تمرین منافع ملی در مسئله قره‌باغ
از سال ۱۶۰۰ میلادی یا سال ۹۰۰ هجری‌قمری، ایتالیای ماکیاول یا ملاصدرای صفویه وارد دنیای عصر مدرن می‌شود و الزامات تجدد در حیطه‌های هنری، انسانی و اجتماعی، مهندسی و پزشکی خود را نشان می‌دهد. در ایران از صفویه تا مشروطه به‌جای آنکه لوازم جدید حکومت‌داری اتخاذ شود، درجازدن و حتی گاهی عقبگرد عامل انحطاط ایران شد. اوج زوال ایران در دوره قاجاریه رقم خورد؛ درحالی‌که ایران میان رقابت راهبردی روسیه و انگلیس قرار گرفته بود، اندک تلاش‌های عباس‌میرزا، قائم‌مقام فراهانی و امیرکبیر به‌شکست انجامید.
 
در زمان فتحعلی‌شاه میان ایران و روسیه درگیری به‌وجود آمد و به‌علت ضعف نظامی و اقتصادی، ۲ قرارداد گلستان و ترکمانچای پذیرفته شد و ارمنستان و آذربایجان از ایران جدا شدند. در زمان قاجاریه بسیاری از مناطق که به‌لحاظ تاریخی، زبانی، مذهبی و هویتی ایرانی محسوب می‌شدند، جدا شدند. ایران به‌معنای دولت، کشوری روادار و متکثر بود که همه اقوام، مذاهب و تکثر‌های مختلف در آن به‌شیوه انسانی با یکدیگر زندگی می‌کردند. در ایران بودایی، مسیحی، ارمنی، کرد و ترک، بلوچ و عرب شهروند بودند و به‌مدت هزار سال در ایران باستان زیست مسالمت‌آمیز را برمبنای خرد حکمرانی انسانی تجربه کرده بودند. ابن‌خلدون و هگل ستایشگر خرد انسانی و سبک حکمرانی ایرانی هستند.
 
زمانی که بر اثر ضعف در عرصه فناوری، ناآشنایی با علوم و فنون جدید و از همه مهم‌تر غفلت از مملکت‌داری مکانیکی، ایران از روسیه شکست خورد و استان‌های شمالی کشور جدا شدند و تحت سلطه روسیه قرار گرفتند، ارمنی‌ها و آذری‌ها تلاش‌های زیادی کردند تا از زیر سلطه روسیه و بعد‌ها شوروی خارج و به وطن اصلی خود ملحق شوند، اما استبداد روسی، ایدئولوژی مارکسیستی شوروی و ضعف نظامی، اقتصادی و بی‌توجهی ایران به منافع ملی، عاملی بود هرچند سعی کردند تاریخ، زبان، اساطیر و روایت‌های محلی و بومی برای خود بسازند و در این راستا کشور‌های آمریکا، روسیه، عربستان و ترکیه نیز به آن‌ها کمک کردند، اما روایت‌های ساختگی آن‌ها تنها جنگ‌های قومی و مذهبی را رقم زد. کمرنگ و حذف‌شدن روایت ایرانی در فلات ایران منجر به ظهور تروریسم بنیادگرایانه و مداخله خارجی شده است.
 
هر کجا روایت متعصبانه و خشن عربستان به‌همراه روایت نظامی و نژادگرایانه نوعثمانی و همین‌طور مداخلات بلندپروازانه روسیه و آمریکا در هم آمیخته شده، جنگ‌های منطقه‌ای رواج یافته است. اکنون قره‌باغ که در تاریخ بار‌ها میان آذربایجان و ارمنستان جابه‌جا و به منطقه‌ای خودمختار تبدیل شده، ممکن است زمین بازی قدرت‌های منطقه و بین‌الملل شود. این منطقه در صورت تداوم درگیری می‌تواند محل استقرار پایگاه‌های نظامی و ظهور گروه‌های قومی و فرقه‌های تروریستی شود. اگر توان نظامی و اقتصادی و توان دیپلماتیک ایران بالا بود، فعال‌کردن امر ایرانی می‌توانست صلح و آرامش را به سرزمین‌های درگیر برگرداند.

در شرایط فعلی دولت ایران باید منافع ملی کشور را در اولویت قرار دهد و از هرگونه مداخله‌ای که موازنه را به‌نفع یک‌طرف برهم زند، بپرهیزد. بازیگران داخلی، احزاب، افکار عمومی و رسانه‌ها نیز باید تمرین حفاظت از منافع ملی، فارغ از رویکرد‌های فرقه‌ای و قومیتی را دنبال کنند. آنچه مهم است، ایران و منافع ملی کشور است و در این شرایط خاتمه جنگ، کمک به کاهش تنش، یاری‌گرفتن از سازمان ملل و برقراری موازنه می‌تواند راهکار مؤثر باشد.
 
ارمنستان روابط بسیار نزدیکی با ایران دارد و از سوی دیگر مورد حمایت اروپا و آمریکاست؛ از سوی دیگر مردم جمهوری آذربایجان نیز اشتراکات فرهنگی زیادی با ایرانیان دارند، اما حمایت ترکیه و ورود نیرو‌های تروریستی در قره‌باغ می‌تواند برای ایران خطرآفرین باشد. بهتر است این مهم از مجرای وزارت امور خارجه و فارغ از واکنش‌های احساسی و غریزی دنبال شود تا تمرینی برای فهم، طراحی و اجرای منافع ملی کشور باشد.