محمدرضا معلمی | شهرآرانیوز؛ بعد از گذشت حدود چهار قرن از درگذشت صائب تبریزی، هنوز پژوهشهای جدی چندانی که در خور جایگاه او باشند انجام نشده است. زندگینامه او، ظرایف و بدایع صوری شعر و اندیشه حکمی صائب، شاعر بلندآوازه سبک هندی، هنوز به پرداخت بسیاری نیاز دارد.
یکی از معدود آثاری که درباره شعر صائب به چاپ رسیده؛ کتاب «به سوی طرز صائبانه» به قلم سیده فاطمه حسینی، نویسنده و پژوهشگر جوان اهل مشهد، است. این کتاب که پایاننامه مقطع کارشناسی ارشد او بوده، سال ۱۴۰۴، زیرنظر دکتر محمود فتوحی که خود از سرآمدان پژوهش درباره صائب است، در نشر علمی به چاپ رسیده است. با سیده فاطمه حسینی درباره شخصیت، شعر و اندیشه صائب و کتاب «به سوی طرز صائبانه» به گفتوگو نشستیم.
***
این ویژگیها به ادبیات خودِ صائب برمی گردد. تا قبل از شهرت صائب و شکل گیری شعر و سبک او، جریانی که در ادبیات فارسی دوره صفویه خیلی طرفدار و رواج داشت، «طرز تازه» بود. مشخصه اصلی این طرز، استفاده گسترده از بیان استعاری بود. صائب نیز در جوانی پیرو همین طرز و جریان فکری بود. اما جایی دیگر کم کم و به تدریج طرز و سبک فردی خودش را شکل میدهد.
حالا سبک شعری خودش را میآفریند که نقطه عطف است و تغییراتی را ایجاد میکند، البته به این معنا نیست که همه اینها در شعر صائب بروز پیدا کرده است، اما نمونه عالی اش در شعر صائب قرار دارد؛ برجسته ترینش همان سبک «تمثیلی» یا «مدعا مثل» است. یعنی میرود به سمت اینکه اسلوب معادله را در شعرش خیلی برجسته میکند.
افزون بر این ها، برخی از شاخصههای دیگر نیز در شعر صائب، افزایش پیدا میکند؛ از جمله طبیعت گرایی. طبیعت گرایی به این معنا که ما میبینیم پدیدههای طبیعی و ایماژهای برگرفته از طبیعت در شعرش بیشتر دیده میشوند. همچنین یک سری از شاخصههای محتوایی و مفهومی. این مفاهیم شامل: پرسشهایی بنیادین درباره مرگ، نگاه او به هستی، جهان یا اندیشه و وسعت مشرب و... است.
همه اینها هم به لحاظ فرمی و شکل ادبی تغییر پیدا میکند و هم به لحاظ محتوایی و اندیشگان با یک سری مفاهیم تازه. شاخصه دیگری که صائب در اشعارش افزود، نازک خیالی است. طرز شعری که تذکره ها، درمورد صائب به آن اشاره میکنند، در همین چند شاخصه است.
مهم ترینش بحث نازک خیالی و مثل گویی و به لحاظ اندیشگانی و محتوایی است که این موضوع آخر بیشتر به تحولات شخصی خود صائب برمی گردد؛ اما بازتابها و ایماژهایی از آن را در شاعران پس از او، مشاهده میکنیم. یعنی همان ایماژهایی که صائب درباره جان و تن و بحث جهان به کار میبرد، شاعران پس از او نیز به کار میبرند.
***
چند تفاوت وجود دارد. شاعرانی که معمولا آنها را شاعران سبک خراسانی مینامند و طبیعت گرا هستند، در نگاه به طبیعت دیدی کلان دارند؛ یعنی وقتی توصیف میکنند، گویی یک دورنما از طبیعت را به تصویر میکشند.
یک تصویر کلی از طبیعت. مثلا فضای بهار را دارند توصیف میکنند، بارش ابر و ... که بیانگر این است که این توصیفات عینیاند.
اما آنچه در شعر صائب دیده میشود، دقیق شدن در جزئیات طبیعت است. نگاه او، به تعبیر دکتر فتوحی، نگاهی «اتمستیک» است. تفاوت دوم آن است که صائب هر بار که به پدیدهها نگاه میکند_ مثلا به یک حباب یا شبنم _از زاویهای متفاوت مینگرد و همان زاویه تازه را به مفهومی متفاوت پیوند میدهد. یک بار آن را با مفهوم مرگ درمی آمیزد، بار دیگر با مفهوم وسعت مشرب یا مفهومی دیگر.
