بازسازی پرونده قتل پیرمرد در  باغ شخصی اش، پس از  ۳۸ روز از  وقوع جنایت | متهم: قصد کشتنش را  نداشتم

به گزارش شهرآرانیوز؛ ششم شهریور، پلیس با کشف یک خودروی سواری در جاده قدیم قوچان که درهایش باز بود و لوازم داخلی اش به سرقت رفته بود، از روی پلاک، مالک خودرو را شناسایی کرد و با او تماس گرفت؛ اما این فرد پاسخگو نبود.

در ادامه با پیگیری‌های بعدی مأموران موفق به شناسایی خانواده این فرد شدند و ساعتی بعد مشخص شد که خودرو متعلق به پیرمردی است که آن روز در باغ شخصی اش بوده است. ساعت‌های ابتدایی شب بود که مأموران و خانواده این فرد به محل باغ در جاده چناران رفتند و پس از ورود متوجه شدند که او به طرز فجیعی از ناحیه سر هدف ضربه قرار گرفته و بی حال روی زمین افتاده است. 

بلافاصله پیکر نیمه جان پیرمرد به بیمارستان منتقل شد و تلاش برای نجات جان او آغاز شد؛ اما شامگاه پانزدهم مهر، این پیرمرد جانش را از دست داد. با گزارش مرگ مشکوک این فرد به بازپرس جنایی، قاضی وحید خاکشور یک روز پس از نیمه مهرماه به محل رفت و با توجه به شواهد موجود در محل، مشخص شد که این پیرمرد کشته شده است.

با آغاز تحقیقات بعدی مشخص شد که این فرد با انگیزه سرقت به قتل رسیده و سارق یا سارقان پس از حمله به پیرمرد در باغ شخصی اش خودروی او را ربوده و در ابتدای جاده قدیم مشهد به قوچان، لوازم داخلی را سرقت و خودرو را رها کرده‌اند.

با دستورات قاضی خاکشور تحقیقات ادامه یافت و با سرنخ‌های موجود و اقدامات فنی کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی با هدایت سرهنگ محمد مرادی، تحقیقات چند روز پیش به نتیجه رسید و زن و مردی جوان به اتهام قتل دستگیر شدند. با اقرار صریح متهمان به جنایت، دیروز با دستور مقام قضایی دو متهم به محل وقوع جرم منتقل شدند و صحنه را بازسازی کردند.

به دنبال غذا بودم

«آسیه. ن» زنی که سه سال است شیشه و کریستال می‌کشد و پیش‌تر نیز دو بار به اتهام سرقت دستگیر شده و مدتی در زندان بوده است، اولین متهم این پرونده بود. او پس از معرفی خودش، به مقام قضایی اعلام کرد که همراه «غلامرضا. ح» به این نقطه آمده بودند.

او درباره زندگی و ارتباطش با غلامرضا گفت: من یک دختر هشت ساله دارم که با مادرم زندگی می‌کند. از شش ماه قبل با غلامرضا آشنا شده بودم و قصد ازدواج داشتیم، اما خانواده اش مخالفت می‌کردند.

این زن سی و سه ساله در پاسخ به مقام قضایی که آن روز چه شد که به این باغ آمدید، مدعی شد: با غلامرضا می‌خواستیم برویم ساغروان، وقتی اینجا رسیدیم برای نشئه کردن به پل زیرگذر جاده رفتیم. غلامرضا گفت که خیلی گرسنه است. به او گفتم که صبر کند تا بروم چیزی برای خوردن از همین اطراف بگیرم. پیاده به سمت دکه‌ای که همین پایین بود، رفتم و درِ خانه‌ای را زدم. مردی در را باز کرد. به او گفتم که ما گرسنه‌ایم، چیزی داری بدهی ما بخوریم؟ آن مرد گفت همسرم خانه نیست و چیزی آماده نداریم برای خوردن.

پیرمرد من را  صدا کرد!

زن ادامه داد: داشتم برمی گشتم که چشمم به پیرمرد افتاد که جلوی در باغش ایستاده بود. وقتی من را دید صدایم کرد و پرسید اینجا چه‌ می‌کنی؟  گفتم که گرسنه‌ام و دنبال غذا می‌گردم. پیرمرد گفت که چیزی برای خوردن ندارد و فقط یک فلاسک چای دارد که اگر می‌خواهم، می‌تواند همان را به من بدهد. برای گرفتن فلاسک چای وارد باغ شدیم. داشتم با پیرمرد صحبت می‌کردم و من روی زمین نشسته بودم و او ایستاده بود و پشتش به در باغ بود که ناگهان غلامرضا از در بالا آمد و پرید داخل و بدون اینکه چیزی بگوید، یک بلوکه برداشت و توی سر پیرمرد کوبید.

