محمدناصر حق خواه
«نویسنده ها بی کارن؛ ما با اون ها کاری نداریم». این را مربی ای گفت که پس از سال ها بد نتیجه گرفتن و حاشیه های بیخود و فرافکنی شکست های متوالی، با ورود نسل جدید مربی های بادانش، کنار رفته است. او حالا چند سالی است که دوره افتاده در برنامه های بی ربط و باربط و تکرار کردن خاطره هایی که زمانی بامزه بود اما این روزها بیشتر شبیه دست وپنجه نرم کردن مذبوحانه با فراموش شدن است. فیروز کریمی، حالا به دلیل حرف هایی که درکنار خداداد عزیزی در برنامه خندوانه به زبان آورد، هدف هجمه بسیاری قرار گرفته است. «تو خودت اسم سه تا نویسنده می تونی بگی؟» این سوال را هم فوتبالیست و مربی ای پیش کشید که نه قادر به تعامل با مدیران فوتبالی بود و نه با بازیکنانش سر سازش داشت، اما چند سالی است که با مدیران رسانه ای و تبلیغاتی رابطه خیلی خوبی برقرار کرده و یار غار بازیگران شده است. او انتقاد کردن و ژست معترض گرفتن را فقط برابر بعضی فوتبالی های بی رسانه بلد است نه سلبریتی هایی که خودشان این کاره اند. رامبد جوان هم بنا را گذاشت به خندیدن؛ کسی که دو دهه از برنامه سازی تلویزیونی و سریال سازی گرفته تا کارگردانی و بازی در سینما را برعهده داشته و همیشه از کتاب خواندن گفته است: «کتاب بخوانید»، «کتاب خوب است»، «وای ما چرا کتاب نمی خونیم؟»
خوبه که معذرت خواستی اما...
شاید از خداداد عزیزی و فیروز کریمی انتظار زیادی نرود؛ چون به هرحال آن ها را فعال فرهنگی نمی دانیم، اما رامبد جوان نه فیروز کریمی است و نه خداداد عزیزی. این بعیدترین چیزی بود که می شد از یک فعال فرهنگی با سه دهه فعالیت انتظار داشت که مدام دم از فرهنگ سازی می زند. هرچند بلافاصله پس از ترند شدن این ویدئوی کوتاه با این دیالوگ های تاسف آور، رامبد پستی گذاشت و متواضعانه عذرخواهی کرد و این قطعا اتفاق خوبی است، اما بخشی از متنی که او نوشته بود، با چیزی که از او دیدیم، 180درجه تفاوت داشت: «من همیشه باافتخار، مخاطب و خواننده آثار لذت بخش و بی مثال ادبیات کشورمان بودم و هستم و خواهم بود و هیچ گاه از ترویج کتاب خوانی در هر موقعیتی که داشته ام و خواهم داشت، دریغ نکرده ام.» پس از رامبد جوان خداداد عزیزی نیز بابت این اتفاق عذرخواهی کرد.
فرهنگ سازی واقعی کجا و تبلیغات دروغین کجا؟
سال هاست چه در سطح مدیران و سیاست گذاران فرهنگی، چه در سطح برنامه سازان و کارشناسان برنامه های تلویزیونی و چه هنگام دعوت از مهمانانی که در این برنامه ها حضور دارند، توصیه به کتاب خواندن در حد توصیه به اینکه آشغال ها را ساعت9 شب بیرون بگذارید و مسواک بزنید، تنزل کرده است. توصیه های بی فایده این دست افراد برای پر کردن برنامه و نشان دادن به مدیران بالادستی بوده است تا بگویند در برنامه شان «حرف فرهنگی» هم زده اند. اما یک بار بیایید تمام این حرف ها را کنار بگذاریم و ببینیم در سیاست گذاری های رسانه ای، ساختار برنامه سازی تلویزیونی و دعوت از مهمانان، عملا چه اتفاقی افتاده است؟ غیر از کتاب باز که برنامه ای حرفه ای و خوش ساخت و حساب شده با مجری مطلع و تیمی باسواد است، در کدام یک از این همه برنامه گران ساخته شده در تلویزیون، ده، پنج یا حتی یک نویسنده بزرگ معاصر ایرانی که رمان ها و داستان هایشان خوانده می شود یا شعرشان بین آدم ها دست به دست می شود، سر از تلویزیون درآورده اند؟ چند مجری به جای تکرار تهوع آور و پی درپی تعدادی جمله کلیشه ای که «کتاب بخوانید» و «کتاب خوب است» و «فرهنگ کتاب خوانی باید جا بیفتد»، آمده و از آخرین کتابی که خوانده، حرف زده است یا از مجموعه آثار یک نویسنده سرشناس با یک سیر فکری مشخص گفته است؟ تقریبا هیچ، اما مشکل اصلی، چند سالی است که تقلبی بودن تبلیغ های کتاب خوانی نیست. تا همین چند وقت پیش اگر انتقادی مطرح می کردیم، با این پاسخ رو به رو می شدیم که نه، این خبرها نیست و ببینید ما همیشه درباره کتاب و کتاب خوانی حرف می زنیم؛ در چند سال گذشته اما به لطف تمرکز روی لمپن هایی که حرف هایشان قرار است بعد از پخش در اینستاگرام داغ شود، دیگر آن اندک شرم و حیای قبلی هم از بین رفته است. آدم ها در هر حوزه ای به این بهانه که ما می خواهیم مثل مردم باشیم، چند پله از کف جامعه هم پایین تر رفته اند. دیگر ابتذال پنهان شده در لابه لای جملات، خالی از محتوای تبلیغی نیست. این روزها دیگر این ابتذال علنی شده است و آدم ها حوصله پیچاندن ندارند و علنی و رسمی می گویند که بله، نویسندگان بی کارند! بله، هیچ کس حتی اسم سه نویسنده ایرانی را هم بلد نیست! بله، زور بزنیم یک چیزی بگوییم که همه بخندند!
شمعی کوچک اما پرفروغ
نویسنده ها و مولفان زیادی بودند که پس از دست به دست شدن این ویدئو از طریق شبکه های اجتماعی شان به این موضوع واکنش نشان دادند. از این گفتند که «خیلی سال است رسانه ملی، جایی برای نخبگان و صاحبان اندیشه و خردورزان ندارد.» و اینکه «در جامعه ای که دانستن، اندیشیدن، نوشتن و خواندن مایه تمسخر و لودگی است، امید به بهبود حتی در حداقل ها، توهم آغشته به رؤیاست.» صحبت هایی که شاید فرصت زیادی برای شنیده شدن آن ها وجود نداشته است اما همیشه بوده اند عده ای که سعیشان بر این بوده است که اگر اندک مجالی هم پیش می آید، خوب و موثر و متفکرانه حرف بزنند. آدم هایی که در سخت ترین شرایط مالی و با کمترین سطح توجه و در خلوت خودشان، سعی کرده اند شمع کوچک اما پرفروغ ادبیات ایران را روشن نگه دارند.