به گزارش شهرآرانیوز؛ امر رایج تولیدات فرهنگی، هنری و رسانهای در این روزها گفتن از «ایران» است. موضوعی که میتوان تا حد زیادی آن را مدیون جنگ دوازده روزه دانست. اتفاقاتی مانند این جنگ، ملتها را با حقیقیترین معنای مفاهیم بنیادین روبه رو میکنند؛ گویی در چنین موقعیت هایی، غبار از روی برخی تعبیرهای کلیدی کنار میرود. «ایران» یکی از همان مفاهیم است که در جریان جنگ اخیر، معنای خود را بیش از پیش برای ما آشکار کرد.
اکنون لازم است با توجه به درک شهودیِ جمعی مان، تعریف تازهای از مفهوم ایران ارائه کنیم. بیشتر تولیدات فرهنگی، هنری و رسانهای پرحجم ماههای گذشته با مضمون ایران، از این خودآگاهی تازه بی بهرهاند. این تولیدات را میتوان در چند دسته تقسیم بندی کرد. دسته نخست، تولیداتی هستند که مفهومی دم دستی از ایران را دست مایه کار خود قرار دادهاند و در پی ترویج نوعی «وطن دوستی خام و ملی گرایی کور» هستند.
این آثار میکوشند غیرت ما را برای حفظ آب وخاک برانگیزند، بی آنکه توضیح بدهند کدام آب و کدام خاک؟ ایران در این آثار در سطح مانده و به تاروپود آن نفوذ نکرده است. به طوری که با تغییر واژهها اگر آن را در کشور دیگری هم عرضه کنیم باز هم همین کارکرد حداقلی را خواهد داشت؛ از توران تا آلمان!
دسته دوم، تولیداتیاند که هرچند از تحویل دادن یک ایرانِ توخالی دوری کردهاند، اما باز هم در بهترین حالت ما را با یک ایرانِ ناقص روبه رو میکنند؛ ایرانی آکنده از نمادها، مفاخر، رویدادها و خرده ارزشهایی از باستان که نمیتواند کل تجربه تاریخیِ ما را توضیح دهد و اگر چنین ادعایی داشته باشد که تنها این قرائت از ایران درست است، ما با یک تحریف تاریخی و غرض ورزیِ سیاسی مواجه هستیم.
در کنار فواید موقتی و مسکّن گونه این تولیدات برای موقعیت فعلی، باید پرسید: عمق ایران نمایش داده شده تا چه اندازه با آرمان ایران و تا چه میزان با ارتجاع نسبت دارد؟ ارتجاع به معنای بازگشت به درک پیش از جنگ و نادیده گرفتن تجربه معناساز اخیر. ایران، فارغ از ویژگیهای مقطعی که بر آن عارض شده، مفهومی تاریخی و تمدنی است که ارزش ها، ساختارها و نهادهایی در آن رسوب کرده است.
ارزش هایی، چون توحید، یاریگری، عدالت خواهی، پیوندِ دین و سیاست، حماسه، فتوت و.... نمونه پرفروغ اثری که این ایران را برای ما ترسیم میکند، نگین سترگِ شاهنامه است؛ اثری که اگرچه روایتگر ایرانِ پیش از اسلام است، اما ارزشهای تاریخی همه دورهها از جمله دوره اسلامی را آیینه وار بازمی تاباند. اثری که روح متصل همه این مقاطع را نمایش میدهد. دسته سوم تولیدات میتواند چنین ایرانی را نمایندگی کند. نمایش «هیولاکش» که اقتباسی از داستان گشتاسپ در شاهنامه است به نویسندگی مهدی سیم ریز و کارگردانی محمد جهان پا، با حمایت حوزه هنری خراسان رضوی، از ۲۸ مهر در سالن اصلی تئاتر شهر مشهد روی صحنه رفته است.
میزگرد نقد و بررسی این نمایش، ظهر شنبه ۲۴ آبان در حوزه هنری انقلاب اسلامی خراسان رضوی برگزار شد. در این نشست، دکتر فرزاد قائمی عضو هیئت علمی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد، دکتر میثم مهدیار عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی (ره)، سیدمحمدجواد میری مدیر مرکز آفاق حوزه هنری و مهدی سیم ریز نویسنده نمایش، حضور داشتند. در این میزگرد، «هیولاکش» از منظر ادبی، چون میزان موفقیت اقتباس از داستان گشتاسپ و نوع برداشت دراماتیک از شاهنامه فردوسی بررسی شد.
مهدی سیم ریز، نویسنده نمایش «هیولاکش»: حدود یک سال قبل به ساخت این نمایش فکر کردیم. دغدغه «ایران» از ابتدا منظر و پایه کار بود. پیشتر در نمایش «اسبی به نام شبرنگ» که درباره پادشاهی کیخسرو بود نیز تلاش کردیم منظر و دیدی نو نسبت به مفهوم ایران داشته باشیم.
