صفحه نخست

سیاست

اقتصاد

جامعه

فرهنگ‌وهنر

ورزش

شهرآرامحله

علم و فناوری

دین و فرهنگ رضوی

مشهد

چندرسانه‌ای

شهربانو

توانشهر

افغانستان

عکس

کودک

صفحات داخلی

دماوند تاریک نبود

گفت‌وگو با اولین کوه‌نورد‌ نابینا که فاتح دماوند است

  • کد خبر: ۵۵۰۹
  • ۳۱ شهريور ۱۳۹۸ - ۱۳:۱۷
مطلبی که در ادامه می‌خوانید، روایت مردی است که فاتح دماوند مغرور و بزرگ است؛ آن‌هم با چشمانی بسته.

علی صمدی‌جوان

دبیر توانشهر

روایات و اسطوره‌ها و داستان‌های بسیاری از دماوند در یاد و خاطره مردم ایران زمین نهفته است. داستان آرش کمانگیر، مطرح‌ترین روایت دماوند و شعر زیبای ملک‌الشعرای بهار با مطلع «ای دیو سپید پای‌دربند» نیز از ماندگارترین چکامه‌های ادبیات ایران است، اما مطلبی که در ادامه می‌خوانید، روایت مردی است که فاتح دماوند مغرور و بزرگ است؛ آن‌هم با چشمانی بسته. روایات و اسطوره‌ها و داستان‌های بسیاری از دماوند در یاد و خاطره مردم ایران زمین نهفته است. داستان آرش کمانگیر، مطرح‌ترین روایت دماوند و شعر زیبای ملک‌الشعرای بهار با مطلع «ای دیو سپید پای‌دربند» نیز از ماندگارترین چکامه‌های ادبیات ایران است، اما مطلبی که در ادامه می‌خوانید، روایت مردی است که فاتح دماوند مغرور و بزرگ است؛ آن‌هم با چشمانی بسته. اگر کار آرش، اسطوره‌ای زیباست و در یادها مانده است، داستان اولین فاتح نابینای بام ایران نیز جاودانه خواهد شد. دماوند او را در آغوش کشید تا اراده این قهرمان نابینا بر همگان ثابت شود. سعید دولابی، اولین مدیر نابینای مدارس استثنایی شرق کشور است که با ظاهری آراسته، صدایی رسا و رویی خوش، میهمان توان‌شهر بود تا به‌همراه فرزند و هم‌نورد خود، هم از دماوند و صلابتش بگویند و هم از شرایط دنیای تاریک و روشن نابینایان این شهر. گفت‌وگوی ما را در ادامه می‌خوانید.

برای مخاطبان ما جالب است که با کوه نوردی نابینا بیشتر آشنا شوند. لطفا خودتان را معرفی کنید.
سعید دولابی هستم. مدیر مجتمع شبانه روزی نابینایان امید مشهد و مسئول کمیته گل بال هیئت ورزش‌های نابینایان و کم بینایان. از سال ۱۳۷۲ براثر بیماری، بینایی ام را از دست دادم، با این حال به رشته‌های ورزشی شنا، بدن سازی و کوه نوردی درکنار گل بال علاقه دارم و می‌پردازم.

پس ۲۶ سال است که نابینا هستید؟
بله. تا پایان تحصیلات کارشناسی، بینا بودم وبا یک بیماری که اثر مستقیمی بر سلول‌های شبکیه می‌گذارد و آن‌ها را از کار می‌اندازد، بینایی هر دو چشمم را به طور کامل از دست دادم.

با این شرایط، باید دنیای شما را به دو بخش پیش و پس از نابینایی تقسیم کنیم. کدام برایتان زیباتر است؟
امروز برای من، هر دو دنیا زیباست، اما باید بگویم نابینایی در اوج جوانی، آن هم دقیقا زمانی که آماده رفتن به مقطع کارشناسی ارشد بودم و ورزش‌های پرهیجانی را نیز آغاز کرده بودم، شوک بزرگ و ضربه سختی بود، اما با گذشت زمان و پذیرش شرایط، دنیای جدیدم نیز زیبا شد.

