مادر بودن، روایتی که از خانه فاطمی آغاز شد

به گزارش شهرآرانیوز، اینجا اول قصه است؛ قصه‌ای که از دل یک خانه آغاز می‌شود. خانه‌ای کوچک یا بزرگ، آپارتمانی یا حیاط‌دار، پنجاه‌متری یا هزارمتری فرقی ندارد. مهم این است که خانه باشد؛ جایی که سقفش با حضور یک نفر معنا می‌گیرد؛ کسی که چراغ شب را روشن می‌کند و صبح را با بوی سپند آغاز. اسمش می‌تواند زهرا باشد یا سعیده، سمیه یا مریم؛ مهم آن است که مادر باشد. قصه مادری از همین‌جا شروع می‌شود.

تاریخ مادری، اگر نوشته شود، پایانی ندارد. هر سال باید ادامه یابد؛ هر بار از خانه‌ای و مادری. اما نخستین صفحه‌ای که من به آن فکر می‌کنم، آن‌قدر‌ها هم دور نیست؛ نهایتش ۱۴۰۰ سال پیش، در خانه‌ای با دو در، یکی به کوچه و دیگری به مسجد. آنجا صدای سخنرانی و نصیحت به گوش نمی‌رسید؛ مادر آن خانه بچه‌هایش را با سیل کلمات تربیت نمی‌کرد. او عمل بود، نه حرف. هرچه از آن خانه بیرون می‌آمد، ادامه پیدا می‌کرد و تمام نمی‌شد.

شنیده‌اید که حضرت زهرا (س) بچه‌هایش را کنار هم بنشاند و درباره عقوبت ترک نماز یا ثواب کمک به نیازمندان خطابه بخواند؟ هرگز. او سه روز گرسنگی کشید تا فرزندانش عمل را ببینند؛ بفهمند کمک کردن یعنی چه. بچه‌هایی که با مادرشان سه روز گرسنگی می‌کشند، آیا بعد‌ها حق مردم را ضایع می‌کنند؟ آیا از سفره مردم چیزی برمی‌دارند؟

{$sepehr_key_167063}

او شب‌ها برای عبادت بیدار می‌شد. می‌دانست که پدر و مادری که نماز شب‌شان قضا شود، نمی‌توانند از بچه‌هایشان انتظار نماز اول وقت داشته باشند. بهترین پیراهنش را به سائل می‌داد. مقابل مرد نابینا هم رعایت می‌کرد. حرف‌هایش جز کلمات پاک نبود. کودکانش با دیدن اشک‌های او فهمیدند برای چه باید جهاد کرد؛ برای حفظ حق، نه برای دنیا.

گریه‌هایش درس بود، خنده‌هایش درس بود، سکوت و اندوهش نیز. زینب (س) تنها چهار سال شاگرد چنین مادری بود. چهار سال برای تربیت کافی نیست مگر آنکه مادر، مادر فاطمه باشد. قصه از همین‌جاست؛ از نوع مادری ما. از اشک‌ها و لبخندهایمان. از دل‌مشغولی‌ها و حرف‌هایمان. از آنچه می‌گوییم و از آنچه نگه می‌داریم.

حالا بیاییم جلوتر. ما مادرانیم. با صفحه سفید روح و روان کودکان‌مان چه می‌کنیم؟ غذای خوب می‌دهیم، اما با چه تربیتشان می‌کنیم؟ با فریاد‌ها و بی‌حوصلگی؟ با نداری‌ها و «نمی‌شود» ها؟

مادری میدان حرف نیست؛ میدان عمل است. سال‌های طلایی مادری، همان هفت سال اول است—و چه بسا پنج سال اول. هرچه بعد از آن می‌کاریم، روی زمینی می‌نشیند که در همان سال‌ها آماده کرده‌ایم.

عکس‌های روی دیوار، روز‌های غم و شادی ما، دلایل خنده و گریه‌مان، حرف‌های محبت‌آمیز یا نگاه‌های ناراحت، همه آن درس‌هایی است که بدون سخنرانی در جان فرزند فرو می‌رود.

فاطمه زهرا (س) حافظ قرآن بود و دختر پیامبر (ص)، اما هیچ‌کدام از اینها را کافی نمی‌دانست. تربیت با رفتار خودش معنا داشت؛ با استقامت، با قناعت، با مقاومت در سختی‌ها. فرزندان او کمال انسان‌ها را می‌خواستند، نه فقط موفقیت خود را.

فاطمه زهرا (س) مادر بشریت بود؛ ما نیز اگر مادری‌مان را در مسیر او حرکت دهیم، نه فقط فرزندانی موفق، که انسان‌هایی رو به کمال تربیت خواهیم کرد.

شیعه فاطمه شدن، یعنی ادامه دادن قصه مادری او؛ قصه‌ای که هر روز باید از نو نوشته شود.