زنگ‌ها برای چه کسانی به‌صدا درآمده است؟

وقتی گوشی تلفن همراه را روی میز گذاشتم، بهت‌زده بودم و عرق سردی روی پیشانی‌ام نشسته بود و هرگز تا این اندازه، مرگ را نزدیک خود نمی‌دیدم.

آن سوی خط تلفن، حجت الاسلام مهدوی دامغانی، مدیر پرتلاش فردوس‌های شهرداری مشهد بود که این روز‌ها فشار و حجم کار بسیار بیش از اندازه‌ای بر دوش وی و همکاران فداکارش است. آقای مهدوی‌دامغانی زنگ زده بود تا دست کمک خود و مجموعه پرتلاش، گم‌نام و بی ادعایش را به سوی رسانه شهر دراز کند، تا از وخامت و دهشتناکی شرایط بگوید، تا از رسانه بخواهد که گزارشگر و تصویربردار اعزام کند برای اینکه از نزدیک ببینند و ثبت کنند آنچه را در این روز‌های کرونایی بر سر کارکنان ایثارگر آرامستان‌ها می‌رود.

آقای مهدوی‌دامغانی درحالی‌که تلاش می‌کرد بغض و اندوه نهفته در صدایش را کنترل کند، گفت که نیرو‌های آرامستان بس که این روز‌ها متوفیان کرونایی را پشت سر هم برای دفن به بهشت‌رضا (ع) و بهشت‌رضوان می‌آورند، از پا در آمده اند و همراهان متوفیان هم که ساعت‌ها مجبور هستند منتظر انجام امور باشند، بی‌طاقتی می‌کنند. خودتان بیایید از نزدیک ببینید که همکاران ما در چه شرایط سختی کار می‌کنند و خودشان هرچند به شیوه‌نامه‌های بهداشتی، خیلی جدی و سفت و سخت پای‌بند هستند، اما هر لحظه، خطر کرونای دلتا آن‌ها و خانواده‌هایشان را تهدید می‌کند.

او یک هفته پیش و درست در روز پنجشنبه، چهاردهم مرداد نیز در مصاحبه‌ای با خبرنگاران هشدار داده بود که مشهد در آستانه ۳ رقمی‌شدن درگذشتگان کرونایی است؛ هشداری که متأسفانه چندان جدی گرفته نشد.

اگر بخواهم «شاه بیت» سخنان مسئول آرامستان‌های مشهد را در یکی دو جمله خلاصه کنم، همه سخنش این بود: «به مردم بگویید به خودشان رحم کنند! اگر باور ندارند، عکس‌ها و فیلم‌ها و خبر‌ها و گزارش‌هایی را که خبرنگاران و عکاسان از سردخانه‌ها و غسالخانه‌ها و گور‌های کنده‌شده برای اموات کرونایی نوشته و ثبت کرده‌اند، با دقت ببینند؛ شاید مؤثر باشد. باور کنیم که مرگ این روز‌ها بیش از هر زمان دیگر، به ما نزدیک است!»

تلاشم را کردم تا حس آن سخنان و هشدار و درخواست و رنج و دردی را که در کلمه‌به‌کلمه از حرف هایش بود، در این چند سطر به شما منتقل کنم، اما الآن اعتراف می‌کنم که کلمه‌ها و جمله‌هایم چندان گویا و رساننده پیام و تشریح‌کننده اوج بلایی که کرونای دلتا بر سر ما و عزیزان ما آورده است، هرگز نیستند.

شاید عکس‌ها به‌مراتب بهتر از واژه‌ها بتوانند این شرایط مرگبار را برای مخاطبان توصیف و مردم را به رعایت شیوه‌نامه‌های بهداشتی مجاب کنند. شبیه آن کاری که عکاس خبری شهرآرا، محمدحسن صلواتی، چند روز پیش کرد و مجموعه عکسی را از گورستان‌ها و قبر‌ها و سالن‌ها و سوله‌های غسل و شست‌وشوی مردگان کرونایی، به‌همراه بی‌تابی و شیون و آه و ناله همراهان، با دوربینش ثبت کرد.

عکاس شهرآرا، اما چنان از آن فضای اندوهناک، متأثر شده بود که نتوانست فقط به عکاسی اکتفا کند، پس قلم به دست گرفت و روایتی را نیز درباره آنچه دیده بود، نوشت که آن هم منتشر شد و توصیه می‌کنم مجموعه عکس‌ها را ببینید و گزارش آن را بخوانید.

سخنم را با تماس تلفنی مسئول آرامستان‌های شهر آغاز کردم و رشته کلام کشیده شد به تلاش خبرنگاران برای آگاه‌کردن شهروندان و هشداردادن به مردمی که خطر کرونا عزیز یا عزیزانی را از آن‌ها گرفته است یا مثل بختک بر سرشان آوار شده و همچنان در یک قدمی آن‌هاست. خبرنگارانی که همین چند روز پیش روزی در تقویم به نامشان ثبت شده بود.

شاید قسمت این بود که این یادداشت، نام دو قشر زحمتکش و بی ادعا را به یکدیگر پیوند بزند؛ خبرنگاران را که راوی صادق این روز‌های سخت هستند و کارکنان شریف آرامستان‌ها را که بار اصلی درگذشتگان کرونایی ما بر دوش آن‌هاست.