شهیدان را دوباره شهید نکنیم | گفت‌و‌گو با نویسنده جوان مشهدی، درباره کتاب «فرزند بی نهایت»

محمدرضا معلمی | شهرآرانیوز؛ در میان نویسندگان کشور، چه آن‌ها که در حوزه داستان نویسی مشغول فعالیت حرفه‌ای هستند،  چه آن‌ها که در عرصه‌هایی مانند مستندنگاری، تاریخ شفاهی و... فعالیت حرفه‌ای دارند،  چهره‌های خراسانی و مشهدی فراوانی حضور دارند. محسن ذوالفقاری یکی از همین نویسنده‌های جوان مشهدی است.

از این نویسنده سی ساله تا کنون چهار کتاب منتشر شده که سه مورد آن‌ها به شهید آیت‌ا... دکتر بهشتی مرتبط است. علاقه شخصی او به شهید بهشتی به خلق دو اثر پژوهشی درباره آثار و بیانات او و یک اثر درباره زندگی نامه این شهید منتج شده است. «فرزند بی نهایت» جدیدترین اثر محسن ذوالفقاری است که با گردآوری خاطرات خودگفته شهید،  خانواده، دوستان و سایر افراد مرتبط با او،  زندگی نامه شهید را از سال‌ها قبل از تولد او یعنی سال ۱۲۸۰ تا سال ۱۳۵۷ بررسی می‌کند. با او درباره این اثر به گفت‌و‌گو نشستیم.

شما پیش از این هم کتاب‌هایی را درباره زندگی و آثار شهید بهشتی کار کرده‌اید. علاقه شما به شهید بهشتی از کجا شکل گرفت؟

آن ایام دانشجوی دانشگاه امام صادق (ع) بودم. سال دوم دانشگاه بودم که خبر‌هایی آمد مبنی بر اینکه عده‌ای رفته‌اند پیش حضرت آقا و از وضعیت فساد و فحشا در منطقه شهرک غرب تهران گلایه کرده‌اند. حضرت آقا هم در جواب گفته‌اند: «پس دانشجویان دانشگاه امام صادق (ع) آنجا چه کار می‌کنند؟» همین نقل قول غیرمستقیم باعث شده بود که کل دانشگاه به خط بشوند و بروند شهرک غرب را مدینه فاضله کنند.

حالا کاری به این مسئله ندارم و نمی‌خواهم بگویم آنجا چه اتفاق‌هایی افتاد یا نیفتاد. من فقط از دور نظاره گر بودم. چون خودم را آن قدر حرفه‌ای نمی‌دانستم که وارد فضای کار تربیتی شوم. وقتی کار‌های فرهنگی- تربیتی دانشگاه برای شهرک غرب از رونق افتاد به خودم گفتم که نکند این نقل غیرمستقیم درست باشد و شامل من هم بشود.

از طرف دیگر با خودم می‌گفتم من که کاری بلد نیستم. نه با کودک و نوجوان کار کرده‌ام، نه فن بیان دارم و نه در اجتماع بوده‌ام. هیچی نیستم. فقط کمی در فوتبال و کار با توپ تجربه دارم که آن هم ارزشی ندارد. در همین وانفسای کلنجار با خودم، کتابی خواندم که گفته بود هرکسی را بر اساس علاقه مندی هایش می‌شود به مجموعه‌ای جذب کرد. دیدم خودم نیز از طریق فوتبال و یک شخصیت فوتبالیست جذب مسجد و این قبیل فعالیت‌ها شدم. با خودم گفتم شاید با همین یک فن، کاری از دستم بربیاید.

پرس وجو کردم که ببینم چه کسی در دانشگاه، خودجوش و مستقل و حساب شده در شهرک غرب کار می‌کند. برای همین دنبال یک آدم به درد بخور می‌گشتم تا کمکش کنم. گشتم و گشتم و به آقایی به نام علیرضا عرب پور رسیدم. کسی که قبل از نقل قول غیرمستقیم حضرت آقا، خودش خودجوش به دل دریای مواج شهرک غرب زده بود. با آن که شیرازی بود ولی در این قضیه اصلا خسته نبود! رفتم سراغش و برای همکاری اظهار آمادگی کردم. اعتراف هم کردم: «هیچی بلد نیستم. فقط اگر بچه‌ها را به فوتبال ببری، روی من هم می‌توانی حساب کنی!»

در صورتش هیچ تغییری ندیدم. نه خوشحال شد، نه ناراحت؛ فقط گفت: «عامو حالا برو کتاب حزب جمهوری اسلامی شهید بهشتی رو بخون تا بعد ببینیم چی می‌شه...»

اولین بار آنجا بود که فهمیدم شهید بهشتی هم کتاب دارد. روز بعد رفتم کل خیابان انقلاب را گشتم و چنین کتابی را پیدا نکردم. نه فقط این کتاب که اصلا هیچ کتابی درباره شهید بهشتی پیدا نکردم. برگشتم خوابگاه و کتاب را از کتابخانه شخصی اتاق آقای عرب پور گرفتم. آشنایی من با شهید بهشتی و علاقه وافرم به ایشان از چنین اتفاقی شروع شد.

