به گزارش شهرآرانیوز؛ ۲۰ فروردین سال۱۴۰۲، حوالی ساعت ۱۴، مرد جوانی به خانه برادرش در منطقه کوی امیر میرود تا برادرزادههایش را به یک میهمانی در روستای زادگاهشان ببرد. آنطور که برخی از نزدیکان به این پرونده ادعا میکنند، او پس از رسیدن به مجتمع با زن جوانی که از ساکنان آپارتمان بود روبهرو میشود و هنگام ورود، این زن در را روی مرد میبندد و راهش نمیدهد. مرد جوان یکبار دیگر زنگ آیفون خانه برادرش را میزند و وارد ساختمان میشود.
او به محض ورود به پارکینگ، دوباره با همان زن جوان که در را بسته بود، روبهرو میشود. زن به این فرد بدبین میشود و از او میپرسد: با کی کار دارید؟ مرد جواب بیادبانهای میدهد. زن جوان از پاسخ مرد ناراحت میشود و در تماس با برادرش از او میخواهد به پارکینگ بیاید و این غریبه را ادب کند.
در واکنش به این تماس، مرد جوان نیز از برادرزادهاش میخواهد برای کمک به پارکینگ بیاید. به همین سادگی یک سوءتفاهم ساده سبب درگیری و زخمیشدن برادر زن جوان میشود. در ادامه هر دو طرف با اطرافیان و اقوام خود تماس میگیرند و آنها را برای شرکت در نزاع فرامیخوانند. درخواستی که سبب وقوع یک نزاع گسترده بین اقوام و بستگان دو همسایه میشود.
ماحصل آن نیز چند زخمی و قتل مرد جوانی به نام «محمد. ف» بوده است. پس از این جنایت، سه مظنون اصلی متواری میشوند تا اینکه سرانجام، مأموران پلیس آگاهی استان با راهنمایی و دستورات تخصصی قاضی وحید خاکشور، بازپرس ویژه قتل، «حسین» متهم اصلی این پرونده را شناسایی و دستگیر میکنند. متهمی بیست ساله که در زمان جنایت دانشآموز پایه دوازدهم متوسطه دوم بوده است. پس از اعتراف متهم به قتل، او صبح دیروز برای بازسازی درگیری منجر به قتل به محل جنایت منتقل شد.
حسین متولد ۱۳۸۳ که به اتهام قتل به محل جنایت بازگردانده شده بود به پرسشهای مقام قضایی درباره چگونگی وقوع جنایت اینگونه پاسخ داد: در زمان این قتل، من دانشآموز پایه دوازدهم بودم و هیچ پیشینه کیفری و سابقه نزاعی نداشتم. پدرم قصاب است و در روستا دامداری دارد که من به همراه چهار برادر دیگرم به او کمک میکنیم.
متهم درباره روز درگیری گفت: روز ۲۰ فروردین، ساعت ۲ عصر از مدرسه برگشتم و خانوادهام را دیدم که در حال آمادهشدن برای رفتن به روستا برای میهمانی عمویم هستند. من هم آماده شدم تا همراه آنها بروم. نیمساعت بعد، تلفن پدرم زنگ خورد. پس از یک مکالمه تلفنی کوتاه، پدرم به من گفت که آماده شو برویم، در خانه عمویت دعوا شده است. من سریع آماده شدم، اما پیش از اینکه بیرون بروم، چاقویم را هم برداشتم تا اگر لازم شد از آن استفاده کنم.
این چاقو را من و امین با هم از یک آهنگری در روستا گرفته بودیم. من این چاقو را هیچوقت حمل نمیکردم، مگر در مواقعی که میخواستم به پدرم در ذبح گوسفند کمک کنم. این چاقو ۴۵ سانتیمتر طول و شش سانتیمتر پهنا داشت. پسرعمویم هم با من چاقو خرید ولی چاقوی او کوچکتر بود.
متهم با اشاره به محل پارک یک خودرو ادامه داد: به اینجا که رسیدیم، پدرم گفت از ماشین پیاده نشو تا اول من ببینم چه خبر است. پدرم بهسمت پارکینگ رفت که سروصدا از آنجا میآمد. چند دقیقه بعد بهسمت پارکینگ رفتم و دیدم پدرم دست جوانی به نام وحید (از ساکنان ساختمان) را گرفته و بیرون میآید.