دنیای جدیدتان چه رنگی است؟
همانند دوران بینایی ام، رنگ دنیای من همان رنگ‌های شاد آبی و سبز و قرمز است و تفاوتی در دلم ندارد. این زیبایی رنگ‌های دیگر بصری نیست، بلکه از دنیای اطرافم، دوستانم، علایقم به طبیعت و ورزش و اندیشه ام زاده شده است؛ درست همانند روزگار بینایی رنگ ها.

این زیبابینی و زیبانگری را میان دانش آموزانتان نیز رواج داده اید؟
قطعا سعی من این بوده است که به عنوان تنها مدیر نابینای مدارس استثنایی شرق کشور، این روحیه را میان فرزندان عزیزم ایجاد کنم که شما هم می‌توانید. شاید همین صعود جدید به دماوند را بتوانم درراستای این نگرش مثبت معرفی کنم که فرصت‌ها برای شما هم وجود دارد و می‌توانید از آن بهره‌مند شوید. این کوچک‌ترین کاری است که به آن موظفم.

صعودتان به دماوند، اتفاقی زیبا و تحسین برانگیز است. دوست داریم از زبان خودتان بشنویم که این راه صعب العبور را چگونه طی کردید.
لازم است با مقدمه‌ای به استقبال پرسش شما بروم. چه در دوران بینایی و چه اکنون، همیشه تلاش کرده ام فعالیت‌های ورزشی خاصی را انجام دهم و این مهم بیشتر در دوران نابینایی ام رخ داده و هدف من این بوده است که اول برای خودم کار نوینی باشد و در وهله بعد، بستری فرهنگی برای جامعه معلولان فراهم شود تا بتوانند به دستاورد‌های مثبتی برسند. همین دو هدف، من را به سوی کوه نوردی کشاند و ابتدا بیشتر جنبه تفریح و سلامتی داشت و پس از آن بود که به طور جدی دنبال کردم. احتیاج داشتم خودم را بیشتر باور کنم و از راه همین باور، اثری نیز میان آحاد جامعه ام درباره پدیده معلولیت نابینایی بگذارم.
از ابتدای امسال، آرزوی صعود به بام ایران را داشتم و تمرینات جدی تری را با کوه پیمایی‌های طولانی‌تر انجام دادم. نتیجه تمریناتم این بود که همراه با برادرم و برخی دوستانمان، قله‌های شیرباد و بینالود را فتح کردم و ۱۹ مرداد بود که قدم در آستان قله دماوند گذاشتم. ابتدا حدود پنج ساعت کوه نوردی کردیم تااینکه به بارگاه اول دماوند رسیدیم. پس از آن هزارو ۲۰۰ متر را طی کردم تا به بارگاه سوم دماوند رسیدیم و یک شب اتراق کردیم. صبح زود با مهر پروردگار و اراده خودم و دستان گرمابخش هم نورد و رفیق زندگی ام، پسر عزیزم، به دماوند صعود کردم و ساعت ۱۴ روز ۱۹ مرداد، دماوند ۵ هزارو ۶۷۱ متری را فتح کردم؛ دماوندی که من فاتحش بودم، تاریک نبود و رنگ‌های شاد من در آن موج می‌زد.

