روایت عاشقانه‌های شهدای ورزشکار | از سنگر ورزش تا سنگر شهادت
از هم‌سن‌و‌سالان جلوتر بود و با همت و علاقه‌ای که به این رشته پهلوان‌ساز داشت، توانسته بود رتبه‌های استانی را از آنِ خود کند. حمید به فوتبال علاقه داشت و اوقات‌فراغت را در زمین‌های خاکی فوتبال می‌گذراند. حمید در آغازین روز‌های فروردین‌۱۳۴۲ به دنیا آمد. بچه که بود، یک شب پدر و برادران بزرگش به‌علت گرمی هوا قصد خوابیدن بر روی پشت‌بام را می‌کنند. قبل از اینکه آن‌ها به پشت‌بام برسند، حمید خودش را رسانده و تشکش را هم پهن کرده بود.
 
مادر که نگران حمید و جثه کوچک اوست، می‌گوید: حمید‌جان! تو رو چه به این کارها؟ تو بیا پایین بخواب. نیمه‌های شب صدای افتادن چیزی از پشت‌بام به گوش می‌رسد و همه از خواب بیدار می‌شوند. حمید غلت زده و از پشت‌بام نقش‌برزمین شده است. با‌این‌همه به لطف پروردگار اتفاقی برای حمید نمی‌افتد و خوب می‌شود. حمید بعد‌ها به جبهه‌های جنگ حق علیه باطل می‌رود و خدمه خمپاره، ضد هوایی و دیده‌بان می‌شود. یک روز حمید به‌جای رفیقش به سنگر دیده‎‌بانی می‌رود. طولی نمی‌کشد که صدای خمپاره دشمن همه‌جا را فرامی‌گیرد. دیگر نشانی از سنگر حمید نیست. روح بلند حمید در تاریخ ۲۵‌آذر‌۱۳۶۰ به ملکوت اعلی پر کشید. در فرازی از وصیت‌نامه او آمده است: دانش‌آموزان عزیز! سنگر مدرسه را رها نکنید و درس بخوانید تا به مراحل بسیار والایی برسید.