خیمه معرفت

حسین‌زاده عطار - تمام صدق و صفای نوجوانی‌شان را جمع‌کرده‌اند زیر یک سقف پارچه‌ای و چهاردیواری دو در دو. بچه‌های مدرسه حیدری خیابان حائری ۲ سال است که رنگ و روی محرم و صفای عزاداری‌اش را بیشتر از پیش به این محله کشانده‌اند. خیمه کوچکشان گواه این صحبت است وقتی از کودک سه ساله محله‌های اطراف تا خیابان‌گرد و کارتن خواب هم اینجا را پناهش می‌داند.

راهروی خانه علی براتی خیمه‌مان بود
همه چیز از سال گذشته شروع شد. پیش از محرم بود. مسجدی بودند، اما هنوز تب نوجوانی در سرشان بود و بوستان طراوت جای کشتی گرفتنشان. بچه‌های چند محله جمع می‌شدند و برای هم قشون‌کشی می‌کردند که عصر روز‌های مدرسه و روز‌های تابستانشان را با دعوا بگذرانند. سعید که مسئول گروه نوجوانان محراب است، می‌گوید: «زور بازویشان را با گلاویز شدن با بچه محل‌های هدایت و نکاح و ابوطالب و ... محک می‌زدند.» یک روز دور هم در پارک محله نشسته بودند که ورق سرنوشتشان با یک اتفاق ساده برگشت. زندگی روی عاشقی را نشانشان داد. عشق حسین (ع) آمد پیش چشمشان. یادشان آمد محرم نزدیک است. گفتند امسال محرم را جور دیگری باشیم. حسین‌میر اکبری می‌گوید: «علی براتی پیشنهاد خیمه را داد و این شد که دهه اول محرم سال گذشته راهروی خانه علی براتی خیمه مان شد و چای و شیر و شیرکاکائو به دست عزاداران حسینی می‌دادیم.»

برای ارادت همسایه‌ها همان ۱۰ روز محرم کافی بود
عزاداران حسینی برای این بچه‌ها تعریف دیگری داشتند. بین میهمانان مجلس عزاداری شهادت حسین (ع) برای بچه‌های مدرسه حیدری که می‌خواهند اسم گروهشان را بگذارند «محراب»، هم کودک سه ساله‌ای بود که چای آب سردی می‌خواست و هم معتاد کارتن‌خوابی که چایش را پر رنگ می‌خورد. همان ۱۰ روز اول محرم کافی بود که ارادت همسایه‌ها به کار قشنگشان زیاد شود. وقتی عشق به حسین را در رفتار‌های پسربچه‌هایی می‌دیدند که تا دیروز تفریح و اوقات فراغتشان جور دیگری تعبیر می‌شد. هر کدام این ارادت را به نوعی نشان می‌دادند؛ یکی در آوردن نذری‌اش به این خیمه کوچک تا در آن توزیع کنند و دیگری در نذر کردن قند و چای خیمه. انگار خدمت بی‌ریایشان به حسین (ع) تأثیرش را گذاشته بود و با همان کوچکی‌شان بزرگ جلوه می‌کردند.


برای اولین بار خیمه زدیم
امسال اولین سالی است که بچه‌های گروه محراب خیمه‌ای برای خودشان دارند که هر چند کوچک، اما بسیار با صفاست. دانیال جاویدی و سجاد اسلامی، کلید‌داران خیمه، هستند. دانیال جاویدی می‌گوید: «محرم پارسال که تمام شد علی براتی از این محله اسباب‌کشی کرد، اما همه بچه‌ها هنوز هم همراهمان هستند و علی هم به ما سر می‌زند. امسال را دور هم نشستیم و نمی‌دانستیم حالا که خانه علی نیست کجا قرار است خیمه داشته باشیم که سعید صالحی دستمان را گرفت.»
 سعید درست دیوار به دیوار خیمه کارگاه تولید شیرآلات دارد. وقتی متوجه شد بچه‌ها جایی برای برپایی خیمه ندارند تصمیم گرفت به آن‌ها کمک کند. می‌گوید: «خواستم در خیمه باشند که دیگر پدر و مادرهایشان نگران زمان‌هایی که از خانه بیرون می‌آیند، نشوند. خودم داربست زدم و پارچه‌هایی با اشعار حسینی تهیه کردم و خیمه را ساختم و در و دیوارش را سیاه پوشاندم.» استکان و چای را خودش تهیه کرده و قندش را هم. بخش کوچکی از ارادتش به حسین را خرج همین بچه‌ها کرده است وقتی خودش برای خیمه از کارگاهش آب و برق و گاز هم آورده که چایشان به راه باشد و عشق حسینی‌شان در دل‌هایشان ماندگار شود.

در همین ۲ سال خیلی چیز‌ها آموختیم
تاجیکی حرف‌های دوستش را ادامه می‌دهد و درباره مخاطب‌های خیمه می‌گوید: «مخاطب خیمه همه جور آدم هستند. جوان و کودک و پیر میهمان خیمه می‌شوند و چند دقیقه‌ای به سوگ صدای نوحه‌هایمان گوش می‌دهند. گاهی کارتن‌خواب‌ها می‌آیند و می‌خواهند پناهشان دهیم و گاهی خردسال‌های کوچک هم پیشنهاد می‌دهند که استکان‌ها را در فضای کوچک خیمه بشویند. ما در ۲ سال برپایی خیمه و عاشقی امام حسین (ع) خیلی چیز‌ها یاد گرفتیم.»

هر که می‌خواهد کار یاد بگیرد بسم‌ا...
سعید صالحی هم می‌گوید: «حاضرم برای اینکه این بچه‌ها از بیکاری و علاف بودن در خیابان‌ها نجات پیدا کنند هر کاری انجام دهم.» بچه‌ها می‌گویند او به دو نفرشان کار مونتاژ شیرآلات را یاد داده است و به آن‌ها گفته در کارگاهش به روی بچه‌ها باز است و هر کسی بخواهد حرفه‌اش را یاد بگیرد بسم‌ا...
 طا‌ها شیرآب داخل خیمه را که برای شست‌وشوی استکان‌هاست، نشان می‌دهد و اشاره می‌کند به آبیاری مدل آبپاش آن و می‌گوید: «سعید آقا به بچه‌ها آموخته که با در فلزی شیشه نوشابه که شاید یک تکه فلز بی‌ارزش به نظر بیاید می‌شود این کار خلاقانه را انجام داد. او خلاقیت را با چاشنی اخلاق و مرام به بچه‌ها می‌آموزد.»