به گزارش شهرآرانیوز، به نظر میرسد تغییرات در اقتصاد و فرهنگ به مردان در آمریکا ضربه سختی وارد کرده است. اسکات گالووی در کتاب جدید خود با عنوان «یادداشتهایی درباره مرد بودن»، معتقد است که مردان به یک «دیدگاه آرمانی از مردانگی» نیاز دارند.
گالووی، یک شخصیت برجسته فناوری و مالی که خود را مترقی، اما عملگرا معرفی میکند، آمارهای مورد استناد گسترده را مورد توجه قرار میدهد. چیزهایی مثل اینکه اکنون تعداد زنان در دانشگاهها از مردان بیشتر است؛ مردان بیشتری در اواسط دهه سی زندگی خود با والدین خود زندگی میکنند؛ نرخ خودکشی مردان بسیار بالاتر است؛ دستمزد واقعی بسیاری از مردان راکد مانده است؛ و دارندگان مدرک لیسانس مرد جوان با بیکاری بیشتری نسبت به همسالان زن خود مواجه هستند. این دادهها، که در رسانهها و سیاست تکرار میشوند، به ایجاد اجماعی مبنی بر اینکه مردان در آمریکا، به ویژه مردان جوان، در حال مبارزهای سخت هستند، کمک کردهاند.
چهرههای مشهور جمهوریخواه آشکارا از این نارضایتی استقبال میکنند. چارلی کرک، اینفلوئنسر محافظهکار که اخیراً ترور شد، نسل زد را رکورددار ناامیدی و اعتیاد توصیف میکرد، رویای آمریکایی را دور از دسترس برای آنها میدانست و جناح راست را به عنوان وسیلهای برای شکایت مردان جوان معرفی میکرد. در سال ۲۰۲۴، دونالد ترامپ حاشیهی محبوبیت خود را در میان مردان زیر ۳۰ سال افزایش داد، که کرک آن را به «مَنوسفیر» یا حیطه مردان نسبت میدهد.
دموکراتهای میانهرو مانند گوین نیوسام و رام امانوئل از کالیفرنیا، با پیشبینی پیامدهای سیاسی، به سمت رسیدگی به کسالت مردان حرکت کردهاند. نیوسام از طریق یک فرمان اجرایی در مورد مردان و پسران و امانوئل از طریق مقالات سیاسی که ناامیدی مردان را به هزینههای مسکن و مراقبتهای بهداشتی مرتبط میکند به این امر واکشن نشان دادهاند. رویکرد آنها به دنبال یک راه میانه است، چیزی که فرضیه بحران مردان در آمریکا را بپذیرید، اما به جای تعصبات جنگ فرهنگی، راهحلهای تکنوکراتیک یا فن سالارانه ارائه دهید.
{$sepehr_key_166205}
سهم گالووی در کتابش در مورد مَنوسفیر یا حیطه مردان، «چشماندازی آرمانی از مردانگی» است که در اعتقاد او خلاصه شده است، یعنی «مردان محافظت میکنند، تأمین میکنند و تولید مثل میکنند». او از سحرخیزی، سختکوشی، احتیاط مالی، اعتماد به نفس عاطفی و کار خانگی مشترک حمایت میکند. اما نقد اصلی به او این است که این ویژگیها ذاتاً مردانه نیستند، بلکه آنها انسانی هستند. اگر رفتار توصیهشده فارغ از جنسیت است، چرا مشکل و درمان آن را بهطور خاص مردانه در نظر بگیریم؟
میتوان استدلال کرد که بسیاری از شواهد ذکر شده را میتوان کمتر بهعنوان یک بحران منحصربهفرد مردانه و بیشتر بهعنوان جنبههای مختلف یک بحران عمومی و ساختاری در آمریکا تفسیر کرد. صنعتیزدایی و فرسایش مشاغل تولیدی اتحادیهای و پردرآمد، مردان طبقه کارگر بهویژه مردان سیاهپوست را بهشدت تحت تأثیر قرار داده است. اما آمار دیگر، داستان «فقط مردان» را پیچیدهتر میکند. زنان اغلب باید تحصیلات بیشتری کسب کنند تا با دستمزد مردان، بهویژه در مناطق روستایی، برابری کنند.