این اثر نیز در امتداد فعالیتهای سالهای قبل و گفتن از ایران بود. هدف اصلی ما در تئاتر «هیولاکش»، طرح موضوع فرار مغزها و مهاجرت بود. از قضا در شاهنامه هم موضوعی وجود داشت که به این مفهوم پیوند میخورد. «دقیقی» ۱۵۰۰ بیت در شاهنامه دارد که بخش اعظمی از داستان گشتاسپ را در این ابیات سروده است.
درواقع، فردوسی این ابیات را در ادامه کار دقیقی و در شاهنامه کامل میکند. پایه اصلی داستان ما، روایتهای موجود در خدای نامهها و شاهنامه ابومنصوری است. شاکله اولیه این داستان بر کلیدواژه مهاجرت گذاشته شد. زمانی که متن نمایشنامه در حال نوشته شدن بود، جنگ دوازده روزه رخ داد. ما از فرصتی که جنگ برای رو آوردن حس وطن دوستی به وجود آورد، استفاده کردیم و مفهوم ایران را کلیدواژه اول و مهاجرت را در لایه دوم قرار دادیم. در چند جا به شکل تلویحی و در قسمتهای پایانی، جملاتی را قرار دادیم که به موضوع جنگ پیوند میخورد.
گشتاسپ در دقایق آخر میگوید که «جنگ من با پدرم است.»، اما در پاسخ میشنود که «وقتی شانه به شانه دشمن ایستادهای تو در مقابل وطن هستی.» در جنگ دوازده روزه میدیدیم که برخی میگویند این جنگ با جمهوری اسلامی است؛ اما در حقیقت باید گفت که این موضوع قابل تفکیک نیست.
ما سعی کردیم درون مایه اثر حفظ شود. اینکه قیصر به گشتاسپ میگوید «ایران را فراموش کن. من دنیایت را فراتر از رؤیایت میسازم.» به همان درون مایه نخستین، یعنی مهاجرت که مدنظرمان بود برمی گردد. در حقیقت ما در تولید اثر از شاهنامه بیش و پیش از هرچیزی به قابلیت دراماتیک آن فکر کردیم.
داستان پادشاهی گشتاسپ یکی از دراماتیکترین داستانهای شاهنامه است. اینکه چرا این داستان تا به حال مغفول مانده و هیچ اثری از آن ساخته نشده است مشخص نیست. باید گفت که تقریبا ۹۰درصد از آنچه ما ساختیم در خود شاهنامه آمده است و این جذابیت دراماتیک از خود این اثر فاخر است. نکته دیگری که جا دارد به آن اشاره کنم این است که اساسا ما این کار را برای نوجوانان تولید کردیم. در همین باره، با حجم وسیعی از اطلاعات روبه رو بودیم که هنوز هم فکر میکنم باتوجه به ذائقه نوجوان امروز که مینی مالیستی است، نمایش زمان زیادی دارد.

اکنون، شاهنامه مهمترین متنی است که میتواند پنجرهای برای خروج ما از بحران ایجاد کند. این اثر، منظر خوبی در پیوند مردم با ارزشهای تاریخی، توحیدی و انسانی است.
در زمانه فعلی باید ببینیم چه روایتی را در دست بگیریم. ما تمام بندهایی که داشتیم را بریدهایم و شاهنامه است که اکنون ظرفیتی ویژه برای ما فراهم میآورد. سیاست فرهنگی یعنی از منابع فرهنگی مان برای مأموریتهای فرهنگی استفاده کنیم. در حال حاضر، از منابع فرهنگی مان استفادههای زیادی شده است و آنچه با توجه به ظرفیت موجود توان و قابلیت بالایی دارد، شاهنامه است.
به تعبیری، تنها دستاویز ما شاهنامه است. مهمترین مفهومی که میتواند اقشار مختلف مردم را دور هم جمع کند؛ فتوت، جوانمردی و دستگیری است. ما در موقعیتی هستیم که به علت بکر بودن این فضا، شاهنامه قابلیت ویژهای برای ما دارد. در مصرف این منبع مهم فرهنگی باید دقت بالایی به خرج دهیم.
دکتر فرزاد قائمی، عضو هیئت علمی دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی: برخی متن گشتاسپ را با تعزیه مقایسه کردهاند. بخشهایی از این متن، شعر است که دیالوگ بازیگرهاست و بخشهایی از آن متن است. این متن، قدیمیترین حماسه ایرانی است و ساختاری دراماتیک دارد. دراماتیک نه به معنای یونانی، بلکه به معنای ایرانی آن که در تعزیه داشتهایم.
