نجفی| نه اینکه ندانسته باشیم و خبر برایمان ناگهانی باشد. نه اینکه مبهوت و شوکه شدیم. نه. ویدیوهایش و عکس های صفحه اینستاگرامش را دیده بودیم، اما آن قدر دوستش داشتیم که دلمان نمی خواست به روی خودمان بیاوریم که او بیمار است. توی دو سه تا از گفت وگوهایش گفته بود که بیماری سرطان توی خانواده اش ارثی است. پدربزرگ، پدرش، دخترعموها و پسرعموهای جوانش همه در جوانی و به دلیل سرطان از دنیا رفتند. حتی همسرش هم سال ها با سرطان جنگید و توانست بر آن غلبه کند. خودش هم گفته بود تعجب می کند که بیشتر از 35سال زنده مانده است، اما بالاخره توی این چندسالی که به ینگه دنیا رفته بود صورت و چشم های پف کرده اش را دیده بودیم، ولی بیشتر دلمان می خواست متن هایش را بخوانیم. بالاخره آن قدر گذشت و آن قدر خبری از او نبود که دوستش عباس یاری، یکی از بنیان گذاران مجله «فیلم»، با همسرش تماس می گیرد. او هم خبر وخامت حالش را می دهد و اینکه دکترها گفته اند باید کمی استراحت کند. یاری نوشته بود: «این روزها برگزاری رقابت های جام ملت های اروپا، باعث گرم شدن تب فوتبال در بیشتر نقاط دنیا، از جمله ایران شده و بسیاری را جلوی صفحه تلویزیون نشانده است، من اما قبل از اینکه نتایج این رقابت ها برایم اهمیت داشته باشد، بیشتر دلتنگ همکار قدیمی و رفیق عزیزم دکتر حمیدرضا صدر هستم که تحلیل ها و حضور پرشور و حالش در چنین رویدادهایی، جذابیت خاصی به برنامه های فوتبالی تلویزیون می داد. متأسفانه او مدتی است در بستر بیماری است. پریشب وقتی به همسرش زنگ زدم، آرزو می کردم بگوید همه خوب و سرحال و قبراق هستیم و جای هیچ نگرانی نیست، اما متوجه شدم که حال حمید چندان روبه راه نیست، پزشکان فعلا شیمی درمانی او را متوقف کرده اند و امیدوارند بدن تا حدی آرامش پیدا کند تا آن ها بتوانند درمان های تکمیلی را ادامه دهند.»
ما از شما زیبا نگاه کردن را یاد گرفتیم
همین خبر واکنش های زیادی در بین دوستداران سینما و فوتبال و ادبیات داشت. کاربری در صفحه توییترش درباره صدر نوشته بود: «معمولا آدم های پرحرف غیرقابل تحملن، ولی تنها آدمی هستی که اگر ساعت ها هم حرف بزنی، بازم می شه با لذت به حرفات گوش داد.» کاربر دیگری نوشته بود: «آقای صدر لطفا زود خوب شوید. از شما زیبا نگاه کردن را یاد گرفتم. نه فقط به فوتبال که به زندگی. نثر جادویی تان و آن همدلی بی دریغی که از لابه لای جمله ها بیرون می ریزد. همدلی با بازنده های بداقبال و درک کردن انسان ها در نوشته هایی که هرکدام یک سمفونی است.» علی سیف الهی، روزنامه نگار سینمایی و ورزشی، در توییتش از قول صدر نوشته بود: «می گفت: خوبی فوتبال این است که گذشته ات را با آن به یاد می آوری. مثلا من در سالی که جام جهانی 1974بود، وارد دانشگاه شدم. پدرم بعد از جام جهانی 1978 مرد. قبل از جام جهانی 1986 ازدواج کردم و غزاله دخترم جام جهانی 1990 به دنیا آمد. فوتبال نقاط نشانه ماست.» سیف الهی در انتها نوشته بود: «کاش بعدها بگه یورو 2020 کام بک زدم.»