شکاف خودکشی جنسیتی، اگرچه هنوز بزرگ است، اما کاهش یافته است و زنان جوان بیشتر اقدام به خودکشی میکنند. دستمزد کلی زنان همچنان پایینتر است، تا حدی به این دلیل که در کارهای مراقبتی و خدماتی کمارزش متمرکز هستند. سریعترین بخش در حال رشد یعنی مراقبتهای بهداشتی بسیاری از زنان را جذب میکند و بیکاری زنان جوان را کاهش میدهد، اما بیکاری زنان سیاهپوست در حال افزایش است و مشارکت نیروی کار مادران در بحبوحه هزینههای بالای مراقبت از کودک و الزامات بازگشت به کار کاهش یافته است. بهطور خلاصه، چشمانداز یک فشار چندوجهی است، نه یک فروپاشی منفرد مردانگی.
یک پیشنهاد عملی در گفتمان بحران مردان، استخدام مردان بیشتر در مشاغل HEAL (بهداشت، آموزش، مدیریت، سوادآموزی) برای جبران کمبود معلم و پرستار است. ریچارد وی. ریوز و پل کروگمن پیشنهاد افزایش حقوق و جایگاه در این حوزههای «زنانه» را برای جذب مردان میدهند. با این حال، از نظر تاریخی، زنان نه به این دلیل که این کارها برای زنان بوده، بلکه به این دلیل که دولت میتوانست به زنان حقوق کمتری بپردازد و به سرعت آموزش عمومی را گسترش دهد، بر آموزش تسلط یافتند. این مقاله پیشنهاد میکند که راه حل، ارزش قائل شدن برای کار ضروری صرف نظر از اینکه چه کسی آن را انجام میدهد است، نه اینکه آن را جنسیتی کنیم.
{$sepehr_key_166207}
اما نمیتوان برخی از پاسخهای چهرههای میانهرو را به دلیل نگاه گزینشی آنها سرزنش نکرد. نیوسام به آسیبهای سلامت روان رسانههای اجتماعی اشاره میکند، اما این موضوع را که دختران با این اثرات بیشتر و شدیدتر مواجه هستند، کماهمیت جلوه میدهد. گالووی از انتقال ثروت از جوانان به سالمندان ابراز تاسف میکند، گویی مستقیماً بر مردان جوان تأثیر میگذارد، و این نکته را نادیده میگیرد که زنان جوان با همان بدهیها و هزینههای مسکن مواجه هستند.
امانوئل صریحاً استدلال میکند که شدت کار مشترک به مردان بیشتر آسیب میرساند، فرضی اثبات نشده که به طور ضمنی کمکاری زنان را عادی جلوه میدهد. در این چارچوب، محدودیتهای زنان یعنی مراقبتهای پرهزینه از کودکان، شکاف دستمزد و حقوق باروری به شرایط زمینهای تبدیل و محدودیتهای مردان به فوریتهای مدنی تبدیل میشوند.
در مقابل، فضای فکری راستگرایان، مردانگی ساده و نمایشی یعنی سلطه، پرخاشگری آشکار و ضد فمینیسم را در کنار اهداف سیاسی سرراست (مثل محدود کردن حقوق باروری، تحمیل مجدد نقشهای سنتی) ارائه میدهد. فضای فکری میانهرو در آمریکا، خطوط مبهمتری دارد. گالووی مردانگی را به عنوان یک سبک زندگی در دسترس برای همه جنسیتها در نظر میگیرد، تعریف آن دشوار و وضع قانون برای آن حتی دشوارتر است. در زیر این ابهام، یک فرضیه ناگفته نیز وجود دارد و آن این است که بسیاری از مردان هنوز انتظار دارند که از نظر اجتماعی بالاتر از زنان قرار گیرند، هرچند با حاشیهای باریکتر از قبل، و سیاست باید این احساس را در خود جای دهد.
