محمد عنبرسوز - نوزدهمین قسمت از سریال محبوب «ملکه گدایان» این هفته در حالی منتشر می شود که نخستین فصل این مجموعه به روزهای پایانی خود نزدیک شده و نظر به استقبال خوب مردم، پیش بینی می شود که فصل دومی هم برای آن در نظر گرفته شود. اثر تازه حسین سهیلی زاده، در نظرسنجی های رسمی و غیررسمی، مورد توجه مردم قرار گرفته و هر هفته فروش چشمگیری را تجربه می کند. با این همه، به نظر می رسد که «ملکه گدایان» مخاطب عام را هدف قرار داده و بیش از هر چیز دیگری، نان استفاده مناسبش از الگوهای محبوب و امتحان پس داده را می خورد.
روایت بر باد رفته
زمانی که اولین قسمت از سریال «ملکه گدایان» پخش شد، مخاطبان شبکه نمایش خانگی با شکل روایت بدیع این مجموعه و کارگردانی جذابش حسابی ذوق زده شدند. قصه این مجموعه در گام نخست، تلفیقی بود از گونه جنایی و معمایی که با شاخصه های اجتماعی به اندازه و سنجیده ای همچون اختلاف طبقاتی، تزیین شده بود. با این حال، «ملکه گدایان» در ابتدای قسمت دوم به یک باره دست خودش را برای بینندگان رو کرد و همه چیز را، درچند دقیقه، به باد داد؛ در حالی که انتظار می رفت تعلیق ایجاد شده در قسمت نخست را با متانت پیش ببرد و از شیوه قطره چکانی ارائه اطلاعات استفاده کند. از اینجای کار، سریال به یک اثر خانوادگی و عاشقانه تبدیل شد که مایه های مافیایی و شعارهای اجتماعی هم به آن افزوده شده بود.
الگوهای تکراری
شاید بیراه نباشد اگر «ملکه گدایان» را سریالی معرفی کنیم که هم زمان از الگوهای سینمای هند، سریال های ترکی و آثار مافیایی رایج در ایتالیا و آمریکا بهره می برد. شباهت غریب این مجموعه به «آوای باران»، تا این حد در اثر کار می کند که مخاطب تا قسمت های پایانی در تکاپوی این موضوع باشد که بفهمد چه کسی فرزند کدام پدر و مادر است. این الگوی فرزند گمشده یا جدا شده از والدین، در واقع الگوی محبوب بالیوود است که مبتنی شدن قصه «ملکه گدایان» بر ماجرای مفت آباد و کودکان کار نیز در راستای ایجاد همین معماهای وراثتی صورت گرفته و در عمل ارزش نمایشی زیادی به این مجموعه اضافه نمی کند.
به علاوه، نمایش یک پدرخوانده یا رئیس باند مافیایی هم به پای ثابت سریال های شبکه نمایش خانگی تبدیل شده و شمایل بزرگ آقا دیوانسالار در فصل اول «شهرزاد»، در سال های اخیر بیش از ده بار در مجموعه های این رسانه تکرار شده است. «ملکه گدایان» نیز از یک ملکه مافیایی استفاده می کند که هم دستی بر تولید و پخش مواد مخدر دارد، هم صاحب باند کودکان کار است و هم انگیزه های شخصی پررنگی در وجود او زبانه می کشد؛ ملکه ای که ایفای نقش تیپ گونه آن بر عهده رویا نونهالی گذاشته شده و بازی این هنرپیشه هم با بیشتر نقش آفرینی های قبلی او تفاوت دارد.
