وقتی عشق زنجیر می‌شود | بررسی پیامدهای وابستگی فرزندان

به گزارش شهرآرانیوز، سعید خودکشی کرده. صدای هق‌هق شنیده می‌شود و تلفن قطع می‌شود. چند دقیقه‌ای مات و مبهوت می‌مانم. سعید، همان نوجوان شاد و آرام که می‌شناختم، فقط هفت روز بعد از مرگ مادرش با خوردن قرص برنج به زندگی خود پایان داده بود. پروانه سال‌ها از همسرش جدا شده بود و با سعید زندگی می‌کرد؛ رابطه‌ای میان آن دو جریان داشت که بیشتر شبیه دو دوست صمیمی بود تا مادر و فرزند. هنوز علت دقیق مرگ پروانه مشخص نیست؛ میان حادثه و عمدی‌بودن در رفت‌وآمد است.

اما چرا پسربچه‌ای مثل سعید مرگ مادرش را پایان جهان دید؟ چرا پروانه، با همه مهربانی و عشقی که برای سعید گذاشت، او را این‌قدر ناتوان تربیت کرد که بدون او نتواند جهان را تاب بیاورد؟ جای پدر سعید در میان این قصه کجاست؟ ما چگونه فرزندانمان را تربیت می‌کنیم و چه آینده‌ای برایشان رقم می‌زنیم؟ نقش مشاوران و مراکز حمایتی در چنین مواردی چیست؟

وقتی موضوع را با دکتر حسین کدخدا، روان‌شناس کودک و نوجوان، در میان می‌گذارم، او به نکاتی اشاره می‌کند که جای خالی‌شان در زندگی امروز ما به‌شدت احساس می‌شود. خواندن این نکات می‌تواند نگاه ما را به تربیت، وابستگی و آینده کودکان تغییر دهد.

وابستگی، دل‌بستگی نیست!

هیچ پدر و مادری نمی‌خواهد فرزندی وابسته تربیت کند، اما گاهی برداشت نادرست از «محبت» و «دل‌بستگی» ما را به مسیر اشتباه می‌کشاند.

دل‌بستگی یعنی شکل‌گیری یک پیوند امن عاطفی؛ پیوندی که در تعامل با خانواده و دوستان، احساس آرامش و شعف ایجاد می‌کند و بر پایه شباهت‌های فکری و احساسی شکل می‌گیرد.

اما وابستگی مکانیسمی بیمارگونه و تملک‌محور است؛ رابطه‌ای که در آن فرد بدون حضور دیگری نمی‌تواند جهان را تحمل کند. وابستگی برخلاف دل‌بستگی، به‌راحتی از فردی به فرد دیگر منتقل می‌شود، چون عمق احساسی ندارد؛ بنابراین آنچه باید هدف تربیت باشد دل‌بستگی امن است، نه وابستگی بیمارگونه.

اختلالی به نام شخصیت وابسته

اینکه یک کودک چطور تا این اندازه وابسته می‌شود، ریشه‌های متعددی دارد، اما مهم‌ترین آنها الگو‌های تربیتی نادرست خانواده است.

والدین مضطرب با کنترل‌های افراطی، آزادی عمل کودک را می‌گیرند. والدین بیش‌ازحد حمایتگر او را در محیطی گلخانه‌ای بزرگ می‌کنند، جایی که خبری از تجربه‌کردن، زمین‌خوردن و دوباره بلندشدن نیست؛ در نتیجه کودک تاب‌آوری لازم برای مواجهه با واقعیت‌های سخت زندگی را کسب نمی‌کند.

چنین کودکانی با کوچک‌ترین بحران، به‌ویژه فقدان والد، در معرض افسردگی شدید، فروپاشی روانی و حتی خودکشی قرار می‌گیرند. این وضعیت در بزرگسالی با عنوان اختلال شخصیت وابسته نیز ادامه پیدا می‌کند و تمام ابعاد زندگی فرد را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.

{$sepehr_key_169861}

آینده کودکی که وابسته بزرگ می‌شود

پیامد‌های وابستگی بیش‌ازحد، هم عاطفی است و هم اجتماعی. برخی از این پیامدها:

این افراد اغلب ازدواج نمی‌کنند یا دنبال همسری شبیه والد خود می‌گردند و، چون چنین شباهتی کامل ممکن نیست، دائماً در مقایسه و نارضایتی‌اند.

پس از تشکیل خانواده، بیشتر به خانواده پدری و مادری خود مشغول می‌مانند تا خانه جدیدشان.

تصمیم‌گیری مستقل برایشان دشوار است و همیشه دنبال تأیید والدین‌اند.

