رشد سرسام آور فناوریهای ارتباطی، نسل نوجوان را به مرکز ثقل تحولات دیجیتال بدل کرده است. این نسل، زودتر از هر نسلی با اینترنت، شبکههای اجتماعی و بازیهای آنلاین خو گرفته و عملا مرز میان دنیای واقعی و مجازی برایش کم رنگ شده است. اما همین آشنایی زودهنگام، در نبود سواد رسانهای و نظارت تربیتی کافی، آنان را در معرض آسیبهای جدیدی قرار داده است؛ آسیبهایی که گاه به شکل رفتارهای ناهنجار و حتی بزهکاری سایبری بروز میکند. آمارهای جهانی و داخلی نشان میدهد سهم نوجوانان از جرائم سایبری در سالهای اخیر به طرز نگران کنندهای افزایش یافته است؛ از هک و نفوذ گرفته تا فریب کاری، تهدید، سرقت داده و مشارکت در حملات گروهی مجازی.
دوره نوجوانی، دوران جست وجوی هویت و اثبات خود است. در فضای مجازی، این میل با امکانات بی حدومرز شبکهها ترکیب میشود و نوعی «هویت سیال» شکل میگیرد؛ هویتی که به راحتی قابل پنهان سازی، جعل و بازسازی است. نوجوانی که در دنیای واقعی فرصت دیده شدن ندارد، در فضای مجازی با چند کلیک میتواند «قهرمان»، «هکر» یا «منتقد اجتماعی» شود. همین آزادی ظاهری، اگر با آموزش اخلاق دیجیتال همراه نباشد، میتواند به لغزشهای جدی منجر شود. مطالعات روان شناختی نشان میدهد نوجوانانی که دچار بحران هویت، اضطراب اجتماعی یا ضعف مهارتهای ارتباطیاند، بیشتر مستعد ورود به رفتارهای غیرقانونی در فضای مجازی هستند؛ زیرا آن را فرصتی برای جبران احساس ناتوانی در دنیای واقعی میدانند.
در آسیب شناسی بزهکاری سایبری نوجوانان، دو نهاد بنیادین یعنی خانواده و مدرسه، نقشی تعیین کننده دارند. خانوادههایی که یا بیش از حد کنترل گرند یا کاملا بی تفاوت، هر دو به یک اندازه بستر انحراف دیجیتال را فراهم میکنند. در بسیاری مواقع، والدین خود سواد رسانهای کافی ندارند و از سازوکارهای امنیتی، حریم خصوصی و رفتار مسئولانه در فضای مجازی بی خبرند.
ازسوی دیگر، نظام آموزشی نیز هنوز نتوانسته است آموزش سواد رسانهای را به صورت کاربردی و متناسب با ذهنیت نسل جدید ارائه کند. نتیجه آن است که نوجوانان در جهانی پیچیده و بدون قطب نما رها میشوند؛ جهانی که در آن، مرز میان کنجکاوی دیجیتال و جرم سایبری، باریکتر از همیشه است.
برای مهار این روند، رویکردی ترکیبی میان آموزش، قانون گذاری و توانمندسازی، ضروری است. نخست، باید سواد رسانهای و اخلاق دیجیتال به عنوان بخشی از برنامه درسی مدارس گنجانده شود؛ نه در قالب هشدارهای کلی، بلکه از طریق آموزش مهارتهای واقعی مانند حفظ حریم خصوصی، تفکر انتقادی و تشخیص فریبهای سایبری.
دوم، والدین باید آموزش ببینند که «نظارت هوشمند» جایگزین «کنترل سختگیرانه» شود؛ یعنی گفتوگو، همراهی و اعتماد متقابل محور رابطه با فرزندان قرار گیرد.
سوم، نهادهای قضایی و پلیسی، لازم است واحدهای ویژهای برای مشاوره و پیشگیری از جرائم نوجوانان ایجاد کنند تا مداخلهها قبل از وقوع جرم صورت گیرد و درنهایت، رسانهها باید تصویر واقع بینانهای از دنیای مجازی ترسیم کنند و به جای نمایش هیجان و شهرت کاذب، پیامدهای واقعی قانون شکنی سایبری را به زبان نوجوانان بازگو کنند.
{$sepehr_key_169611}
پدیده جرائم سایبری نوجوانان را نباید تنها به عنوان خطای فردی یا نقص تربیتی دید، بلکه باید آن را نشانهای از شکاف نسلی در فهم فناوری دانست. اگر نظام تربیتی، آموزشی و فرهنگی ما نتواند هم پای تحولات تکنولوژیک پیش برود، نوجوانان همچنان میان کنجکاوی، هیجان و ناآگاهی سرگردان خواهند بود.
تربیت دیجیتال -یعنی پرورش انسانهایی آگاه، اخلاق مدار و مسئول در فضای مجازی- تنها راه رهایی از این چرخه است. آینده جامعه، آیندهای سایبری است و اگر امروز برای تربیت دیجیتال نوجوانان اقدام نکنیم، فردا با نسلی روبه رو خواهیم شد که قانون را در دنیای مجازی، همان قدر بی اهمیت میداند که مرزهای واقعی را در بازیهای آنلاین.