این داستان، داستانی دینی است. در داستان گشتاسپ دو روایت مهم وجود دارد؛ یکی خود داستان گشتاسپ است که موضوع نمایش «هیولاکش» است و یکی داستان «زریر» که آن هم ظرفیت بالایی برای تبدیل به یک اثر دراماتیک دارد. البته داستان زریر خیلی تراژیک است. داستان گشتاسپ هم دارای بن مایه دینی است و هم شالوده محتوایی دفاع از میهن را دارد.
گشتاسپ شخصیتی جاه طلب و قدرت خواه است. همین موضوع باعث میشود به پدرش لهراسب، که در نهایت به دست بی دینان کشته میشود، پشت کند و به روم برود. این رفتن، نمادی از رشدنیافتگی شخصیت اوست. هفت خان گشتاسپ باعث رشد پله به پله او میشود. مسیر رسیدن به کتایون همان مسیر رسیدن به گشتاسپ حقیقی است.
گشتاسپ در جنگ با نفس خود و دشمنان مختلف، شایستگی نشستن بر تخت پادشاهی پیدا میکند. مسیر تصوف گونهای که گشتاسپ طی کرده، خط سیر اصلی نمایش است. جا دارد که بگوییم قدیمیترین ارجاعی که به متون کهن شده مرتبط با همین داستان است. در دربار تخت جمشید، داستانی روی دیوارهای کاخ، نگارگری شده بود که مرتبط با همین داستان است.
یک داستان عاشقانه معروف که از زمان هخامنشی آوازهای فراتر از مرزهای ایران داشته است. ظرافت و دشواری اقتباس در آن است که باید اثری کلاسیک را به فرمی مدرن تبدیل کرد. تسلط و وفاداری آقای سیم ریز به متن شاهنامه هرچند نقطه قوت ایشان است، اما گاه از پویایی درام پردازی میکاهد.
رسیدن به کتایون به معنای بازگشت به ایران است و این میتوانست در این نمایش بروز بیشتری داشته باشد. کتایون آن گوهری از ایران است که خارج از ایران زیست میکند. نقش زریر هم در این میان میتوانست پررنگتر باشد. با عمق دادن به این شخصیتها میتوانیم حس بهتری با نمایش برقرار کنیم. در دیالوگ نویسی، بافت حماسی مورد انتظار چندان محسوس نیست. مخاطب امروز باید با زبان روز ارتباط برقرار کند، در حالی که اصالت زبانی شاهنامه حفظ شود. کلیدواژه شاهنامه «فر کیانی» است.
شاه در شاهنامه ولایتی مشروط دارد و مطلق نیست. این موضوعی که شاه باید چه ویژگیهایی داشته باشد و مسیر به دست آوردن این ویژگیها در سفر گشتاسپ، جای پرداخت دارد. مسئله مهاجرت در این نمایش ضربههایی به کار زده است. چون ما در فرهنگ ایرانی اسلامی، هجرت را داریم؛ هجرتی که پایه سیر و سلوک است و به بازگشت ختم میشود. آنچه در این اثر جنبه حماسی را ضعیف کرده است، ضعف در نمادپردازی است.
تقابل ایران با روم در این داستان تقابل دو کشور نیست، بلکه گویی تقابل روز و شب و یا خیر و شر است. نمادپردازی در فضای آثار حماسی خیلی پررنگ است. در این نمایش، پرداخت به این نمادپردازیها و سفر از شرق به غرب و از روشنایی به تاریکی توسط گشتاسپ جای کار بیشتری دارد.
سید محمدجواد میری، مدیر مرکز آفاق حوزه هنری: این اثر در مسیری رو به جلو حرکت میکند، به ویژه در فضای کنونی که بسیاری از آثار یا ضد ملی هستند یا نسبتی با هویت ایرانی ندارند. نمایش «هیولاکش» درباره ایران صحبت میکند و در مواجهه با «غیر»، حرف خود را محکم بیان میکند.
البته جا داشت که مؤلفههای هویتی در دل داستان بیشتر دیده شوند. باید بررسی کرد که چرایی مهاجرت گشتاسپ و چالشهای درونی او تا چه میزان برای مخاطب قابل درک و همراهی است. در طول سفر، گشتاسپ به عنوان نیرویی در خدمت دیگران تصویر میشود؛ به نظر من، شخصیت اصلی به پرداخت درونی بیشتری نیاز داشت تا فراز و فرودهای او برای بیننده ملموس شود.