ایده اولیه کتاب «فرزند بی نهایت» چطور شکل گرفت؟ نوشتن این کتاب چقدر زمان برده است؟

ایده اولیه کتاب از یک خلائی که حسش می‌کردم و باعث دلمشغولی‌ام بود شروع شد. آن قدر با آثار شهید بهشتی زیست کرده بودم که چم وخم زندگی‌اش دستم آمده بود. زندگی‌ای که سراسرش هم درس و عبرت است، هم جذاب و امروزی است و هم بر اساس عقلانیت و معنویت است. اما واقعیت این بود که کتاب جامعی درباره زندگی او نبود که بتواند همه ابعاد زندگی‌اش را جمع کند و با یک ادبیات صمیمی، همه کس فهم و عامه پسند به رشته تحریر دربیاورد.

این ایده در ذهنم می‌گذشت که با چند نویسنده طراز، پیشنهاد نوشتن این کتاب را مطرح کنم و خودم از لحاظ محتوایی پشتیبان کار باشم. گزینه اولم مرحوم سعید تشکری بود که متأسفانه عمرش به دنیا نماند. نویسنده‌های دیگری هم در سطحی که من دوست داشتم بودند، اما یا دسترسی بهشان نداشتم یا اگر دسترسی داشتم، باید هزینه‌ای بهشان پرداخت می‌کردم که از این لحاظ دستم خالی بود؛ بنابراین این مسئله به کل منتفی شد. 

از سر ناچاری خودم کج دار و مریز شروع کردم. اولویت اولم نیز این بود که تا جایی که می‌توانم مراقب باشم که محوریت کتاب، حتما و حتما مستندات دست اول باشد؛ مثل خاطرات خودگفته و خودنوشته شهید بهشتی که مو لای درزش نرود. به لطف خدا این مهم اتفاق افتاد و هرچه جلوتر می‌رفتم به مطالب بهتری دسترسی پیدا می‌کردم.

ناگفته نماند که از مصاحبه با افراد مختلف هم دریغ نمی‌کردم. در فرایند این مصاحبه‌ها مجبور شدم دائم بین مشهد و تهران و قم و اصفهان در رفت وآمد باشم. اگر پولی داشتم یا به جایی وصل بودم، حتما به مرکز اسلامی هامبورگ در آلمان هم سر می‌زدم. از کتب و مجلاتی که درباره شهید نوشته شده‌اند نیز غافل نشدم و همه را مطالعه کردم. از بس وسواس داشتم، رفتم و کتاب‌هایی را که درباره شهید نبود هم خواندم. پرس وجو می‌کردم و وقتی می‌فهمیدم کسی در کتابش حتی به اندازه نیم صفحه  از خاطراتش با شهید بهشتی گفته، آن کتاب را در برنامه مطالعاتم قرار می‌دادم.

‌از زمانی که ایده و دغدغه این کار در ذهنم جرقه خورد، هفت یا هشت سال درگیر کار بودم ولی از وقتی به صورت جدی کار را پی گرفتم، حدود دو سال زمان برد.

چه بازخورد‌هایی درباره کتاب «فرزند بی نهایت» از عموم مخاطبان دریافت کرده‌اید؟

من از آن ماست‌فروش‌هایی نیستم که بگویم ماست من ترش نیست؛ بنابراین خودم می‌دانم که نقد‌هایی به کتاب وارد است. واقعا دوست دارم جلسه‌های نقد و بررسی زیادی درباره این کتاب برگزار شود و از محضر استادان و خوانندگان این کتاب بیاموزم. یکی از فواید این جلسات آن است که نمی‌گذارد در جلد دوم این کتاب اشتباهی از من سر بزند.‌ای کاش سعید تشکری زنده بود. دلم برای نقد‌های بی پروا و صریحش تنگ شده است. قطعا درباره این اثر هم بی نصیبم نمی‌گذاشت.

و، اما بازخورد‌ها راجع به کتاب مثبت بوده است. یکی از نیرو‌های خدماتی حرم امام رضا (ع) وقتی فهمید نویسنده این کتاب هستم، خیلی اظهار لطف کرد و گفت: من از طریق پسر چهارده ساله‌ام با این کتاب آشنا شده‌ام؛ وقتی دیدم چنین کتاب قطوری در دست دارد و بعد فهمیدم که کتاب درباره شهید بهشتی است، تعجب کردم.

گفتم: «پسرجان این کتاب‌ها هنوز برات زوده. همون رمان‌هایی که برات خریدم رو بخون بعد که بزرگ شدی بیا سراغ این ها. اصلا اینو از کی گرفتی؟» از دوستش گرفته بود و گفت: «آخراشه. خیلی خوبه.» بعد بهم داد منم بخونم. دیالوگ با پسرش را با لهجه شیرین مشهدی برایم تعریف کرد. بعد هم تشکر کرد و رفت.

