جست‌وجویی درباره عناصر خیابان، بست و محلات آن در خاطره جمعی مردم مشهد
مسعود نبی‌دوست | شهرآرانیوز؛ «دور مشهد کشیده شد بهره/ پوشت بهره همه‌ش بیابون بود// ازی سر تا او سر، مینِ مشهد/ آبراه جوب خیابون بود// پنج محله مشد قدیما داش/ بال‌خیابون، سراب و نوغون بود// ته‌خیابون و عیدگاه و کجا/‌ای رقم شهرکای فراوون بود؟» این شعر بلندبالای «زنده‌یاد یوسف ازغدی» در شرح جغرافیای محلات و اماکن مهم مشهد قدیم سروده شده است؛ از بهره (بارو) و جوی آب خیابان تا پنج‌محله‌ای که در یاد این شاعر مشهدی همه مشهد قدیم بوده است.


گذر جوی از میان شعر شاعران

در شماره پیشین این نوشتار از عنصر خیابان، چنار‌ها و جوی آب میانه‌اش گفتیم؛ عناصر در‌یادماندنی مشهد قدیم که همه راویان و شاعران زود به‌سراغش رفته‌اند و در شعر یا متنی به تمثیل و کنایه از کنار آن گذر کرده‌اند. چنان‌که یوسف ازغدی نیز مانند دیگر گذشتگان از این عناصر بی‌توجه نگذشته و در شعرش به آن پرداخته است.


خیابانی که به «فرهنگ عامه» رسید

«خیابان» مسیری میان دو دروازه است؛ دروازه قوچان و سرخس. به گواه تاریخ هم همواره حدفاصل میان دروازه غربی تا حرم‌مطهر را «بالاخیابان» و حدفاصل حرم تا دروازه شرقی را «پایین‌خیابان» می‌خوانده‌اند؛ نام‌گذاری‌هایی که در ابتدا متأثر است از سنت‌های دینیِ دفنِ درگذشتگان. در ادامه، اما به‌مرور، این نام‌ها سر‌و‌شکل دیگری به خود گرفته است و روز‌به‌روز جاپای خود را در فرهنگ شهر محکم می‌کند. نشانه آن هم اینکه کم‌کم رد و نشانی از آن‌ها در القاب و نام فامیل‌ها پیدا می‌شود. به‌طور مثال در مکاتبات دوره ناصری در متن برخی نامه‌ها از فردی با عنوان «شیخ حسن پایین‌خیابانی» نام برده می‌شود. یا مرحوم «غلامرضا سراج علیایی»، حجار قدیمی حرم مطهر رضوی، در جایی از خاطراتش می‌گوید: «ادامه فامیل ما علیایی بود، چون توی بالاخیابان کار می‌نشستیم. پایین‌خیابان هم یک سراجی دیگر داشت که به سراج سفلایی مشهور شده بود.»
سنگ‌ریزه‌های کفِ جوی

شیر کجا؟ خانه‌اش کجا؟

بالا و پایین‌خیابان، خیابان‌های علیا و سفلی، یا به تعبیر مشهدی‌اش «بال‌خیابون» و «ته‌خیابون»، به هر نامی که از این خیابان‌ها یاد کنیم، عنصر «خیابان» و دو محله پیوسته به آن، جای ارزنده‌ای در تمثیل‌های مردم این شهر دارد. «شیر کجا؟ خَنَه‌اش (خانه‌اش) کجا؟ بال‌خیابون، ته‌خیابون، سراب و نوغون.» این شعر یک نمونه از این تمثیل‌هاست و ادعایی از بزرگی و قدرت آدم‌های این محلات که هنوز در حافظه سن‌وسال‌دار‌های مشهدی باقی مانده است.
سنگ‌ریزه‌های کفِ جوی

عقیقِ جوی خیابان

اتصال جوی خیابان به «بستِ» بالا شاید آغازی باشد بر تقدّس آب جوی در باور مردم قدیم، چنان‌که رد و نشانی از این باور هم در متون گذشته یافت می‌شود. مرحوم بقیعی می‌نویسد: «دم درِ بست، جوان لاغر‌اندامی با پاچه‌های ورمالیده وسط نهر ایستاده بود. آبکش آهنی بزرگی به دست داشت و گاه‌گاهی آن را به زیر ماسه‌های کف نهر فرو می‌برد، مقداری لجن برمی‌داشت، در آب سَرَند می‌کرد، خرده‌ریزه‌های به‌دردبخور بین شن‌ها را در توبره‌اش می‌ریخت و دوباره بقیه را به نهر برمی‌گردانید. چند تن دورش را گرفته بودند تا ببینند چه چیز‌هایی پیدا می‌کند. هر کس پول می‌داد، آبکش را به نیت صاحب خیر زیر آب می‌برد و محتویات آن را جلویش می‌ریخت تا به شانس خودش از میان لجن‌ها چیزی بیابد. هر‌چه به دست می‌آمد، اعم از آهن‌پاره، سکه زنگ‌زده، خر‌مهره و حتی هسته میوه، متبرک به شمار می‌رفت. پدرم به نام من یک شاهی داد و یک آبکش لجن گرفت. پس از جست‌وجو و فرستادن چند صلوات، یک انگشتری عقیق یافتیم... پدرم گفت: مبارکه... الهی شکر... این نشونه اینه که بختت بلنده.»
سنگ‌ریزه‌های کفِ جوی

دم‌بستی دربرابر ارگ‌رو

علاوه‌بر این باور، خود «بست» نیز در محل اتصال خیابان به حرم مطهر، محل دریادماندنی‌ای برای مشهدی‌های قدیم بوده است. شاهد این مدعا هم تنوع کاربرد این عنوان در کلام مشهدی‌هاست. در کلام برخی از سن‌وسال‌دار‌های قدیم عبارت «دم‌بستی» در‌مقابل «ارگ‌رو»، نشانه آدم مذهبی و مقید است؛ آدمی که همیشه اطراف فلکه حضرتی تاب می‌خورده است. در‌مقابل، اما «دمِ بست بودی؟» کنایه‌ای است از گدایی‌کردن و عمدتاً درباره فردی به کار می‌رود که پول خرد زیادی در جیبش یافت می‌شود و همچنین «یک بست، یک بست، ما رِ بُردی تا دمِ بست» به تمثیل، کاری است که انسان را کم‌کم به انجامش قانع کرده‌اند.
ادامه دارد...