این متهم درباره اینکه چرا غلامرضا این کار را کرده، مدعی شد: او وقتی دیده بود که ما وارد باغ شدیم و در را بستیم، بددل شده بود و با این فکر که ما در حال انجام کار‌های دیگر هستیم، خودش را توی باغ انداخته بود. بعد از اینکه پیرمرد افتاد نیز با مشت و لگد به بازوها، سینه و سر او ضرباتی زد.

با ماشین پیرمرد فرار کردیم

آسیه در پاسخ به مقام قضایی که از باغ چه دزدیدید و بعد از حمله با پیرمرد چه کردید، پاسخ داد: وقتی پیرمرد روی زمین افتاده بود، غلامرضا رفت توی ماشینش و داشت آن را‌ می‌گشت. پیرمرد گفت تشنه است و من رفتم برایش یک لیوان آب آوردم و به او دادم و خورد. غلامرضا که این صحنه را دید، آمد و من را کتک زد و داد کشید چرا به او آب می‌دهی؟

بعد نشستیم و نشئه کردیم، بعد هم ما درِ باغ را باز کردیم و او ماشین را بیرون برد و فرار کردیم. کمی جلوتر هم او،  چون نمی‌توانست درست رانندگی کند، ناگهان ماشین خاموش شد و از من خواست تا ضبط و مانیتور خودرو را درون کوله‌ام بگذارم. بعد هم ماشین را رها کردیم و با هم رفتیم.

زن در پاسخ به مقام قضایی که چرا برای پیرمرد کاری نکردید، مدعی شد: غلامرضا نمی‌گذاشت ما کاری بکنیم، اما موقع بیرون رفتن، من در را کامل نبستم تا شاید پیرمرد بتواند خودش را بیرون بکشد و کمک بگیرد.

{$sepehr_key_164623}

عصبانی شدم

«غلامرضا. ح» سی ساله نیز برابر دوربین قوه قضائیه با اعلام اینکه به کریستال و شیشه اعتیاد دارد و به اتهام حمل مواد مخدر و سرقت از باغ ویلا سه سابقه کیفری دارد و درنهایت با رد مال و رضایت مال باخته آزاد شده است، صحبت‌های آسیه درباره گذشته شان را تأیید کرد و گفت که قصد ازدواج با زن را داشته است.

او درباره اتفاق‌های آن روز گفت: ما زیر پل برای نشئه نشسته بودیم و گرسنه بودیم که آسیه برای گرفتن غذا از پیش من رفت. دقایقی بعد از همان زیر پل دیدم که او آمد و با پیرمرد داخل باغ رفتند و در را بستند. من که از دست آسیه عصبانی شده بودم و با این تصور که آن‌ها برای ارتباط نامشروع وارد باغ شده‌اند، به آنجا رفتم و از روی در داخل پریدم.

وقتی دیدم آسیه روی زمین نشسته و پیرمرد بالای سرش ایستاده و پشتش به من است، بدون اینکه فکر کنم، یک بلوکه سیمانی برداشتم و محکم به سرش زدم. پیرمرد که افتاد، او را زیر مشت و لگد گرفتم و گفتم مگر تو خودت ناموس نداری؟ بعد هم آسیه را زدم و گفتم چرا آمدی اینجا؟

همه چیز یکهویی پیش آمد

متهم به قتل درباره سرقت از متهم گفت: وقتی درون ماشین را گشتم، ۵ میلیون پول نقد دیدم. برای همین از باغ چیزی برنداشتیم و وقتی با ماشین بیرون رفتیم، من دور از چشم آسیه پول‌ها را برداشتم و از او خواستم تا ضبط و مانیتور را درون کوله اش بگذارد و بعد هم ماشین را رها کردیم و به سمت ساغروان رفتیم.

«لوازم را چه کردید؟» غلامرضا در پاسخ به این سؤال گفت: لوازم را دادم به مردی که آمده بود در خانه ساقی و سی گرم کریستال خریده بود. او‌ می‌خواست به خاطر لوازم ۳ میلیون پول بدهد که گفتم جنس می‌خواهم که از جنس خودش مقداری جدا کرد و به من داد.

متهم درباره انگیزه اش و همچنین اینکه آیا مقتول را‌ می‌شناخته است، مدعی شد: من پیرمرد را‌ نمی‌شناختم و اصلا هم قصد کشتنش را نداشتم، اما وقتی آن صحنه را دیدم، عصبانی شدم و حمله کردم و همه چیز یکهویی پیش آمد.