتارهای نوجوانها متأثر از اقتضائات دوره سنی شان است که باید برای علائق و آرزوهای آنها ارزش قائل شد. خوشبختانه دوستان و کسانی که خط فکری مشابه و نزدیک به من دارند، زیاد هستند. نقشه راهمان مشخص است؛ یک گروه رسانهای هستیم که برای نسل خودمان تولید محتوا میکنیم. البته این را هم بگویم یکی از شاخصههایی که این نسل را از دیگران متفاوت میکند، نگاه نو و روحیه خلاقانه آن هاست. به دنبال انجام کاری متفاوت هستند.
بگذارید این موضوع را با مثالی روشن کنم؛ در اجرای یکی از برنامههای مناسبتی مذهبی، طبق روال همیشه همه به فکر ایجاد یک غرفه فرهنگی بودند. اما ما خواستیم متفاوتتر از بقیه باشیم. با هم فکری بچهها طرحی را اجرا کردیم به این شکل: بچهها و نوجوانانی که وارد آن غرفه میشدند، باید یک سوره را یاد میگرفتند. میخواهم بگویم خلاقیت آنها دنیای شگفت انگیزی است که باید از آن استفاده کرد.
جواد حافظی نوجوان دیگری است که اعتقاد دارد یک لایه عمیق و ژرف در نهاد تک تک ما وجود دارد و صدای ایران دوستی ایرانیها همیشه بلند است. او میگوید: برای تک تک ما دماوند، فردوسی و حافظیه، سعدیه و خیام، شکوه دارد و جای افتخار است و همین که ایران پایدار و برقرار است، حس تعلق خاطر و دلبستگی را زیاد میکند، حتی وقتی ماجرایی مثل جنگ در قلب ایران پیش میآید، زندگی فردی و اجتماعی را تحت تأثیر میگذارد.
البته من و بچههایی مثل من وصف دوران دفاع مقدس را از زبان بزرگ ترها شنیدهایم یا در سکانسهای فیلمها تماشا کردهایم، اما در جنگی که چند ماه گذشته اتفاق افتاد، فهمیدم نوجوانها بارها خودباوری شان را نشان دادهاند و برای چیزی که دوستش دارند و به آن اعتقاد دارند، تلاش میکنند.
این اتفاق، موجهای هنری زیادی در کشور به راه انداخت. خوبی ماجرا در همین بود که این نسل را بهتر به خودشان شناساند، آن هم درحالی که خیلیها فکر میکنند آنها درحال غرق شدن در تلفن همراه، فضای مجازی و رسیدگی به سرووضع ظاهری شان هستند که شاید خیلی هم بهنجار نباشد.
{$sepehr_key_162874}
هیچ وقت حسرت چیزی را نخوردیم؛ چون لازمه رسیدن به آن تلاش است. این جذابترین عبارتهایی است که بعد از گپ زدن با دهه هشتادیها فکرمان را مشغول میکند. حالا نوبت لیدا دقیق است تا بعد از هفده بهاری که پشت سر گذاشته است، از کنشها و واکنشهای این دوره خاص از زندگی اش تعریف کند. میگوید: طبیعی است که دلهره و شکست را، به آن معنا و مفهومی که مدنظر شماست، ما تجربه نکردهایم، اما ناگزیر اتفاقهایی پیش میآید و باید با آن کنار بیاییم.
اصلا فرقی نمیکند در چه سن وسالی باشیم؛ زندگی زیر آسمان این شهر، پرفرازونشیب است. هرکدام قصه خودمان را داریم؛ قصههایی با لایههای بسیار که هرکسی از آن خبر ندارد. اغلب فقط لایههای رویین آن دیده میشود؛ برای همین شنیدن روایت از زبان خود افراد، طعم دیگری دارد؛ آنهایی که اوج قصه هایشان را از دل لایههای پنهان زندگی شان بیرون میکشند.
وطن واژه ارزشمندی است، اعتقاد تک تک آنهایی است که زیر آسمان این شهر به دنیا آمده و بزرگ شدهاند. نه فقط واژه اش که خودش و هرآنچه به آن تعلق دارد و تمام واژههایی که در پس آن میآید و مینشیند، مثل وطن پرستی، وطن خواهی. شکل گیری این حس شیرین، کار یک روز، دو روز نیست و با نمایش یک فیلم و پخش چند سرود، ممکن نخواهد بود. از همان دوران کودکی با انواع آموزهها در محیط آموزشگاه، پیش میآید و بروز و ظهورش در نوجوانی پررنگتر است.
