کد خبر: ۹۵۱۷
تاریخ : ۲۹ آبان ۱۳۹۸ - ۰۶:۲۹
ما تقریباً یک سالی هست به لطف دو همسایه گرانقدر روبهرویی صبحها برای بلند شدن از خواب نیازی به کوک کردن تلفنهمراه، آن هم با سرفاصله زمانی هر ۵ دقیقه یکبار، نداریم. این ۲ نفر طبق قانون نانوشتهای عزمشان را جزم کردهاند که نگذارند کارمندهای محله چند دقیقه دیرتر سرکار برسند تا خدایی ناکرده از سمت مدیران توبیخ نشوند.
البته اگر این کار را با ملایمت بیشتر انجام میدادند ممنونشان میشدیم، اما شرایط ایجاب میکند که با نعرههای آقای طبقه سوم و فحشهای چارواداری آقای طبقه دوم از خواب بیدار شویم. همه این فحش و داد و بیدادهای صبحگاهی هم سر مسئلهای است به نام جای پارک. آقای طبقه دوم باید ماشین مبارکش را به دیوار بچسباند تا آقای طبقه سوم بتواند از پارکینگ بیرون بیاید. اما از همان روز اول که این ۲ نفر هرکدام یکی از واحدهای آپارتمان روبهرویی را خریدهاند تا همین امروز با هم درحال جنگ و دعوا هستند. هر کدامشان که زودتر میآید، ماشینش را طوری پارک میکند که فردا صبح آن یکی نتواند برود بیرون. احتمالاً وقتی در این حالت خودرو را باز میکنند و بیرون میآیند ژست فاتحانهای هم به خودشان میگیرند و در دلشان قند آب میشود که فردا آقای همسایه یکربع، بیست دقیقهای معطل میشود و انتقام شیرینی از او میگیرد. لج و لجبازی این ۲ نفر هم برمیگردد به همان روزهایی که هردو تازه در این ساختمان ساکن شده بودند.
اولینباری که این اتفاق رُخ داد، آقای طبقه سوم به جای اینکه محترمانه و مسالمتآمیز با همسایهاش حرف بزند و دو نفری در عالم همسایگی بنشینند و درست و حسابی مشکلشان را با هم حل کنند، راه دعوا و پرخاش و خشونت و فحش و فحشکاری را انتخاب کرد و ثمرهاش شد این لجبازی دو سه ساله.
آقایان طبقه دوم و سوم نه اولین نفراتی هستند که راه پرخاش را انتخاب میکنند و نه آخرین نفرات. همین چند روز پیش در خبرها نوشته بودند که ۲ نفر در خیابان با هم گلاویز میشوند و از آنجایی که در دعوا، حلوا خیرات نمیکنند، یک نفرشان کشته میشود، چون به جای اینکه محترمانه و بدون دعوا از دیگری بخواهد که خودرویش را جابهجا کند، فحش داده و پرخاش کرده بودند. جواب دادن به اینکه چرا این اتفاقات میافتد، کار سختی نیست. از عنفوان کودکی تا بزرگسالی هیچکس حرف زدن و گفتگو کردن را یادمان نداده است.
مستقیم و غیرمستقیم کنار گوشمان خواندهاند که هرچه بیشتر قُلدری کنیم و صدایمان را کلفتتر کنیم، راحتتر میتوانیم حقمان را بگیریم و همه از ما حساب میبرند. دور و برمان را که نگاه کنیم، از این نمونهها فراوان داریم. زن و شوهری که میتوانستند بنشینند و با حرف زدن و گفتگو کردن سنگهایشان را وا بکنند، افتادهاند روی دنده پرخاش و لجبازی و توهین که انتهایش راهروهای دادگاه خانواده است. گرههایی که با دستِ گفت وگوی مسالمتآمیز و حرف زدن محترمانه باز میشد، اما با خشونت و پرخاش آن را تبدیل کردهایم به گره کوری که هیچ دندانی نمیتواند بازش کند. بالا برویم و پایین بیاییم این اصل ثابت شده است که احترام، احترام میآورد.