به گزارش شهرآرانیوز؛ در روزهایی که بوی باروت در هوا میپیچید و خوزستان لبریز از فریاد و ایمان بود، زنی آرام، بیهیاهو، دوربینش را برداشت و به سوی خط مقدم رفت. اسمش مریم بود؛ مریم کاظمزاده، خبرنگار و عکاسی که در دهه شصت، مرز میان ترس و تعهد را با گامهای خودش پاک کرد.
او خبرنگار واحد مرکزی خبر بود، اما دلش فراتر از شغلش میتپید. از جبهه خرمشهر تا سوسنگرد و آبادان رفت، جایی که خیلیها حتی جرات نگاه کردن نداشتند. در زیر صدای خمپارهها، شاتر دوربینش را میفشرد تا حقیقت را جاودانه کند.
مریم فقط عکاس نبود؛ راوی بود. راوی زن ایرانیِ مومنی که رهبر انقلاب او را در قالب «زن سوم» توصیف کردهاند؛ زنی که نه در حاشیه خانه میماند، نه در تقلید از مردان گم میشود. او زن سوم است، زنی که در متن تاریخ میایستد و با آگاهی و عاطفه، راه میسازد.
وقتی از او میپرسیدند چرا جبهه؟ میگفت: «میخواستم نشان بدهم در پشت چهره خاکی رزمندهها چه صفایی از ایمان هست.» و شاید همین ایمان بود که توانست میان خون و دود، نشانه حیات را ببیند.
او در همان روزها با شهید اصغر وصالی ازدواج کرد. عشقشان کوتاه بود، اما ریشهدار؛ مرتضی رفت، مریم ماند، اما نه با داغ شهادت معشوقش که با وقار. در سکوتش صبر بود، در نگاهش نور.
بعدها، هر عکسی از او مثل صفحهای از کتاب جهاد شد. در آن قابها، زنی ایستاده بود که هیچگاه نخواست مرد باشد تا قوی به نظر برسد؛ او با همان لطافت زنانه، به قلب خطر رفت و معنای تازهای از قدرت نوشت.
حالا سالها گذشته، اما هنوز وقتی نامش را میشنوی، بوی خاک جبهه و نور ایمان در هوا پخش میشود. او ثابت کرد زن بودن یعنی حضور، یعنی فهم، یعنی رسالت. مریم کاظمزاده رفت، اما الگویی ساخت از زنی که بیادعا، مسیرش را با ایمان روشن کرد. زنی از نسل سوم، از تبار زنانی که میمانند تا بگویند.
منبع: فارس
{$sepehr_key_165224}