حال ناخوش آقای سایه های خیال
کلامش همه فهم بود و کلمه هایش. شور داشت و پر از اطلاعات بود و دانایی. کسی فکر نمی کرد یک نفر بتواند هم زمان هم مفسر درجه یک فوتبال باشد و هم یک منتقد فوق العاده سینما. در آن سال ها صحبت از فوتبال برای خیلی ها نشانه کم سوادی و حتی لُمپنیزم بود، ولی حمیدرضا صدر و معدود آدم هایی شبیه او این تصویر را شکستند و با صدای بلند فریاد می کشیدند که فوتبال حتی از سینما هم بیشتر به زندگی شباهت دارد. اصلا فوتبال خودِ زندگی است. باعث وحدت می شود. انسجام، یکدستی، یک رنگی، گریه ها، فریادها و جشن های جمعی را در کدام نقطه از جهان جز در یک ورزشگاه می توان پیدا کرد؟
ما او را از اوایل دهه شصت و در مجله «فیلم» شناختیم. به ویژه بخش «سایه های خیال» که سال ها نقدهایش در این بخش منتشر می شد و نسلی از منتقدان جوان تر با خواندن همان ها پرورش پیدا کردند و صاحب دیدگاه شدند. صدر هیچ وقت نقدهای تندوتیزی ننوشت و البته او با مقاله ها و یادداشت ها و گزارش های جشنواره هایش نشان داد نباید از او انتظار واکنش سریع و سرسختانه در برابر فیلم های سینما داشته باشیم. ما دلمان می خواست او دیدگاهش را بگوید. تحلیل کند. منبع و مأخذ حرف هایش را بگوید. ما عاشق فکت های دقیق و پُر از جزئیات ناب ذهن فعال و غنی او بودیم. او برای چندنسل از فوتبال دوستان و خوره های فیلم، نماد عشق بی حدوحصر و زلال به فوتبال، سینما و ادبیات بود و همچنان هم هست. کمتر کُری خواند و از سیاست بیزار بود. حال وهوای زندگی شخصی اش –پدرش یک نظامی بود- و عشق بی نهایتش به فوتبال باعث شده بود از نگاه طبقاتی به آدم های دور و برش تنفر داشته باشد. حمیدرضا صدر حالا در ینگه دنیا در بستر بیماری است و امیدواریم زودتر سرحال شود و دوباره همه ما را زیر رگبار اطلاعات ریز و درشتش از سینما و فوتبال بگیرد و ذوق زده مان کند.
ما هم نگاه تان می کنیم آقای صدر، نگاه تان می کنیم
بعد از همه این واکنش ها غزاله صدر، دخترش، از طریق استوری صفحه پدرش، برای همه آن ها که جویای احوال پدرش بودند پیغام گذاشت و نوشت: «برای تمامی اقوام، دوستان، آشنایان وشما دوستداران پدرم: از اینکه قادر به پاسخ گویی به تک تک پیغام های زیبای شما نیستم معذرت خواهی می کنم و از همه شما که جویای حال پدر بودید، سپاسگزارم. در این ۳ سال گذشته پدر هرگز دوست نداشت و اجازه نداد کسی از بیماری اش مطلع شود، اما حالا که شما عزیزان با خبر شده اید، وظیفه خود دانستم تا از طرف خودم از توصیف های دلنشین و دعاهای خیری که در وصف پدرم نوشتید و به سوی او راهی کردید تشکر کنم. از دیدن این همه لطف، علاقه و محبتی که به او دارید خوش حالم و شاکر. به امید روزهایی بهتر.»
روزهای بهتر و پر از امید و شور را خودِ صدر به زیبایی در پایان تک نگاری درخشانش درباره اسطوره باشگاه استقلال یعنی ناصر حجازی نوشته است که به طرز غریبی وصف حال این روزهای خودش هم هست: «احتمالا آن بالا جایی ایستاده. بدون سوزن و آمپول. بدون قرص و شیمی درمانی. روی چمن سبز. وسط دروازه. با پیراهنی زرد یا سبز. با شورت ورزشی با موهای کمی بلند راست قامت. چابک و قبراق. سرزنده و شاداب. ناصر همیشگی. حجازی دوست داشتنی و خونسرد ما. آماده برای مهار ضربه ها. هوشیار برای دفع شوت ها. نگاه تان می کنیم آقای حجازی. نگاه تان می کنیم.»
ما اینجا روی زمین، هزاران کیلومتر دورتر از شما، منتظریم تا زودتر برگردید. بدون درد و قرص و صورت ورم کرده. ما هم از اینجا نگاه تان می کنیم آقای صدر، نگاه تان می کنیم.