قدیس مانوئل
علاقه و شوق عمومی به خواندن درباره شخصیت معنوی روحانیان اهل زهد و عبادت که از زمین، رسته و به آسمان پیوسته‌اند، تنها به‌سبب جذبه قدسی روح قدرتمند آنان نیست، بلکه در قلب و جان هریک از ما نیاز و کششی به پیوند‌های معنوی هست و همین باعث می‌شود که با خواندن درباره چنین شخصیت‌هایی، قدری به آن نیاز درونی پاسخ دهیم.
 
همین نیاز طبیعی و اصیل موجب شده است که تقدیس شخصیت‌های معنوی و روحانی در ادبیات ملل مختلف، دیده شود و در هرجامعه، نمونه‌هایی از این آثار به نگارش درآید و چهره‌هایی درخشان را ماندگار کند.
همه ما هنوز چهره کشیش پیری را در خاطر داریم که ویکتور هوگو در «بینوایان» به تصویر کشیده است و بلندای گذشت او را در رویارویی با دزد شمعدان‌های نقره‌ای خودش ترسیم می‌کند، یا شخصیت کشیش روستایی را که در اثر «کفش‌های ماهیگیر»، بر بالین یک محتضر نشسته است و می‌فهمد که او یهودی است و نمی‌خواهد با آیین‌های مسیحی، برای سفر آخرت بدرقه شود و می‌کوشد او را هم فرزند خود بداند و برای او مانند یک خاخام یهودی، پدری کند.
 
چنین آثاری -که در ادبیات معاصر سرزمین ما نیز فراوان و بسیار پرخواننده و پرمخاطب هستند- با گذشت زمان، ارزش و اهمیت بیشتری پیدا می‌کنند، زیرا هرچه انسان گرفتاری و تعلق افزون‌تری به زندگی مادی پیدا می‌کند، احساس نیازش به بارقه‌های معنوی بیشتر می‌شود و چونان نی جدامانده از نیستان دلتنگی، شوق فراوان‌تری به یادآوری ریشه‌ها و اصالت‌های معنوی خود دارد.

در این‌گونه آثار معمولا بر رفتار‌های اخلاقی و پای‌بندی به فضیلت‌ها و ارزش‌های الهی تاکید می‌شود و شخصیت یک انسان با زندگی طبیعی و عادی درمیان مردم، اما وارسته از تعلقات مادی و دور از آلودگی‌های مرسوم دنیایی، به چشم می‌آید که خود را وقف عبادت و خدمت به مردم کرده است.

یکی از آثار مشهور از این دست، کتاب ارزشمند «قدیس مانوئل» از میگل دِ اونامونو نویسنده مشهور اسپانیایی است. این دانشمند و نویسنده نامدار که زندگی پرماجرایی هم داشته است و به آزادگی و حق‌طلبی شناخته می‌شود، کتاب‌های مختلفی از خود به یادگار گذاشته است که «قدیس مانوئل» آخرین و شاید مهم‌ترین آن‌هاست.
او این ناداستان را از زبان دختری به نام آنخلا روایت می‌کند که راهبه شده است و سال‌ها درکنار کشیش روستایشان، پدرمانوئل، بوده و خصوصیات و حال‌وهوای او را مشاهده کرده است.

او در این روایت، بیش از هر چیز بر دوری از حرف و تاکید بر عمل اصرار می‌ورزد و شاید نویسنده فیلسوف و الهیات‌دان اسپانیایی در این اثر خواسته است نگرش و دیدگاه خود را تثبیت و باور شخصی خویش را از زبان شخصیت‌های کتاب بیان کند.

جمله‌ای در کتاب هست از زبان آنخلا که به برادرش می‌گوید: «مردم از گفتار آدم چیزی سر درنمی‌آورند، ازکردار سر درمی‌آورند»، شاید بتوان همین جمله را جانمایه کتاب دانست و ادعا کرد که نویسنده کوشیده است این جنبه در نقش‌آفرینی روحانیان ادیان و مذاهب مختلف را برجسته سازد و ضمن انتقاد از رویه غالب کلیسا که غرق در سخنرانی و موعظه‌های آهنگین بوده است، چهره یک روحانی آرمانی را ترسیم کند که درمیان مردم حضور دارد و با رفتار و کردار شوق‌انگیز خود، شعله ایمان و باور دینی را در دل و جان آنان می‌افروزد.
میگل د اونامونو که خود همواره به پرسش و چالش میان نویسنده و شخصیت‌های خلق‌شده قلمش، دامن می‌زد و مثلا دن کیشوت را حقیقی‌تر از سروانتس می‌داند، در این کتاب خود کشیش ناشناسی را معرفی می‌کند که از خود نویسنده واقعی‌تر است.

اما متن این روایت، بر تردید و شک درونی قدیس مانوئل تمرکز دارد و آشوب و آشفتگی درونی او را نشان می‌دهد، در همان حالی که می‌کوشد ذره‌ای از این آشفتگی و تردید را بروز ندهد و آرامش ایمان و باور مردم را به‌هم نزند.
شاید در نگاه اول، خواننده گمان کند که روایت آنخلا از کشیش مقدس روستا، افشای راز بی‌ایمانی و کفر آن کشیش قدیس است، اما با دقت و تأملی افزون‌تر درمی‌یابد که این ناداستان، بیش از آنکه گویای انکار معاد باشد، بازگوکننده اعتراض به کلیساست که در بحث‌های نظری اعتقادی آخرت غرق شده و از واقعیت زندگی و محرومیت و درد مردم، غافل مانده است.

نویسنده که خود زندگی‌اش را وقف آرمان‌هایش کرده و تبعید و دربه‌دری کشیده است، می‌خواهد نشان دهد که ایمان حقیقی در عرصه زندگی محسوس همین دنیاست و اگر دین نتواند در زندگی دنیایی انسان‌ها چیزی را تغییر دهد، کارکرد حقیقی خود را نداشته است.

این واقعیت، سال‌ها بعد در گفتاری از امام موسى‌صدر پژواک یافت که گفت: «دین پیش از آنکه توشه آخرت باشد، وسیله‌ای برای ساختن زندگی دنیاست.»