حتی مرگ را نیز از زوایای گوناگون به پدیدههای مختلف پیوند میزند. به همین دلیل، وقتی شعر او را میخوانیم، میبینیم ایماژهایی که به کار رفتهاند بسیار پرکاربردند، اما هر بار به بخشی از مسئله نگاه میکند. همین ویژگی باعث میشود شعر صائب برای مخاطب غیرتکراری باشد و در عین حال مناسب احوالات گوناگون او باشد.
***
یکی از نکات جالب این است که وقتی دیوان برخی شاعران عصر صفویه را میخوانیم، پس از پنجاه یا صد غزل تکراری میشوند؛ مخاطب احساس ملال میکند و درمی یابد که جهان شعری شاعر گسترده نیست و حرف تازهای برای گفتن ندارد.
تصاویر هرچند جالباند، اما عمق محتوایی ندارند و جذابیت خود را از دست میدهند. اما در دیوان صائب چنین نیست. با آنکه حجم بسیار زیادی دارد _حدود ۸۰ هزار بیت_ خواننده احساس ملال نمیکند.
چرا؟ دلیلش، همان حکمتی است که در شعرهای او وجود دارد؛ نگاهی عمیق به مسائل و جهان شعری گسترده و ژرف. این ویژگی حاصل نمیشود مگر آنکه شاعر، خودْ حکیم باشد و آگاهی کاملی از دوران پیش از خویش داشته باشد.
اسناد و شواهد نیز نشان میدهد که صائب هم با علما، هم با طبقههای گوناگون جامعه در ارتباط بوده است؛ از علما و فقها و مجتهدان گرفته تا فیلسوفانی، چون فیاض لاهیجی و فیض کاشانی، همچنین شاعران گوناگون. او آثار ادبی پیش از خود را نیز به خوبی مطالعه کرده است از مثنوی معنوی گرفته تا شعر حافظ و طبیعتا تأثیر و رسوب این آثار در شعر صائب دیده میشود.
***
برای این موضوع میتوان چند دلیل بیان کرد. نخست، از نظر زبان، اگر شعر صائب را با آثار شاعران قرون چهارم، پنجم و ششم مقایسه کنیم، میبینیم هرچند گسستی میان آنها وجود ندارد، اما زبان طی قرنها دچار تحول شده است.
در شعر قرون چهارم و پنجم واژههای مهجور میبینیم و کلماتی که برای مخاطب ناآشناست، یا ساختهای نحویای که کهنتر است و امروزه دیگر کاربرد ندارد. از این نظر، زبان شعر صائب به زبان روزمره ما نزدیکتر است؛ بنابراین فهم و خواندن آن برای مخاطب عام نیز آسانتر است.
دوم، آن لذت هنری است که شعر او برای مخاطب ایجاد میکند؛ نگاهی متفاوت، جزئی نگر و تازه دارد و هر بار به مسائل از زاویهای دیگر نگاه میکند.
باید توجه داشت ادبیات دوره صفویه و شعر صائب نسبت به سایر سبکها و شاعران کمتر شنیده شده است. همین تازگی سبب میشود شعر برای مخاطب امروزی جذابتر و تازهتر باشد، در قیاس با آثاری از دیگر شاعران که بارها تکرار شده و گوش آشنا هستند.
سوم، رواج تک بیتها در شعر عصر صفویه است. اشعار این دوره اغلب به صورت تک بیت رواج دارند و همین ساختار باعث میشود که هم حفظ کردنشان برای مخاطب آسانتر باشد، هم با وضعیت زندگی امروزی که همه چیز در سرعت است، خواندنش راحتتر از خواندن منظومهای طولانی است که باید وقت زیادی برایش بگذارید.
اما تک بیت را راحتتر میشود به اشتراک گذاشت.
البته خیلی از شعرهایی که میخوانند شاید برای صائب نباشد، اما به نام او میخوانند، شاید برای شاگردانش باشد که سبکی نزدیک به سبک صائب دارند و هم اینکه شاعری که نامدار است همه به نام او میزنند.
***
اغلب کارهای برجسته ما، حتی دیوان حافظ، همه اینها پیوند توأمان جوششی و کوششیاند. یعنی این طور نیست که شاعر صرفا بر اساس حس وحال آن لحظه خودش شعری بگوید و بعد هم آن شعر به یک اثر درخشان تبدیل شود. باید توأمان باشد؛ یعنی بارها برمی گردند، اصلاح میکنند و روی آن فکر میکنند.
