درازنای شب | روایت مردی که ۳۸ سال است نخوابیده

کمی پیش از طلوعِ آفتابِ هفتم مهرماه ۶۱، تکه سربِ گداخته و سرگردان و ریزی به سر جوانی ۱۵، ۱۶ ساله خورد و زندگی‌اش را زیر و رو کرد.

 

رجب رشیدی‌نسب، کهنه سربازی است که از ۳۸ سال پیش تاکنون چشمانش رنگ خواب ندیده‌ است.


اما بی‌خوابی تنها مشکل او نیست؛ تنهایی عمیقِ ناشی از تفاوتش با دیگران و زندگی در ساعات طولانی و کشدار شب که هیچکس نمی‌تواند همراهی‌اش کند، گذرانِ هر شب‌ را برایش به ماراتنی سخت تبدیل کرده است.

 

او بیشتر شب‌هایش را به تنهایی در کوه و بیابان‌ و طبیعت حوالی مشهد می‌گذراند تا شاید زمان برایش آسان‌تر و زودتر سپری شود.

 

{$sepehr_media_426101_400_300}
 

اینجا ببینید:
 
ویدئو | نماز میت بر پیکر نادرشاه (روایتی از بازسازی آرمگاه نادرشاه)
 
ویدئو | نگهبان نواهای هزار ساله (روایتی از زندگی استاد محمد یگانه، از آخرین بازماندگان بخشی‌های خراسان)
 
ویدئو | قاسم ارفع: خودم فردوسی را دفن کردم (روایتی از بازسازی آرمگاه فردوسی)