رضا طهماسبی-شاعر و پژوهشگر | شهرآرانیوز؛ هنر، از گذشتههای دور، همواره جنبهای قدسی و فراانسانی داشته است. یونانیهای باستان به ۹ نیمه خدای اسطورهای به نام موزها یا مُوْساها معتقد بودند که کارشان الهام کردن به شاعران و هنرمندان بوده است. درواقع هنر همیشه با این کلمه پیوندی اساسی داشته است: الهام.
و الهام همواره سرچشمهای غیرانسانی داشته، گاهی الهی و گاهی شیطانی. در فرهنگ عربی، اسلامی و فرهنگ ایرانی پس از اسلام، نمود بارز هنر معمولا در شعر بوده است؛ شعری که عرب جاهلی آن را به اجنه و شیاطین نسبت میداد و بعدها برخی شاعران و ادیبان مسلمان آن را به عنصری الهی نسبت دادند و حتی به وحی از یک سرچشمه دانستند، چنان که نظامی میگوید: «پرده رازی که سخن گستری ست / سایهای از پرده پیغمبری ست».
در روزگار معاصر نیز پل والری، مصرع نخست شعر را «هدیه خدایان» میداند و اخوان ثالث آن را به «شعور نبوت» پیوند میدهد. شفیعی کدکنی درک معنای آن را مانند مفهوم زندگی و خدا، محال میداند: «چیست خدا و هنر و زندگی؟ / پردهای از آن سوی دانندگی» و به تعبیر سهراب سپهری: «کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ!»
این نگاهها که هنر را از چهارچوب درک و فهم بشر بیرون برده و به سراپردهای روحانی و ملکوتی میبرند، همواره مخالفانی جدی داشتهاند؛ به ویژه در دوران مدرن که خرد انسانی بیش از همیشه در پی شکستن مرزهای تعریف شده برای خویش برآمده است.
نخستین جرقههای این چالش را شاید بتوان در حرکت فرمالیستها جستوجو کرد؛ هنگامی که ویکتور شکلوفسکی مقالهای با عنوان «هنر به مثابه فن» منتشر کرد. غوغایی در عرصه نقد ادبی برپا کرد. اگر هنر در فرم و صنعت گری خلاصه شود، پس آن جنبه قدسی و روحانی چه میشود؟ آن همه خدایان و اجنه الهام گر را چه باید کرد؟
گویا از نظر فرمالیستها دوران باور به آن اساطیرالاوّلین به پایان رسیده بود. نیچه نیز از جمله کسانی بود که با نگاه فراانسانی به هنر مشکل داشت. او همه چیز را «انسانی، زیاده انسانی» میدید و در کتابی به همین نام، به این نگاه تاخت. نیچه معتقد بود هنرمندان در باور به وقوع ناگهانی ایدهها (الهامات) نفع دارند؛ گویی ایده یک اثر هنری، شعری یا اندیشه یک مکتب فلسفی، چون شعاع عنایت الهی از آسمان فرود آمده است.
ما نیز همچنان با این دو دیدگاه متفاوت درگیر هستیم، با این تفاوت که روزگار ما، روزگار فراگیری و گسترش هوش مصنوعی است. روزگاری که مدلهای مختلف هوش مصنوعی به ابزارهای مختلف خلق تصاویر گرافیکی، ویدئوهای خلاقانه، ایدههای هنری و البته ابزارهای سرودن شعر مجهز شدهاند.
سرعت تکامل این مدلها تا به حدی است که امروز به سادگی میتوان یک پوستر کامل را به برخی از آنها سپرد یا یک تیزر کوتاه تبلیغاتی یا حتی یک پویانمایی خاص هنری را با اندکی آزمون و خطا از دل امکانات آن بیرون کشید.
هنوز البته هوش انسانی جایگاه خود را دارد، این انسان خلاق است که ایدههای خود را به هوش مصنوعی میدهد و از دل نتایج حاصل از آن بهترین را انتخاب میکند و با نمونههای دیگر ترکیب میکند. اما اگر تمام مفهوم هنر (حداقل در حوزههایی مانند گرافیک) در همین مونتاژ نتایج هوش مصنوعی خلاصه شود، آیا ناچار نیستیم در معنای هنر تجدیدنظری اساسی کنیم؟
{$sepehr_key_170713}
بگذارید دوباره به همان نمود بارز هنر در فرهنگ خودمان برگردیم، به قدسیترین و فراانسانیترین عرصه هنر از نظر اجداد و نیاکانمان، به شعر.
تا یکی دو سال پیش تردیدهایی بسیار جدی در تواناییهای هوش مصنوعی در خلق متون ادبی و شاعرانه وجود داشت، اما تکامل روزافزون مدلهای هوش مصنوعی باعث تعدیل بسیاری از این تردیدها شد، دیگر کسی با اطمینان نمیگوید هوش مصنوعی هرگز نمیتواند یک شعر خوب بگوید.