او این طور ادامه میدهد: ما در فرهنگ و آیین خودمان، افراد شاخصی، چون فردوسی، حافظ، مولانا و عرفای صاحب نام زیادی داریم که شهرهاند و باعث افتخار. قطعا برای من نوجوان آرمان گرا، معرفی و شناخت این افراد، اهمیت زیادی دارد. گاه با زیرسؤال بردن ارزشهای فرهنگی مواجه میشویم و مقایسههای ذهنی و به دور از مطالعه و تحقیق، به این موضوع دامن میزند و این الگوها به کمک ما میآیند.
لیدا میگوید: ببینید، خود من از کسانی بودم که فکر میکردم برای داشتن یک زندگی بهتر حتما باید مهاجرت کنم. شرایط پیشرفت در کشورهای دیگر بیشتر مهیاست و خیلیها با من در این باره صحبت کردند. پدربزرگ من از جانبازهای جنگ تحمیلی هستند، حتی حرفهای ایشان هم تأثیری در عوض کردن تصمیمم نداشت تااینکه جنگ تحمیلی دوازده روزه پیش آمد.
تا آن روز کسی ماهیت اصلی اسرائیل را نمیشناخت؛ لااقل در بین هم نسلیهای خودمان. این دوازده روز به اندازه سال ها، چشم ما را روی حقایق باز کرد. هر خونی که از دانش آموز یا هم وطن بی گناه ما به زمین میریخت، ما را آگاهتر میکرد. دشمن ما با هدف دیگری پا به میدان گذاشته بود، اما به ما یادآوری کرد حتی کوچکترین اتفاقی که ایران را تهدید کند، بزرگ و کوچک، پای دفاع از خاکشان هستند. به نظر من، امسال سال غرورآفرینی برای ما در تاریخ بود و خواهد ماند و تا همیشه، دل و وجود ما به آن روشن است.
عرفان مغنی زاده یک هنرمند نوجوان و نقاش است. به قول خودش، طراح شخصیتهای انیمیشنی و حائز رتبههای مختلف در مسابقات فرهنگی و هنری و متفاوتترین کارش در مورد نقاشی شهیدرئیسی است که به مادر رئیس جمهور شهیدمان هدیه شده است. همین ابتدای صحبت میگوید: قبول دارم که متفاوت میبینیم و متفاوت میاندیشیم و متفاوت حرف میزنیم. ما نوجوانهای غرورآفرینی داریم. نوجوانها دوست دارند همه چیز را تغییر دهند و به قهرمان تبدیل شوند.
او تأکید میکند: ایران برای ما ارزشمند است. وقتش که برسد، همه با هم نشان میدهیم همه چیزمان فدای خاک پاک ایران. البته میدانیم برای اینکه به فردای بهتری برسیم، باید کلی شجاعت و پشتکار به خرج دهیم. همیشه قصه جنگ و روایت کربلا را از بزرگ ترهایمان میشنیدیم.
طبیعی بود به خاطر علاقهای که به گذشته داشتیم، در کتابهای تاریخی دنبالش کنیم. اما حالا برایشان، مثالهای واقعی داریم. مصداقش همین جنگ دوازده روزه، دانش آموزان واقعی و شهدای واقعی. هدف موشکهای اسرائیلی، ترور دانشمندان هستهای بود. اما خیلی از چهارده و پانزده سالههای ما را نشانه گرفتند.
آنها هم مثل ما دوست داشتند پیشرفت کنند و نتوانستند وارد دانشگاه شوند و در مسیر علاقه شان گام بردارند، اما درعوض حالا دردسترسترین و عینیترین نمونهها را داریم که کار ویژهای انجام دادهاند؛ اینکه وقتی حرف عزت میشود، دیگر خبری از نارضایتی نیست و حرف از گرانی و جنگ اقتصادی و.... افتخارآفرینی نوجوانها و جوانهایی که جزو برگزیدههای ورزشی و المپیادی بودند، میراثی است که به جا مانده و حالا بهتر میتوانیم درمورد دستاوردهایشان بنویسیم. ما جرئتش را داریم که به هرچه بخواهیم، برسیم.
