فرصت عالی برای جیب‌های خالی!

خودتان هم می‌دانید (بزنیم به تخته!) چه اقتصاد پویایی داریم و در پویایی اقتصادمان همین بس که در مرحله جدید فروش محصولات ایران خودرو که اواخر آذر انجام شد، بیش از ۱۰میلیون نفر ثبت نام کردند. یعنی از هر چهار، پنج نفر، یکی شانس خودش را برای گرفتن خودرو امتحان کرده است.

البته تعداد خودرو‌ها هم بسیار معدود است و فقط حدود ۳۰ هزار خودرو موجود است. یعنی به ازای هر سیصد، چهارصد نفر، فقط یک خودرو در دسترس است. حالا رسما باید در کتاب گینس یک صفحه جدید باز کنند و بنویسند: «بیشترین تقاضای ممکن برای کمترین کالای موجود».

اگر توی باغ نباشیم، حس می‌کنیم یک ویروس جدید به نام «عشقِ جان گداز به کلاچ و ترمز» در کشور شیوع پیدا کرده و ۱۰میلیون نفر هم زمان تصمیم گرفته‌اند شوماخر شوند، اما حقیقت آن است که یک دفعه همه هوس سوار خودرو صفر شدن به سرشان نزده است، بلکه قصد دارند با ثبت نام خودرو، سوار خر مراد شوند.

آن‌ها می‌دانستند اگر احیانا پژو ۲۰۷ برنده شوند که قیمت کارخانه آن ۸۰۰میلیون تومان است، می‌توانند آن را حداقل به قیمت یک میلیارد و ۱۰۰ میلیون تومان در بازار آزاد بفروشند. آن‌ها می‌دانستند هایما‌های عزیز این قابلیت را دارند تا با فروش در بازار آزاد، ۸۰۰میلیون تومان سود خالص را در دامن برنده‌ها بگذارند.

این سود‌ها معادل چندین سال کار کردن قشر متوسط جامعه است و با این وضع، کدام اقتصاددان، جامعه شناس، روان شناس و از همه این‌ها مهم تر، کدام رمال و فال گیری می‌تواند مردم را قانع کند که بهتر است برای آینده خود دنبال «سرمایه گذاری‌های مولد» بروند؟

در واقع، ما با ۱۰میلیون «متقاضی خودرو» طرف نیستیم، ما با ۱۰میلیون «سرمایه گذارِ بی سرمایه» روبه روییم که رمز موفقیتشان می‌تواند همان کد ملی ده رقمی آن‌ها باشد. اینجا قرعه کشی خودرو، قوی‌ترین بورس، مطمئن‌ترین بانک و پرسودترین کارخانه دنیاست. بدون نیاز به سرمایه اولیه، بدون ریسک، فقط با یک کد ملی و یک چشم امید به گوی گردان!

{$sepehr_key_177120}

اگر حتی نمی‌شد موجودی کارت خود را بگیرید (چون حسابتان حتی به اندازه ۱۸۰۰ریال کارمزد اعلام موجودی، پول داخلش نبود)، ولی کافی بود یک «کد ملی» داشته باشید و یک خط اینترنت که در لحظه حساس قطع نشود.

بیچاره «آدام اسمیت» و «کینز» اگر زنده بودند و می‌دیدند ۱۰میلیون نفر برای خریدنِ کالایی که هنوز تولید نشده است، پول‌هایی را وسط گذاشته‌اند که ندارند، تمام تئوری‌ها و نظریات اقتصادی خود را به نزدیک‌ترین ایستگاه بازیافت محل سکونت خود تحویل می‌دادند و در افق محو می‌شدند.

خلاصه، اقتصاد ما سالیان درازی است که به همت تصمیم گیران خود، سفره‌ای پهن کرده است که هر کسی، همانند ابربدهکارها، نمی‌تواند لقمه‌های بزرگ از آن بردارد، اما اکنون فرصتی پیش آمده است تا کسانی که توفیق ابربدهکار شدن را نداشته‌اند، بخت خود را برای اَبَرشانس بودن بیازمایند!