واکنش مردم چه بود؟ ترس، تعجب یا تحسین؟
بیش از ۵۰ درصد مردم ابتدا اصلا باور نمی‌کردند نابینا باشم. بعضی می‌گفتند داشتن یک عینک دودی که دلیل نابینایی نیست یا نهایتا می‌گفتند شاید کم بیناست. صبح روز صعود که حدودا ۸۰۰ نفر از کوه پیمایان در دامنه دماوند بودند، بار‌ها می‌گفتند نمی‌توانی یا از خیر این کار بگذر و خطرناک است. اما هدف من به قدری شفاف بود که حتی گذشتن از منطقه آبشار یخی در ارتفاع ۵ هزارو ۲۰۰ متری که بسیار سخت بود و به چند تکه سنگ، بند بود را نیز بااراده و اشتیاق بسیار انجام دادم. نگرانی‌ای که در صدای پسرم بود، انگیزه ام را بیشتر می‌کرد تا بداند پدرش با هر شرایطی می‌تواند. هوا برفی شده بود و بسیاری از گروه‌ها بازمی‌گشتند و می‌گفتند قله مساعد نیست، اما من چنان هیجانی داشتم که بی توجه به همه چیز، دست در دست فرزندم به سمت قله حرکت می‌کردم و هم نورد می‌خواستم. من تا قله آرزویم، فاصله‌ای نداشتم و می‌خواستم فاتح چیزی باشم که نمی‌دیدم، اما دلم را و انگیزه ام را بیناتر می‌کرد. وقتی رسیدم، فریاد کشیدم: «خانم‌ها و آقایان عزیز! اولین نابینایی که دماوند را فتح کرده است، من هستم.» این لحظه و تحسین و تشویق‌های مردم، برای من لحظات خاطره انگیزی بود.

اگر این صعود را در دوران بینایی تان انجام می‌دادید و می‌توانستید دماوند را ببینید، برایتان لذت بخش‌تر بود یا صعود اخیرتان؟
روز‌های پس از نابینایی و ناامیدی از درمان بود که به پابوس حضرت رضا (ع) رفتم و گفتم: «یا امام رضا! شفا یا قدرت پذیرش این واقعیت را از تو می‌خواهم، پس همراهی ام کن.» پس از آن روزها، به هر موفقیت کوچک یا بزرگی که دست پیدا کردم، لذت آن را بیشتر دیدم و تمام موفقیت‌ها درواقع با نابینایی من گره خورد، بنابراین صعود با چشمان بسته برای من زیباتر بود.

شما با نابینایی، فاتح دماوندید، آیا با همین شرایط می‌توانید فاتح محیط‌های شهری نیز باشید؟
دماوند و سختی هایش، مخلوق خداوند است، اما هر مانعی در شهر‌های ما، مخلوق کیست جز خود انسان؟ موانع را خودمان آفریده ایم و می‌توانیم آن را برداریم. مسیر‌ها در فضای شهری برای ما با هر نوع از معلولیت، با دشواری‌هایی همراه است و گاهی عرصه را بر ما تنگ می‌کند، اما معتقدم این امکان وجود دارد که بتوانیم به سمت مناسب سازی و دسترس پذیری بیشتری برویم؛ البته در شرایط کنونی، وضعیت چندان مطلوب نیست.

پیشنهادی برای بهتر شدن وضعیت کنونی دارید؟
ابتدا نیازمند هستیم که به درک متقابلی از شرایطمان با مسئولان هدف برسیم؛ یعنی جامعه هدف ما با نهاد‌ها و سازمان‌هایی همانند شهرداری، راهنمایی ورانندگی و نظایر آن بنشینند و دغدغه‌ها و فرصت‌های موجود را بررسی و آسیب شناسی کنند تا به فصل مشترکی دست یابند. در جلسه‌ای با حضور دکتر کلائی، شهردار محترم، نکته‌ای را مطرح کردم و آن، این بود که بیایید به مدت سه سال برخی سمت‌هایی را که مستقیم به معلولان مرتبط می‌شود یا معلولان از آن سود می‌برند، به خودشان بدهید تا نتیجه کار را ببینید. از آن طرف، مسئولان هم فقط یک هفته با شرایط ما زندگی کنند و به سر کار بروند تا متوجه شوند که وضعیت چگونه است. این وضعیت قطعا در شناخت و تصمیم گیری موثر است. اگر حمل بر خودستایی نباشد، باید اذعان کنم که صعود به دماوند کار آسانی برای کسی همانند من نبود، اما من به انجام این کار موفق شدم، بنابراین می‌توانم و می‌توانیم روی زمین هموار نیز با تمام مشکلات به شرط حمایت و درک درست، قدم‌های محکمی برداریم. امیدوارم روزی به شرایط مطلوب برای تمامی جامعه معلولان دست یابیم.
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.