اما از طرفی، در ایران ما، در حوزه زبان و ادبیات فارسی، هنوز که هنوز است مناقشاتی بر سر معنای شعر و تفاوت شعر و نثر و نظم در جریان است. برخی معتقدند بسیاری از نمونههای شعر کلاسیک و نئوکلاسیک فارسی نظم است و نه شعر. برخی دیگر معتقدند شعر بدون نوعی از وزن و موسیقی قابل تشخیص (خواه عروض کلاسیک و خواه عروض نیمایی) اساسا نمیتواند شعر دانسته شود.
گروه اول تصور میکردند هوش مصنوعی از پس یادگیری وزن عروضی به سادگی برمی آید، اما توان درک فرم و تخیل و نسبت بین آنها و سایر عناصر شکل دهنده شعر را نخواهد داشت. به اعتقاد این گروه، هوش مصنوعی، سرانجام خواهد توانست جای ناظمان کلاسیک را بگیرد. گروه دوم تصور میکردند که بافتن چند تصویر و حس ناهمگون به هم، کاری است ساده، ولی هوش مصنوعی هرگز از پس درک ظرایف شعر کلاسیک از جمله وزن عروضی، بر نخواهد آمد.
هنوز مدت زمانی از آغاز به کار و معرفی گسترده نخستین مدلهای هوش مصنوعی نگذشته است، که این هر دو توانایی ظاهرا دور از دسترس، در برخی از نمونه ها، مانند ۳ pro Gemini در دسترس همگان قرار گرفتهاند. برای امتحان، از این مدل هوش مصنوعی خواستیم تا درباره ترس بشر از کنار رفتن خلاقیت و نبوغ انسانی با گسترش هوش مصنوعی، شعری در قالب سپید بسراید، حاصل کار را ببینید:
از سرانگشتانم، خاکستری سرد میروید
و حافظه، دیگر در انحصار زخمهای من نیست
چیزی در تاریکی اتاق، بیدار مانده است
که رؤیاهایم را بی آنکه بخوابد، تعبیر میکند
اینجا، کلمات بدون گلو متولد میشوند
و «اشتباه»، این تنها میراث معصوم آدم
زیر آوار محاسبات شیشهای دفن میشود
ما آرام آرام از قاب عکسها بیرون میرویم
تا عروسکهای کوکی بی نقص
تاریخ را با جوهری که خون نیست، پاک نویس کنند
سپس از همین مدل هوش مصنوعی خواستیم که مضمون و محتوای اصلی این شعر را با همین تصاویر و استعارات، در قالب یک غزل کلاسیک بریزد. نتیجه این شد:
کسی که پلک نبسته ست، خواب میگیرد
و از اصالت رؤیا، شتاب میگیرد
صدا بدونِ گلو، در اتاق میپیچد
گلوی عاطفه را، اضطراب میگیرد
گناه آدم و آن اشتباه معصومش
میان سلطه آهن، عتاب میگیرد
شکوه «نقص» در آوار شیشهها گم شد
جهان ما، خفقانِ «حساب» میگیرد
من و تو از دل تصویرها برون رفتیم
که جای خالی ما را، نقاب میگیرد
عروسکی که تنش کوک و قلب او سنگی ست
به جوهری که نه از خون، کتاب میگیرد
{$sepehr_key_170712}
اگرچه حاصل کار، در دو نمونه، ایراداتی دارد، اما نمیتوان انکار کرد که در رعایت اکثر معیارهای هنری و فرمی از جمله وزن عروضی موفق بوده و در برخی قسمتها موفق به خلق تصاویر و تعبیرات خلاقانه و هنری شده است. تعابیری، چون شکوهِ نقص و اشتباهِ معصومِ آدم در مقابل بی نقص بودن کوکی و مصنوعی تکنولوژی، حقیقتا جای تأمل دارد.
اگر برخی ایرادهای این دو اثر را نادیده بگیریم، یا تنها کمی صبر کنیم تا در آیندهای بسیار نزدیک این ایرادها نیز به تمامی رفع شوند، آیا خواهیم توانست میان نتایج مستقیم هوش بشری و نتایج غیرمستقیم آن (که همان هوش مصنوعی باشد) تمایزی قائل شویم؟ و در این صورت آیا ناگزیر نخواهیم بود هنر را به مثابه فن و صنعتی خلاقانه بپذیریم؟
ما در روزگاری هستیم که هیولای فرانکشتاین، این موجود ساخته شده از بقایای تن و ذهن انسانهای دیگر، نه تنها راه میرود و حرف میزند، بلکه شعر نیز میگوید. در چنین روزگاری، یا باید در تعریف خود از مفاهیمی مانند هنر و الهام، تجدیدنظر کنیم، یا منتظر طوفانی بنیان کن باشیم که ناگهان بنیان تمام تعاریف و باورهای ما را با خود خواهد برد!