خیلی خوش حال شدم که دو نسل توانستند با شهید و کتاب زندگینامه شهید ارتباط بگیرند. البته سه نسل. چون قبل از آن فهمیده بودم که آیت‌ا... مروی (تولیت آستان قدس) هم به این کتاب نظر لطفی داشته و یادداشتی هم نوشته است. در جلسه‌ها نیز به افراد این کتاب را معرفی می‌کند و هدیه می‌دهد. از همین طریق، کتاب به سردار غیاثی (فرمانده سپاه خراسان) می‌رسد و او هم یادداشتی برای کتاب می‌نویسد.

بازخورد‌های دیگری هم بوده که می‌ترسم بیشتر از این گفتن، مرا دچار خودستایی کند. البته اگر تا الان دچارش نشده باشم.

ضرورت نوشتن کتاب‌هایی مانند کتاب «فرزند بی نهایت» چیست؟ این فرم از پرداختن به شخصیت‌های تاریخ اسلام و تاریخ انقلاب چه خلاء‌هایی را پر می‌کند؟

ضرورتش در این است که نسل جدید و حتی نسل قدیم، با بزرگان دین و انقلاب، با زبان روز و همراه با همه واقعیت‌ها آشنا شوند. از دل سیره و سیر زندگی شان با اندیشه‌های آن‌ها انس بگیرند و الگوبرداری کنند.

ما هر وقت می‌خواهیم با بزرگان دین و انقلاب آشنا شویم با متن‌های کهن و سنگین و بعضا سند‌های مختلف مواجه می‌شویم که هیچ جذابیتی ندارد و سریع آنها را پس می‌زنیم. البته در این چند سال اخیر اتفاقات خوبی افتاده است، ولی هنوز کم است. گاهی هم دچار آفت سهمگین شتاب زدگی می‌شویم. با عجله فقط می‌خواهیم به خروجی برسیم تا مثلا به فلان مراسم سالگرد برسد.

دچار کار‌های گزارشی نمایشی شده‌ایم. باید با صبوری و متانت، بدون جناح‌بندی، کامل و جامع با متنی صمیمی و دلچسب سراغ شخصیت‌ها برویم. از لحاظ فرم و محتوا، نمره کل کار باید بیست باشد چرا که چنین شخصیت‌هایی خودشان بیست بوده‌اند. به قول استاد تشکری: «این بنده‌های خدا، یک بار شهید شده‌اند. ما با تولید اثر بد بار دیگر نباید شهیدشان کنیم!»

{$sepehr_key_165399}

بخش یا بخش‌های بعدی این کتاب چه زمانی منتشر خواهد شد؟

مشغول کارهایش هستم. دعا کنید خدا به وقت و قلمم برکت بدهد.

چه سختی‌هایی را در مسیر نوشتن این کتاب تجربه کردید؟ آیا دسترسی شما به اسناد مختلف مربوط به زندگی شهید بهشتی به سهولت انجام شد؟

دشواری آن چنانی نداشتم. همراه سختی ها، شیرینی و آسانی هم هست. بعضی افراد برای مصاحبه کمی اذیت می‌کردند که آن‌ها هم کم کم از خودشان همراهی نشان دادند.

چون سال‌ها درباره این شهید کار می‌کنم بنیاد شهید و خانواده شهید بهشتی به من اعتماد دارند و در این باره مشکلی نداشتم و از همین تریبون باز هم از آن‌ها تشکر می‌کنم. به ویژه از خانم ملوک السادات حسینی بهشتی که در این اثر خیلی کمک کرد.

آیا اسناد یا صوت‌ها یا نمونه‌هایی از این قبیل که متعلق به شهید بهشتی باشد و هنوز در دسترس عموم قرار نگرفته باشد وجود دارد؟ آیا صوت‌های پیاده نشده وجود دارد؟ چه موانعی در مسیر دسترسی عموم مردم به این‌ها وجود دارد؟

بله. به نظرم مهم‌ترینش صوت‌های سخنرانی و جلسه‌های شهید بهشتی در مرکز اسلامی هامبورگ است که بعضا به زبان آلمانی و انگلیسی بوده و الان معلوم نیست چه بلا‌هایی سرش آمده است! حیف و صدحیف! هیچ کس هم جوابگو و پیگیر نیست. نمی‌دانم چرا؟ من هم هر تلاشی کردم عاقبت به در بسته خوردم؛ ولی هنوز امیدوارم اتفاق‌هایی بیفتد.

در کل مانعی نیست. باید کسی یا جایی حمایت کند تا ما سایتی طراحی کنیم که همه صوت‌ها و تصاویر و فیلم‌های شهید بهشتی را بارگذاری کنیم تا همه استفاده کنند. فعلا به صورت ویترینی، کج دار و مریز و در حد خودمان در رسانه «بهشتیُم» در کانال‌های تلگرام و بله و ایتا و صفحه اینستاگرام فعالیت‌هایی داریم. ولی هیچ چیز جای سایت را نمی‌گیرد.