یک روز مادربزرگ تصمیم گرفت برای دوتا اتاق کوچک طبقهی بالای خانهاش، یک مستأجر بیاورد تا هم اتاقها خالی نباشد، هم جیبهایش.
کد خبر: ۲۲۲۰۹۱ / تاریخ انتشار: ۱۳ / ۰۲ / ۱۴۰۳
یکی با یک شاخه گل، آن یکی با یک کاردستی و قطعهی ادبی زیبا و دانشآموزی دیگر با خوب درس خواندن سعی میکند به معلمش بگوید چقدر او را دوست دارد و به مقام معلم احترام میگذارد.
کد خبر: ۲۲۲۰۹۵ / تاریخ انتشار: ۱۳ / ۰۲ / ۱۴۰۳
خانم معلم نقاشی غزاله را برداشت. به بچهها نشان داد و گفت: «چه کسی تا حالا پرندهای مانند این پرنده و خورشیدی مثل این خورشید دیده است؟» هیچکس ندیده بود.
کد خبر: ۲۱۷۲۳۳ / تاریخ انتشار: ۱۳ / ۰۲ / ۱۴۰۳
خورشید که در کتاب «خورشیدخانم آفتاب کن!» چهره به آسمان میآورد، بازی بچهها هم شروع میشود.
کد خبر: ۲۲۱۹۱۰ / تاریخ انتشار: ۱۰ / ۰۲ / ۱۴۰۳
مورچهکوچولو وقتی میخواست از یک تا ده بشمارد، اینجوری میشمرد: «یک، سه، چهار، دو، شش، هفت، ده...» یک روز که مورچهکوچولو رفت توی باغچه بازی کند، آنجا یک حشرهی عجیب دید، یک حشره که یکعالمه پا داشت.
کد خبر: ۲۱۷۲۲۷ / تاریخ انتشار: ۲۶ / ۰۱ / ۱۴۰۳
ماه رمضان همه روزه میگیرند. سحری و افطاری میخورند. از صبحانه و چای اول صبح هم خبری نیست. اما آن روز صبح در خانهی مادربزرگ اینجوری نبود. همین، دلیل تعجب زهرا شد.
کد خبر: ۲۱۶۰۸۶ / تاریخ انتشار: ۲۵ / ۰۱ / ۱۴۰۳