پایم روی پله سر میخورد و سقوط میکنم. بدنم تکان سختی میخورد و از خواب سقوط میپرم. چراغ خواب کنار تختم را روشن میکنم و نگاهی به بدنم میاندازم که آرام دراز کشیده است. با خودم میگویم: چه خوب! اینها همه در خواب بود. در اتاق امن و کوچکم هستم و استخوانهایم سالم است.
***
کاش آتشسوزی جنگل هیرکانی هم یک خواب کوتاه بود و از خواب که میپریدیم همهچیز تمام میشد. میراث میلیونساله کره زمین که دورانهای پرتلاطمی را از سر گذرانده در آتش نادانی میسوزد و ما کیلومترها اینسوتر، بغضمان را کلمه میکنیم که بنشانیم در صفحات مجازی و واقعی این روزگار.
زخمی عمیق بر پیشانی ایران مینشیند و ما جز اینکه آهی بکشیم کاری از دستمان برنمیآید. شیب تند دامنههای شمالی البرز دسترسی به کانون آتشسوزی را دشوارتر کرده و کمبود منابع و تجهیزات فنی (از جمله بالگرد و هواپیمای آبپاش) هم سالهاست دامن طبیعت ایران را گرفته است.
***
پایم روی سنگی سر میخورد و در شیب تند یکی از دامنههای بینالود سقوط میکنم. بدنم تکان سختی میخورد، کف دستانم روی لبههای تیز و برنده سنگهای فیلیت کشیده و زخمی میشود. سوزشی در زانوهایم احساس میکنم، حاصل برخورد با زمین سختی است که زیر پایم را استوار کرده است.
بوته بزرگ «کلاه میرحسن» نجاتم میدهد. پای راستم فرو میرود در انبوه شاخههای خاردار متراکم و متوقف میشوم. ضربان قلبم بالاست. عرق سردی بر پیشانیام نشسته و حالا سمت چپ صورتم هم میسوزد، اما خرسندم. از سقوط نجات یافتهام و میدانم که کوه با من مهربان بوده است. یارانم که پشت سرم در حرکت بودند حالا دستم را میگیرند و بلندم میکنند تا به مسیر برگردم.
***
بینالود، خواهر کوچکتر البرز است. از نظر زمینشناسی شباهتهایی دارند و البته موقعیت جغرافیاییشان باعث شده تا پوشش گیاهی متفاوتی داشته باشند. دامنههای شمالی البرز که در معرض رطوبت دائمی دریای کاسپین (خزر) هستند پوششی متراکم از درختان، درختچهها و گیاهان علفی دارند که شمار گونههای آنها به بیش از ۳ هزارو ۲۰۰ میرسد.
همه کسانی که به گلستان، مازندران و گیلان سفر کردهاند جلوهای از زیباییهای این نوار باریک سبزرنگ جغرافیای ایران را تجربه کردهاند. در مقابل، بینالود کمبارش است و چشمانداز ارتفاعاتش با اُرس (سرو کوهی) و دامنههایش عموما با بوتهها و درختچههای مقاوم به خشکی گره خورده است.
دامنه رنگهایش به سمت خاکی و قهوهای و بنفش متمایل است و بیرونزدگیهای گرانیتی اندامش مزین به گلسنگهای سبز و سفید و نارنجی است که از برادر بزرگترش البرز به یادگار گرفته است.
{$sepehr_key_170002}
***
پایم روی برگهای خشک پاییزی که زمین جنگل هیرکانی را پوشانده سر میخورد. فریاد کوتاهی میکشم و بیدرنگ شاخه درخت انجیلی زیبایی را چنگ میزنم و بدنم را در شیب جنگل بالا میکشم. یارانم که جلوتر از من حرکت میکردند با صدای فریادم به سوی من برمیگردند و با لبخندی نظارهام میکنند. همگی میدانیم که جنگل با من مهربان بوده است.
***
آتشسوزی در جنگل هیرکانی، تجربهای تلخ و در مقیاس عمر آدمی جبرانناپذیر است. اثر این زخم تا روزگاران طولانی بر چهره البرز باقی میماند، اما روی دیگر این سکه تبدیل شدن یک «مشکل» به «مسئله» است. حالا افکار عمومی جامعه به این موضوع واکنش نشان داده و پرسشهایی مطرح میکند: نقش ما مردمان علاقمند که نگران زیستپذیری سرزمین زیبایمان هستیم چیست؟
چطور میتوانیم با افزایش آگاهی محیطی، شناختمان را از زیستگاههای طبیعی عمیقتر کنیم؟ چگونه میشود جنبش بیداری محیط زیستی را در ایران پیشتر برد و در برابر آتش سوزنده جهل، شعله گرم و روشناییبخش امید را در دلها برافروخت؟ اینها بخشی از پرسشهایی است که ما نیز در «پروژه بینالود» بدان میپردازیم. به امید آن که قدر این زیستگاه طبیعی و تمدنی را بیشتر بدانیم و آن را، چون پارهای از وجودمان حفاظت کنیم.