فاطمه فکور یحیایی، زنی که زیست انقلابی را زندگی کرد

به گزارش شهرآرانیوز، می‌خواستم گفت‌وگو را از خاطرات و سبک زندگی‌اش آغاز کنم، اما چشمم به نامه‌ای افتاد؛ نامه‌ای از رهبر معظم انقلاب که در سال ۱۳۵۶ از تبعیدگاه ایرانشهر خطاب به زنی نوشته شده است که تمام طلا و جواهراتش را برای کمک به پیشبرد انقلاب اسلامی می‌فرستد. زنی که از دوست‌داشتنی‌هایش می‌گذرد تا گرهی از مسیر مبارزه باز کند.

مرحوم حاج‌حیدر رحیم‌پورازغدی در حاشیه این نامه نوشته است: «سال ۵۶ که آقا به ایرانشهر تبعید بودند، خانم ما تمام جواهرات خود را به وسیله من، که همراه دوستانمان سررشته‌دار و غنیان و حسینی به دیدار ایشان می‌رفتیم، تقدیم کردند. این نامه پاسخ همان اقدام است. ایشان از پیش از انقلاب اغلب وسایل تجملی و بسیاری از لباس‌های نو خود را به دختران محروم می‌بخشیدند و حتی زمینه جهیزیه آن‌ها را فراهم می‌کردند. بعدها نیز با کمک مردم درمانگاه رفیده را برای محرومان ساختند.»

اگر لازم باشد، فرش زیر پایم را هم برای انقلاب می‌فروشم

داستان این گزارش درباره زنی است که سال‌هاست پای انقلاب ایستاده؛ نه با شعار، بلکه با سبک زندگی. فاطمه فکوریحیایی، مادر شهید، بیش از آنکه با نام خانوادگی شناخته شود، «همسر حاج‌حیدر» است و نماد یک زیست انقلابی. خودش می‌گوید: «اگر لازم شود، فرش زیر پایم را هم برای انقلاب می‌فروشم. هیچ‌وقت از این راه خسته نشده‌ام. هر قدمی که در دوران انقلاب برداشتیم، برای امام(ره) و رضایت او بود.»

{$sepehr_key_168174}

ترک تحصیل برای حفظ حجاب

او در هجده‌سالگی با حاج‌حیدر رحیم‌پور ازدواج می‌کند و همین آغاز حضور جدی‌اش در فعالیت‌های انقلابی است.

می‌گوید: «مادرم اهل روضه و پدرم اهل کار خیر و رفت‌وآمد با کانون نشر حقایق اسلامی بود. زمان شاه، حجاب را در مدارس ممنوع کرده بودند. یک‌سال با تلاش پدرم اجازه دادند با روسری بروم اما سال بعد نگذاشتند و برای حفظ حجاب، با موافقت پدر ترک‌تحصیل کردم.»

از همان سال‌ها کنار همسرش به مبارزه مشغول می‌شود: پخش اعلامیه‌های امام(ره)، کمک به خانواده زندانیان سیاسی و حضور در تظاهرات. «بچه‌ها کوچک بودند، اما همراه من می‌آمدند. یک شیشه آب‌لیمو همیشه همراهمان بود برای سوزش چشم‌ها از گاز اشک‌آور.»

از زندان می‌ترسیدم، اما باید می‌رفتیم

خانه آن‌ها پایگاه مبارزان بوده است. «خیلی از مبارزان به خانه ما رفت‌وآمد داشتند. ابتدا حاج‌آقا شب‌نامه می‌نوشت. وقتی خطشان شناخته شد، من نوشتم. بعد هم دستگاه تایپ قاچاق آوردیم. از زندان‌های ساواک، مخصوصاً برای زنان، می‌ترسیدم؛ اما مبارزه باید ادامه پیدا می‌کرد.»

سال ۶۰ سکته می‌کند و نیمی از بدنش از کار می‌افتد: «سختی کار زمانی بود که نمی‌توانستم فعالیت کنم، نه زمانی که وسط میدان بودم.»

رانندگی با تویوتا در دل تظاهرات

فکور یکی از اولین زنان محجبه مشهد بود که قبل از انقلاب پشت فرمان نشست. «در مشهد فقط دو زن راننده بودیم. زمان تظاهرات، ماشین تویوتا را پشت جمعیت می‌راندم تا اگر کسی را گرفتند، سریع فراری بدهیم. یک بار مرا گرفتند و ماشین را توقیف کردند. اگر همان لحظه فرار نکرده بودم، بازداشتم قطعی بود.»

روضه‌های خانگی؛ پایگاه مبارزه

«سال‌ها دهه اول محرم در خانه ما روضه انقلابی خوانده می‌شد. سخنران‌ها اغلب شاگردان آقا بودند؛ آقایان فرزانه، کامیاب، موسوی‌قوچانی و… . همان شب‌ها هم بازداشت می‌شدند. بسیاری از حرکت‌ها از همین روضه‌ها شکل می‌گرفت.»

چه فرقی دارد؟ اگر قرار است بگیرند، همه را می‌گیرند

در یکی از تجمعات دانشجویی، هنگام حمله پلیس، دانشجویی به او می‌گوید چرا می‌دوی؟ جواب می‌دهد: «اگر بخواهند بگیرند که همه را می‌گیرند. پس من هم باید بدوم.»

درگیری با زن ساواکی

یک‌بار در چهارراه شهدا، وقتی مردم عکس امام(ره) را بالا می‌بردند، زنی ساواکی حرف زشتی می‌زند. «کیفی با دسته آهنی داشتم. محکم زدم به سرش و گفتم اگر تکرار کنی، محکم‌تر جواب می‌گیری!»

انجمن اسلامی بانوان مشهد

پس از انقلاب، فکور و همراهانش انجمن اسلامی بانوان را تشکیل می‌دهند؛ انجمنی فعال در مسائل سیاسی و اجتماعی و همچنین کمک‌رسانی به محرومان. یکی از کارهای بزرگ این گروه، ساخت درمانگاه «رفیده» در منطقه محروم کلات نادری بود.

او می‌گوید: «همه وسایل تجملی را می‌آوردیم و به دختران فقیر می‌دادیم تا جهیزیه‌شان تکمیل شود. مهریه دختران ما هم دوره تفسیر المیزان بود. مهریه دخترهای خودم، تأمین هزینه ازدواج پنج دختر فقیر است. تجمل‌گرایی انسان را از کارهای اساسی بازمی‌دارد.»