یادی از عباسقلی صابر، صاحب بزرگ‌ترین برند فرش ایران | بِرند بَرنده صابر

مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ وقتی نقشه فرش رفته‌رفته جان می‌گیرد، جهانی از رنگ و روایت روی زمین پهن می‌شود. قالی ایرانی حافظه بصری اقلیم‌ها، سلیقه نسل‌ها و ریاضی ظریف تکرارهاست. از شاه‌عباسی‌های گل‌درشت تا لچک‌ترنج‌های منظم، از شکارگاه‌های سرشار تا ترنج‌های خلوت معاصر، هر طرح یک «شعر تصویری» است که قرن‌هاست روی زمین خوانده می‌شود.

به همین خاطر است که موزه‌ها، سفارتخانه‌ها و خانه‌های اعیانی جهان وقتی می‌خواهند وقار داشته باشند، قالی ایرانی پهن می‌کنند. در این میان، مشهد و حلقه بزرگ کارگاه‌هایش یکی از کانون‌های فرش ایرانی در قرن بیستم بود. شهری که هم نخ و رنگ و کارگر ماهر دارد، هم سفارش‌های درباری و مذهبی و همین تقاطع نیاز و توان است که از آن یک مرکزیت تمام عیار می‌سازد. 

امروز اگر از مجموعه فرش آستان قدس رضوی حرف می‌زنیم یا از فرش‌های شاخصی که در مکان‌هایی مانند سازمان ملل و موزه فرش ایران به نمایش درآمده، در واقع از سلسله‌نسخ یک سنت صحبت می‌کنیم، سنتی که استادکاران مشهد سهم پررنگی در تداوم و تجدید آن دارند. قالی خوب، سه چیز را توأمان می‌خواهد؛ طرح درست، رنگ درست و راست‌کشی بی‌لغزش. طرح اگر چشم را خسته کند، حتی پررج‌ترین قالی هم دل نمی‌برد. 

رنگ اگر نپخته باشد، با نور ظهر می‌سوزد و اگر راست‌کشی بلنگد، همه شکوه نقش در قوسی کج می‌شکند. به‌خاطر سنت دقت استادکاران مشهد است که بسیاری از فرش‌های بزرگ مذهبی به‌ویژه برای پهنه‌های حرم مطهر از مشهد سفارش می‌شود. فرش‌هایی که هم باید نما می‌داشته باشند و هم دوام هزاران پا. در این اقلیم کارگاه‌ها، نام‌هایی طلوع کرده‌اند که هرکدام سبک و امضای خودشان را داشته‌اند و میانشان، یک نام به‌نحو خاص شناخته شده است، «عباسقلی صابر».

یادی از عباسقلی صابر، صاحب بزرگ‌ترین برند فرش ایران | بِرند بَرنده صابر

شبکه تولید گسترده

از کوچه‌های نزدیک حرم شروع می‌کند. عباسقلی، مهاجر آذربایجانی حدود سی‌سالگی همراه خانواده‌اش و پس از آشوب‌های قفقاز و شکل‌گیری شوروی به مشهد می‌رسد. پدرش، ابوالقاسم که در آذربایجان تاجر پشم و نخ بود، در مشهد ناچار از نو شروع می‌کند و به کارگاه عمواوغلی می‌پیوندد، همان‌جا که عباسقلی جوان هم از کارگر ساده به مسئول دستگاه می‌رسد و زیر نظر استادان آن کارگاه، سلیقه طراحی و انضباط تولید را می‌آموزد.

روزی که سفارش بزرگ دربار به کارگاه عمواوغلی می‌رسد، عباسقلی در عمل امتحان پس می‌دهد. چندی بعد با سرمایه اندک، در کاروان‌سرای ملک دو دستگاه قالی‌بافی می‌خرد و صدا‌به‌صدا نامش می‌پیچد. دو دستگاه، ۴۳ دستگاه می‌شود و بعد با نقل مکان به نزدیکی چهارراه شهدا، کارگاه به بیش از دویست دستگاه می‌رسد. از این نقطه به بعد، صابر دیگر فقط نام یک استاد نیست؛ برند است. کارگاه را متمرکز اداره می‌کند. به‌جای پراکندگی تولید در خانه‌ها، نظم کارخانه‌ای را با صلابت دست‌ها پیوند می‌زند. 

سفارش‌های بزرگ از خانه‌های اعیان و اشراف پایین‌خیابان تا خود آستان قدس می‌رسد. فرش‌هایی برای دور ضریح، صحن کهنه، صحن عتیق، مسجد گوهرشاد و دفاتر تولیت. جز در دل صحن‌های حرم رضوی، فرش‌های صابر راه حرم پیامبر (ص) و موزه‌ها را هم در پیش می‌گیرند. شبکه تولید او رفته‌رفته به سیصددار و ۱۵۰۰ بافنده می‌رسد که در میانه قرن بیستم، آمار چشمگیری می‌شود.

با وقار و با شکوه

عباسقلی صابر از خانواده‌ای آذربایجانی بود که در پی آشوب‌های قفقاز به ایران کوچ کردند و پس از جست‌وجوی چند شهر، در مشهد ماندگار شدند.

پسر که تحصیلات مکتبی داشت، زیر سایه همان کارگاه عمواقلی، کارگر درس‌آموخته شد. بعد‌ها کارگاه او، کنار خانه بود و هر روز، سر نخ می‌آمد و از کیفیت پشم و کرک تا دندانه‌دادن رنگ و نظم شیفت‌های بافنده‌ها را زیر نظر می‌گرفت. شیوه اداره او جایی میان کارگاه و خانه بود. قالی‌های صابر، رج‌شمار بالا، انتخاب محافظه‌کارانه، اما پخته رنگ و وقار مذهبی و شکوه درباری داشت و گاهی کناره‌های طولی با گلیم ظریف جایگزین شیرازه می‌شد. 

{$sepehr_key_165390}

این ترجیحات، قالی‌های او را برای ترافیک سنگین مناسب می‌کرد. جایی که هزاران نفر هر روز از روی قالی عبور می‌کنند و با این حال، طرح از نفس نمی‌افتد. او زنجیره تأمین و پشم، رنگ، نقشه، سازمان تولید و دارها، سرکارگرها، آموزش بافنده‌ها و نظم کیفیت را در یک نام جمع کرد. 

همین یکپارچگی اجازه داد در دوره‌ای که کارگاه‌های بزرگ مشهد رقابت نزدیکی داشتند، فرش صابر به‌خاطر نسبت کیفیت و قیمت، بازار وسیعی بگیرد. صابر برای سفارش‌های حساس، شب در کارگاه می‌خوابید و صبح زود، نور واقعی را برای کنترل رنگ غنیمت می‌دانست. این ریزه‌کاری‌های مدیریتی، کنار وسواس فنی، از کارگاه «صابر» یک مدرسه ساخت؛ مدرسه‌ای که شاگردانی تربیت کرد و استاندارد‌هایی گذاشت که هنوز به‌عنوان ملاک قضاوت یک قالی مشهدی به‌کار می‌آید. 

او در میانه دهه ۱۳۵۰ درگذشت و کارگاه عظیمش بی‌آنکه وارث مستقیمی از فرزندان داشته باشد، به خاطره‌ها پیوست. همین بی‌وارثی مستقیم یک دلیل بازارشناسانه برای ارزش‌گذاری امروز قالی‌های او به‌عنوان بزرگ‌ترین برند فرش ایرانی است، عرضه محدود، کیفیت شناخته‌شده و قصه‌ای که پشت هر قطعه است.