بعد متوجه شدم پسرعمویم به دست این جوان (وحید) چاقو زده است. دختر عموهایم من را بیرون کردند و گفتند که برو چیزی نیست. پدرم گفت که تو به خانه برو و من وحید را برای درمان به بیمارستان میبرم. در آخر هم قرار شد دختر عموهایم به خانه برگردند و حاضر شوند تا با هم برویم.
متهم در ادامه اظهاراتش ادعا کرد: وقتی پدرم وحید را سوار خودرو کرد، خواهرش مقابل خودرو ایستاد و گفت اجازه نمیدهم برادرم را ببرید. شروع به تهدید ما کرد که من نیز تماس گرفتم تا اقواممان بیایند. اما مادرش با دختر جوان برخورد کرد و تلاش کرد او را از سر راه بردارد.
تلاشی که سودی نداشت و وحید از خودرو پیاده شد. پدرم که این شرایط را دید به من گفت برویم خودشان میدانند چهکار کنند. در حالی که من داخل خودرو نشسته بودم، پدرم منتظر بود تا دختر عموهایم حاضر شوند و بیایند. داخل خودرو نشسته بودم که دیدم دو خودروی سواری با هفت سرنشین رسیدند.
همه آنها با چوب و چماق از خودرو پیاده شدند و به سوی پارکینگ رفتند. یکی از آنها مرحوم بود که برای کمک به برادرزادههایش آمده بود. من وقتی آنها را دیدم چاقویم را برداشتم و به سمت آنها دویدم. وقتی رسیدم آخرین نفر را هنگام ورود به پارکینگ از پشت سر با چاقو زدم. این ضربه سطحی بود، اما او چرخید و من فرار کردم. این مرد به همراه هفت نفر از پارکینگ خارج شدند و من را دنبال کردند. اما پس از طی مسافت کوتاهی، همه آنها من را رها کردند و به سمت پارکینگ برگشتند.
متهم به قتل ادامه داد: من و پسرعمویم با چاقو به پارکینگ رفتیم و همه با هم درگیر شدیم. این درگیری، اما خوشبختانه زیاد طول نکشید و سی ثانیه بعد صلح برقرار شد. همه چیز داشت ختم به خیر میشد. پسر و دختر عموهایم سوار خودرو شدند و میخواستیم از آنجا برویم. برگشتم تا ببینم که آیا آنها دنبال ما میآیند یا نه که صدای فریاد پدرم را شنیدم. پدرم روی زمین افتاد و از ناحیه سر خونریزی داشت. من ضربه به سر پدرم را ندیدم، اما دیدم پسرعمویم با چاقو دنبال فردی میکند.
آنها با هم درگیر شده بودند و پسرعمویم چند ضربه سطحی با چاقو به مرحوم زد که من رسیدم. همان فرد در ابتدا با چوب به سرم یک ضربه محکم زد، بعد دستش را بالا آورد و میخواست یک ضربه دیگر بزند که من هنگام دفاع از خود، چاقویم را به پهلویش فروکردم. ضربه را که زدم اصلا قصد کشتنش را نداشتم، فقط میخواستم زخم سطحی بزنم و از خودم دفاع کنم.
{$sepehr_key_169846}
در پایان بازسازی صحنه قتل، متهم اضافه کرد: بعد از درگیری، پدرم را به بیمارستان رساندیم. آنجا گفتند دچارضربه مغزی خفیف شده و باید تحت نظر باشد. مرحوم را هم به بیمارستان منتقل کردند. ساعت ۲۳:۳۰ بود که شنیدیم او فوت کرده است. بعد از آن من بیست روز در مشهد بودم و حتی به مدرسه رفتم، اما بعد که متوجه شدم مظنون هستم، متواری شدم.
مدتی به تهران رفتم و در یک کارواش مشغول به کار شدم. همانجا چاقو را به یک تبعه افغانستانی دادم تا از شر آن راحت شوم. من و خانوادهام هرگز با مقتول و اقوامش مشکلی نداشتیم. حتی پدرم با مرحوم سابقه دوستی داشت و حدود ۹ سال قبل، پدر من بود که در حل یک مشکل به مرحوم کمک کرده بود. زمانی که من این اشتباه را مرتکب شدم، ممکن بود با ضربه دوم چوب به سرم، این من باشم که کشته شوم، به همین خاطر از آنها میخواهم من را ببخشند.
با ثبت اظهارات متهم در برابر دوربین قوهقضائیه با دستور بازپرس جنایی، بازسازی صحنه قتل تمام شد و پیگیریهای قضایی درباره این پرونده ادامه دارد.