خانواده جایی است که این دوگانگی در آن ریشه دارد. گالووی اصرار دارد که کودکان «به پدر نیاز دارند»، و پدران را به عنوان پشتیبانهای معتبری معرفی میکند که حضور فیزیکی و «صدای عمیق» آنها در زمانی که مادران نمیتوانند، اوضاع را حل و فصل میکند. ریوز، با الهام از چهرههای مطرحی، چون جف دنچ و جورج گیلدر، نگران است که وقتی زنان نانآور میشوند، مردان هدف خود را از دست میدهند و از زندگی خانوادگی جدا میشوند.
او به افزایش زنان نانآور اصلی، پدران غیرمقیم و کاهش تماس پدر و فرزند پس از جدایی اشاره میکند. مقاله در پاسخ میگوید که این روایت «مردان کنار گذاشته شده»، عاملیت را پنهان میکند و شکاف جنسیتی بزرگ و مداوم در کار بدون دستمزد را نادیده میگیرد؛ یعنی مادران شاغل تمام وقت هنوز تقریباً دو برابر پدران کار خانه انجام میدهند. تحقیقات کلودیا گلدین نشان میدهد که اکراه مردان برای مشارکت در کار خانگی ممکن است نرخ تولد را کاهش دهد، واقعیتی که باید بیش از نوستالژی نانآوری، طرفداران پروتاگونیسم یا قهرمان اصلی را به خود جلب کند.
اما گالووی معتقد است اگر زنان به کمارزش شمرده شدن عادت کردهاند، حداقل به وضوح کار و وظیفه خود را انجام میدهند، زیرا معتقدند کار باید انجام شود. در مقابل، چارچوببندی هویت مردانه حول جایگاه از دست رفته، باعث ایجاد حق به جانب بودن و بیگانگی در مردان میشود. مسئولیتپذیری، نه تأیید جنسیت، بلکه پایه و اساس بزرگسالی است.
در نهایت، آرزوی گالووی برای برگشتن به «نقطه اوج مردانگی» در اواسط قرن بیستم را میتوان به چالش کشید. آن چیزی که گالووی با مثال قهرمانیهای جنگ جهانی دوم، سازندگان سد عظیم هوور و ساختمان امپایر استیت در آمریکا از آن مثال میزند، نمادهایی هستند که کار استثمار شده و مرگ و میر را که زیربنای این شاهکارها هستند، پنهان و کارگران ناشناس را به جای انسان، به نماد تبدیل میکنند.
کتاب «مردان در حال کار» اثر گلن کورتز، که همراه با کتاب گالووی منتشر شده است، زندگیهایی که پشت ساخت برج امپایر استیت وجود داشتند را بازسازی میکند و الگوهای بحرانی آشنا یعنی خودکشی، خانوادههای از هم پاشیده و بیثباتی اقتصادی را در میان مردان نزدیک به یک قرن پیش در آمریکا آشکار میکند. نکته اصلی این است که گرفتاری مردان چیز جدیدی نیست و مردانگی افسانهای آن را حل نمیکند.
در مجموع، میتوان استدلال کرد که تبدیل سختیهای امروزی در آمریکا به داستانی درباره مردان، به جای بازسازی گسترده اقتصادی، کاهش ارزش کار مراقبتی، سیاست اجتماعی و حقوق، یعنی مشکل را به اشتباه تشخیص دادهایم. اگر نسخه، پشتکار، انعطافپذیری و مراقبت از دیگران است، ما به درمان جنسیتی نیاز نداریم. ما باید برای کارهای ضروری ارزش قائل شویم، هزینههای ساختاری (آموزش، مسکن، مراقبت از کودکان) را کاهش دهیم و از همه از جمله مردان انتظار داشته باشیم که در «کار طاقتفرسای زندگی خانوادگی» سهیم باشند.
{$sepehr_key_166208}