دیپلماسی ادبیات

سنجش میزان رضایت و احساس خوشبختی مردم یک کشور کاری بس دشوار است. برای مثال، فرانسوی ها به رغم زندگی در کشوری توسعه یافته، آن چنان که باید از اوضاع زندگی خود خشنود نیستند. این کشور جایگاه دوم میزان خودکشی را در غرب اروپا دارد. تحقیقات از عامل اصلی این وضعیت با عنوان «شر فرهنگی» نام برده اند. اگر مفاهیم افسردگی و اندوه را در حوزه فرهنگ تعریف کنیم، به ناچار باید تأثیر ادبیات را نیز مورد مداقه قرار دهیم. کافی است سری به کتابخانه های شخصی مان بزنیم تا به حضور پررنگ کتاب هایی پی ببریم که سنت منفی نگری را بازتاب می دهند.

با مرور ادبیات همین کشور فرانسه به اسامی نام آشنای بسیاری از گذشته تاکنون مانند ولتر، بودلر، هوگو، کامو و سارتر برمی خوریم که نوشته های هرچند ارزشمند اما به‌دور از مثبت اندیشی یا متهم به منفی نگری برجای گذاشته اند و همین آثار از مدارس گرفته تا دانشگاه به دانش آموزان و دانشجویان تدریس می شود. در واقع، در فرانسه از گذشته های دیرین سنگ بنای شر فرهنگی به واسطه ادبیات گذاشته شده است. البته هستند کسانی که این نگرش منفی به زندگی را سرچشمه الهامات و بروز خلاقیت دانسته اند و این سؤال را مطرح می کنند که آیا اگر سارتر آدمی سرزنده و خوش خیال بود، می توانست جریان ساز اگزیستانسیالیسم ادبی باشد! به نظر می رسد تأثیر ادبیات در جامعه و متقابلا تأثیر جامعه در ادبیات، واقعیتی انکارنشدنی است. در واقع، برخی مشاهیر ادبی به نحوی از انحا سعی داشته اند انعکاس جامعه زمانه خویش و مواجهه خود را با آن در آثارشان متبلور سازند و به نوعی صدای مردم در برابر حکومت باشند.

با توجه به اینکه استقلال فرهنگی، گستردگی ارزش های اخلاقی و دینی و از طرف دیگر پرکردن اوقات فراغت و سلامت روانی فرد و جامعه تأثیر مستقیم بر ادبیات آن جامعه دارد، بررسی ادبیات ملل گوناگون ما را به فرهنگ سیاسی آن جوامع نیز نزدیک می کند. فرهنگ سیاسی جامعه از درک ذهنی افراد نسبت به ابعاد سیاست نشئت می گیرد و از تاریخچه سیاسی و اجتماعی و تجربیات آن جامعه تأثیر می پذیرد. نمی توان انکار کرد که عامه مردم با خواندن ادبیات کشور خویش از دیدگاه های ادیبان درباره جامعه خود تأثیرمی‌پذیرند و جامعه را از دریچه فکری آن ها می نگرند. با مرور آثار ادبی ماندگار فارسی از سروده های حافظ و سعدی و نظامی گرفته تا ادبیات معاصر، درمی یابیم چیزی که کشور ما را متفاوت می کند این است که در ادبیاتش کمتر سخنی از یأس و دلمردگی گفته شده و اگر هم ادیبان ما به فضای سیاسی زمانه خویش اشاره کرده باشند، اغلب در قالب حکایات آموزنده بوده است.

به هرروی، تأثیر ادبیات بر فرهنگ سیاسی کشور را نمی توان کتمان کرد و چه بسا موجب عبور مردمان یک سرزمین از دل آشوب ها و بحران های تاریخ یا بالعکس، تلخ کردن زمانه به کام افراد نیز بوده باشد. ادبیات می تواند از یک‌طرف مدخلی برای فهم روحیات و تفکرات افراد جامعه درباره پیرامون خود و از طرف دیگر پلی برای انتقال مضامین و پیوند اندیشه ها باشد. بنابراین، گنجینه غنی ادبیات فارسی فرصتی مغتنم برای ارائه گونه ای از دیپلماسی در حوزه ادبیات را در اختیار ما می گذارد تا به مدد آن، قلوب مللی را که از این نعمت محروم اند، با زبانی متفاوت به دست آوریم. چه بسیار کسانی که از باب آشنایی با این گفتار شیرین به یادگیری زبان فارسی و سفر به ایران روی آورده اند.