به این ها نمایش افراطی یک چندوجهی عاطفی را هم اضافه کنید که نمودار شماتیک آن در شبکه های اجتماعی دست مایه شوخی هایی واقع شد. در این سریال، هیچ شخصیت جوانی نیست که بر سر یک دوراهی عاطفی قرار نداشته باشد. سرنوشت عاطفی افراد، در یک چرخه معیوب، به دیگران گره خورده است. البته این شیوه روایت، به خودی خود ضعف محسوب نمی شود و اگر در قصه با پرداخت مناسبی همراه می شد، می توانست به پیشرفت درام یاری رساند. اما شرایط این روزهای شبکه خانگی در ایران به نحوی است که چنین پیرنگ هایی ناخودآگاه با سریال های ترکی مقایسه می شوند و مخاطبان در برخورد با این خط داستانی، معمولا موضع مثبت یا منفی می گیرند.
قصه نحیف در نماهای تلویزیونی
قاب بندی های حسین سهیلی زاده در قسمت نخست «ملکه گدایان» امیدبخش و جذاب بوده اند؛ به خصوص در پایان این قسمت که بازیگران از ترکیه به ایران بازگشتند و نماهای باز با رنگ بندی دقیق سکانس های پایانی قسمت اول و سکانس های ابتدایی قسمت دوم بسیار مورد توجه قرار گرفت. رویکرد کارگردان این مجموعه اما، هرقدر که روند سریال پیش رفت، از نظر شکل کارگردانی و نماها، به استانداردهای سریال های معمولی تلویزیون نزدیک شد که از کارگردان باسابقه ای مثل سهیلی زاده پذیرفتنی نیست.
شیوه نگارش فیلم نامه هم به نحوی است که در قسمت های اخیر درگیر یک دور باطل شده و ترتیب سکانس ها، بیش از هر چیز، ناظر به حفظ کردن مخاطب هستند تا بسط و پیشرفت اصولی خط قصه. بیننده «ملکه گدایان» با تعداد زیادی از خرده داستان های غیرضروری طرف است که خیلی از آن ها می توانند از کل مجموعه حذف شوند؛ مثل ماجرای شخصیت نوشین که هیچ کارکردی در قبال شخصیت های اصلی ندارد و فقط یک داستانک جذاب به شمار می رود تا مخاطب را به تماشای ادامه قصه ترغیب کند.
بازنویسی دقیق و با وسواس فیلم نامه می توانست چند شخصیت اضافی را از داستان حذف کند تا مجال بیشتری برای پرداخت عمیق تر شخصیت های اصلی فراهم شود. به این ها فلش بک های خام دستانه و ضعیف ابتدای هر قسمت را هم اضافه کنید که با گریم های بی کیفیت و جلوه بصری ضعیف، فقط گره هایی که قرار است در آن قسمت برای بیننده باز شوند را در قالب یک پیش نمایش مطرح می کنند.
جنس غریب فقر
یکی از محورهای اصلی مجموعه تلویزیونی «ملکه گدایان» را اختلاف طبقاتی تشکیل می دهد که در قالب تفاوت سبک زندگی کودکان کار یا به طور کلی افراد فقیر با خانواده های مرفه ملکه و خواهرش، نمایان می شود. در جناح افراد متمول اوضاع تا حدی خوب است، اما در بخش پرداخت شخصیت اهالی مفت آباد، جنس فقر فقط نوعی شعار خام و دور از واقعیت به نظر می رسد. به طور خاص، شخصیت های افرا و سهیل هیچ نسبت مشخصی با جایگاهشان ندارند و حتی گریم و طراحی لباسشان با قشر مورد بحث نامتناسب است.
این موضوع در مورد شخصیت افرا، با بازی باران کوثری، بیشتر خودش را نشان می دهد؛ چرا که این بازیگر نه ابزار مناسب متن را برای اجرای شخصیت سردسته باند کودکان کار در اختیار دارد و نه اضافه کردن شیوه بیان گنده لات ها به بیانش توانسته شخصیت او را باورپذیر جلوه دهد. چه بسا خود فیلم ساز هم به اشکالات اجرایی گروه تهیدستان «ملکه گدایان» واقف بوده و به همین دلیل یک بخش شعاری مستندگونه را در ابتدای قسمت های اخیر این مجموعه گنجانده که حتی محتوای این بخش نیز با قصه حاکم بر سریال ناهماهنگ است.