در حالی که شخصیتهای کتایون و زریر پرداخت کافی داشتند، گشتاسپ نزد مخاطب مبهم باقی میماند. نکته کلیدی در پیام اصلی، تفاوت حسی ما نسبت به ایران و روم است. آنچه در نمایش تصویر شده، حاکی از آن است که فضا سازی بصری و عاطفی نسبت به روم «لطیف تر» است؛ گویی فضاهای گرم به روم و فضاهای سرد به ایران اختصاص داده شده است. برای دوری از نگاه سطحی به مفهوم ملی گرایی، باید مؤلفههای اصلی اثر را مشخص کرد: آیا مراد، ملی گرایی مبتنی بر خاک و نژاد است یا هویت ریشه دار فرهنگی؟
در واقع، لازم است دریافت شود که محتوای نمایش در روم نماد «ظلم» و در ایران نماد «عدل» است یا خیر. بحث اصلی باید بر این تمرکز کند که هنگام سخن گفتن از امر ملی، دقیقا از چه مفهومی استفاده میکنیم و چگونه میتوان در مباحث دراماتیک، روی مؤلفههای ایرانی عمیقتر ایستاد. انتخاب بهینه از میان گزارهها و اطمینان از هدف گذاری دقیق پیامها ضروری است.
مجید عسگری، مدیر حوزه هنری خراسان رضوی: از همان اوایل که روی متن این اثر، که در ابتدا نام گشتاسپ را داشت، گفتوگو میکردیم محور اصلی مان این بود که چگونه و با چه منظری نگاه کنیم تا بتوانیم اثری شاخص ارائه دهیم. مسئله ما این بود که به مرور این سبک کار روی شاهنامه و این ژانر را الگوسازی کنیم. ما باید ببینیم چه کارهای هنری درجه یکی از شاهنامه تولید شده است.
معتقدم هنوز به شکل جدی، ظرفیتی که داستانهای شاهنامه برای تبدیل به کار نمایشی دارند دیده نشده است. بنابراین، برای تبدیل آن به اثر هنری نکته اول ما الگوسازی بود. ورود به بحث مهاجرت نیز از این باب بود که با منظر جدیدی به داستان شاهنامه نگاه شود. با رخ دادن جنگ دوازده روزه مفهوم ایران را در نمایش قویتر کردیم. دو نمایش «هیولاکش» و «رؤیای اسبی به نام شبرنگ»، در حال باز کردن فصل جدیدی در فضای نمایش و نوع نگاه به شاهنامه هستند.
در زمانهای هستیم که باید ببینیم چه مفهومی بیشترین هم بستگی اجتماعی را ایجاد میکند. مفهوم شاهنامه در این زمینه کارایی زیادی دارد. از این منظر، امروز شاهنامه بیشترین هم بستگی اجتماعی را ایجاد میکند. در دهههای گذشته شاهنامه صرفا برشهایی ایجاد میکرد. با اتفاقاتی که در بیست سال گذشته رخ داد، مفهوم وطن و ایران به پناهی برگشته است که میتوانیم مردم را اطراف آن جمع کنیم.
{$sepehr_key_168108}
دکتر میثم مهدیار، عضو هیئت علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی (ره): ادبیات باستانی و حماسی پیوند میان دین و ارزشهای اجتماعی است. داستان گشتاسپ در روایتهای پیش از شاهنامه، پهلوانی است که نظرکرده زرتشت است. اما فردوسی در شاهنامه اش تلاش میکند شاه را در یک چارچوب سیاسی محدود کند. تصویری که شاهنامه از برخی شاهان بی خرد دارد تلاش در جهت این است که آنها را به صورت مطلق، صورت بندی نکند. تفاوت اصلی روایت شاهنامه از گشتاسپ با روایتهای قبل از آن همین مسئله است.
فَرّ شاهی در شاهنامه فردوسی با ظلم و ستم از بین میرود. در نمایش «هیولاکش»، طبق الگوی سفر قهرمان، ماجرا از یک خواست و درگیری شروع میشود. قهرمان در این سفر با آزمونهایی مواجه میشود که او را منزه و آماده تشرف میکند. نکته اینجاست که باید دید تشرف گشتاسپ کجا اتفاق میافتد. گشایش گشتاسپ در حضور کتایون رخ میدهد. زنان شاهنامه حالتی مرزی دارند و این امکان را فراهم میکنند که سنتز هگلی اتفاق بیفتد و تناقضاتِ در وجود افراد حل شوند.
در داستان گشتاسپ میبینیم که کتایون این اتفاق را رقم میزند. کتایون است که گشتاسپ را به بازگشت تشویق میکند. چه بسا جا داشت که شخصیت کتایون در این نمایش پرداخت بیشتری داشته باشد. این شخصیت در شاهنامه بازنمایی خردمندانه دارد، موضوعی که برای دیگر زنان در شاهنامه هم میبینیم. شاهنامه یک منبع لایزال از این دست داستان هاست.