فرهاد آذرنگ بر این باور است که نوجوانها جرئتش را دارند که به بهترینها برسند. این جمله را بارها به خودشان یادآوری کردهاند.
آذرنگ اولش مقداری گلایه میکند: «ببینید برای ما هم این محدودیتها هست؛ این لباس را بپوش، این رنگ مناسب سن وسال تو نیست و فلان و بهمان و...، اما در لحظات خاص، حس تعلق جمعی غالب میشود. به فرض اگر اتفاقی در گوشهای از کشور میافتد یا نیاز به حضور گروههای جهادی است، دستاوردهای نوجوانان ما زبانزد است.»
او ادامه میدهد: آنها میجنگند، برای هر چیزی که هدفشان باشد و به آن اعتقاد داشته باشند و با هیچ فردی رودربایستی ندارند. آینده ایران را نسلهای دیروز، امروز و آینده میسازند؛ بر این اساس، هیچ نسلی نسبت به نسل قبل یا بعد، برتری ندارد. اما موتور ساختن فردای ایران، نسل جوان و نوجوان هستند و محرک و پیشران پیشرفتاند.
آذرنگ میگوید: پدر و مادر من همیشه درباره ادبیات غنی که در ایران داریم، با من حرف میزنند. ادبیات بخش مهمی از فرهنگ ما را تشکیل میدهد و علاوه بر این، موضوع جنگ است که قهرمانان زیادی در آن عرض اندام کردند و حرفی برای گفتن دارند. در هرجای دنیا که باشیم، اگر از آن سالها تعریف کنیم، اعتماد به نفس و عزت نفس ملی ما را تقویت میکند.
ببینید هر ایرانی وقتی پشتش به چیزی گرم است، وقتی نام کشورش میآید، باافتخار سر بلند میکند و میگوید من اهل فلان کشور هستم و پیشینهام این است. در شبکههای اجتماعی، برچسب زدنها و مقایسههایی که بین چند نسل انجام میدهیم، اصلا کار درستی نیست. ته تهش را که نگاه کنیم، همه ما کشورمان را دوست داریم و ایران را با جان و دل میخواهیم.
او ادامه میدهد: در همین شبکههای مجازی که میچرخیم، حس وطن دوستی ایران و افتخار به داشتههای آن، در همه جایش دیده میشود و من نوجوان وقتی آنها را میبینم، افتخار میکنم و به خودم میبالم. واقعیتش این است که نوجوان ها هم قهرمانی را دوست دارند و بلندپروازتر از بزرگ سالها هستند. اما میدانیم که برای اینکه به فردای بهتری برسیم، باید چندبرابر دیگران پشتکار به خرج دهیم. همه اینها عزت نفس ملی ما را پابرجا نگاه میدارد.
{$sepehr_key_162875}
دیانا مختاری کلاس دوازدهم است و مشغول تحصیل در رشته تجربی. او میگوید: نرم افزارهای مدرنیته باعث شده است سبک زندگی این نسل تاحدودی تغییر کند و اغلب بچههای هم سن وسال من درحال قیاس شیوه زندگی و رفتاری خود با دیگران باشند. معمولا نوع زندگی غربیها سبکی را به ما ترویج میکند که منافع فردی را بر تکامل شخصیتی ترجیح دهیم و به همین دلیل، معمولا در ذهن کسانی که در دهه ۸۰ به بعد به دنیا آمدهاند، لفظ عقب ماندگی اجتماعی میچرخد و به اصطلاح خودشان برای فرار از این موضوع، ترجیح میدهند در ایران نمانند و مهاجرت کنند و تعدادشان هم روزبه روز بیشتر میشود.
ولی ما هویت تاریخی مشترکی داریم که بزرگ ترهایمان برای رشد و ارتقای آن تلاش کردهاند؛ تعلقات خاطر مشترکی که عامل همدلی و اتحاد بین آنها بوده است.
دشمنان ما تمرکزشان را برای نابودی کسانی گذاشتهاند که روی جزئیترین موضوعات، تحقیق میکنند تا مسیر پیشرفت را برای دیگران مهیا کنند. آنها ایثار و گذشت برای رسیدن به آرمانها را یادمان میدهند و به همین دلیل است که دشمن از آنها هراس دارد و ما هم باید نشان دهیم که رشد هویت اجتماعی برایمان مهم است؛ خیلی مهم.