اجازه دخالت دیگران شامل والدین در زندگی شخصی خود را ناخواسته افزایش می‌دهند.

جدایی، سفر یا فوت والدین آنها را با اضطرابی شدید روبه‌رو می‌کند.

پذیرش یک عضو جدید مثل عروس یا داماد برای والدین وابسته دشوار می‌شود و زمینه تنش‌های خانوادگی را افزایش می‌دهد.

تک‌فرزندی؛ تشدیدکننده وابستگی

تک‌فرزندی در بسیاری از خانواده‌ها نادیده گرفته می‌شود، اما آثار آن بر وابستگی بسیار جدی است.

تک‌فرزند‌ها هم‌زبانی به نام خواهر یا برادر ندارند تا بار عاطفی‌شان را تقسیم کنند.

در نبود والد، پشتیبانی عاطفی کافی ندارند.

وابستگی شدید به حیوان خانگی و ضربه روحی ناشی از فقدان آن شایع‌تر است.

شاغل‌بودن والدین وابستگی به فضای مجازی را تقویت می‌کند و بلوغ اجتماعی را عقب می‌اندازد.

کودکان تک‌فرزند بیشتر در معرض تعرض و آسیب‌های بیرونی‌اند.

به علت حمایت افراطی، لوس‌تر، کم‌تحمل‌تر و وابسته‌تر بار می‌آیند.

نبود یکی از والدین نقش دیگری را اغراق‌آمیز می‌کند و احتمال وابستگی عاطفی شدید را بالا می‌برد.

اتفاق ناگوار برای تنها فرزند، خانواده را برای همیشه متلاشی می‌کند.

درحالی‌که داشتن چند فرزند همچون ضربه‌گیر عمل می‌کند و شبکه حمایتی طبیعی ایجاد می‌کند.

دل‌بستگی به جای وابستگی

کودکی که در آغوش گرم مادر و زیر حمایت پدر رشد می‌کند، امنیت روانی دارد. اما از دو سه‌سالگی به بعد، والد باید آگاهانه مهارت‌های فرزندپروری را به‌کار بگیرد تا این امنیت به وابستگی آسیب‌زا تبدیل نشود.

توصیه‌ها:

با کنترل و حمایت افراطی، اعتمادبه‌نفس کودک را نابود نکنید.

خانواده با حضور هر دو والد معنا دارد؛ نقش هیچ‌کدام را کم‌رنگ نکنید.

مسئولیت‌های کوچک بدهید تا استقلال شکل بگیرد.

مهارت‌های زندگی، به‌ویژه حل مسئله، را آموزش دهید.

مطالعه و شرکت در دوره‌های فرزندپروری را جدی بگیرید.

محبت را متعادل کنید؛ نه افراط، نه تفریط.

در نبود یکی از والدین، جای خالی او را با نزدیکان هم‌جنس پر کنید.

پسر‌ها را زمخت‌تر تربیت کنیم

دکتر حسین سلیمان‌پور، روان‌شناس، معتقد است که امروز بسیاری از مادران در تربیت پسر‌ها ناخواسته اشتباه می‌کنند. همان ظرافت‌هایی را که برای تربیت دختر لازم است، برای پسر هم اعمال می‌کنند؛ درحالی‌که پسر قرار است در آینده نقش مدیر و تکیه‌گاه خانواده را ایفا کند.

بسیاری از مادران به دلیل کمبود محبت در رابطه زناشویی، ناخودآگاه به سمت پسرانشان کشیده می‌شوند؛ با آنها ائتلاف عاطفی می‌سازند و محبت‌هایی را که باید در رابطه همسری جاری شود، به پسر منتقل می‌کنند. نتیجه این می‌شود که پسر، مادر را الگویی بی‌بدیل می‌بیند و جدایی از او—حتی طبیعی‌ترین جدایی‌ها—زندگی‌اش را در هم می‌ریزد.

او تأکید می‌کند:

پسر‌ها باید از سنین مشخصی استقلال بیشتری داشته باشند.

باید تنها به مدرسه بروند، خرید کنند و تصمیم بگیرند.

والدین باید از رفتار‌های اشتباه خود شروع به اصلاح کنند؛ کودک همان می‌شود که والد هست، نه آنچه والد می‌گوید.

مهارت‌های زندگی، مدیریت بحران و حل مسئله باید آموخته شود.

در بحران‌ها دو نوع واکنش وجود دارد: هیجان‌مدار و مسئله‌مدار. نوجوانی که مهارت حل مسئله بلد نیست، در برابر فقدان و بحران، بیشتر به سمت رفتار‌های آسیب‌زننده می‌رود.