آن چیزی که در شعر صائب هست، تأکید بر این است که باید روی شعر تأمل کرد و به هر میزانی که این درنگ در هنگام آفرینش سخن بیشتر شود، شعر شما رواج بیشتری پیدا میکند و مشهورتر میشود. اما یک نکتهای که هست، بحث تغییر و اصلاح شعری و بحث اندیشیدن در ساخت شعر و پیوند میان اجزای شعر است و از طرف دیگر، به لحاظ محتوایی، اینکه چه مسائلی ذهن شاعر را درگیر کرده است.
آن محتواها و دغدغههایی که سبب میشود شاعر بیاید درباره شان شعر بگوید و در شعرش نمود پیدا کند، همان برخاسته از تجربه زیسته و دغدغههای فردی اوست. یعنی اگر شاعری مثلا در دورهای به موضوع مرگ خیلی میاندیشد، در شعرش به شکلهای مختلف تصویرپردازی میکند؛ ممکن است در ساخت آن تصویرها کوششی داشته باشد و بگردد دنبال تصویر و مثلِ مناسب تر. اما در هر حال، اینکه چه محتوایی را انتخاب میکند، برگرفته از همان بنیانهای فکری و پرسشهای فکری جدی خودش است.
این دوتا میتواند با هم توأمان باشد. در شعر صائب، خودش بسیار دست کاری میکرده؛ اصلاحات زیادی انجام میداده که دستخطش وجود دارد و بارها اینها را تغییر داده است. من فکر میکنم اکثر در شاعران درجه یک ما که امروزه نامدار هستند، اعم از حافظ و فردوسی، پذیرفته شده است که پس از سرایش اشعارشان، آنها را پردازش و دست کاری میکردند و تغییرات گوناگونی ایجاد میکردند.
***
{$sepehr_key_164459}
این سیر تحول برای بسیاری از شاعران و برای هر آفریننده اثر هنری وجود دارد. شاید نشود نسخه واحدی برای همه آدمها و شخصیتها نوشت، اما آن چیزی که در شخصیت صائب هست و برای من جالب است سیر آفاق و انفس است. صائب خیلی سفر میکرده با اینکه در آن زمان، شرایط خیلی برای سفر مهیا نبوده است. ما میدانیم که در جوانی تمام شبه قاره را دیده است.
در داخل ایران، از تبریز که زادگاه او بوده تا یزد، قزوین، مناطق شمالی و خراسان را سفر کرده و در هرجا رفته، با شاعران و افراد سرشناس آنجا دیدار کرده است. صائب در شعر خود اشاره میکند که به مکه رفته و سفر حج را بجا آورده و عتبات نیز رفته است.
علاوه بر این با انسانهای مختلف نشست و برخاست داشته است. اقشار گوناگون را دیده است. برخی گزارشها میگویند که در قهوه خانهها یعنی در مراکز فرهنگی عصر خودش حضور داشته و رابطه خیلی نزدیک و صمیمی با مردم داشته است.
همچنین حضور او در دربار صفویه که در آن روزگار محل تجمع یا محل گردآمدن بسیاری از انسانهای سرشناس بوده، از عالمان تا هنرمندان تا فیلسوفان، فقیهان و افراد مختلف، همه این نشست و برخاستها تأثیر مستقیم در شناخت صائب و نگاهش به پیرامون و حوزههای گوناگون میگذارد.
نکته دیگر این است که ما اگر بخواهیم یک نگاه سرانگشتی به ابیاتی که صائب سروده و تلاش فرهنگیای که کرده در نسخههایی که خودش استنساخ کرده است، داشته باشیم، و اگر جمع و تفریق بکنیم با سن صائب که شاید حدود هشتاد سال عمر کرده باشد، در این هشتاد و خردهای سال عمر، مشخص است که شبانه روز مشغول مطالعه بوده و آن گونه که خودش میگوید، درد سخن داشته است. شاید این بخش همان بخشی است که میتوان گفت قابل الگوگیری است که صائب تمام و کمال خودش را وقف کرده است. وقف شعر، وقف ادبیات، وقف مطالعه و وقف فرهنگ. خروجی آن نیز قابل توجه است به لحاظ تأثیرگذاری و دایره جریان سازی.