در تفاوت‌ها و شباهت‌های دو هنرمند که در دهه هشتاد درگذشتند

درباره عمران صلاحی با صدای فریدون فروغی بخوانید

  • کد خبر: ۶۲۶۷
  • ۱۱ مهر ۱۳۹۸ - ۱۲:۰۳
درباره عمران صلاحی با صدای فریدون فروغی بخوانید
سلمان نظافت یزدی
 
فریدون فروغی: تولد: ۹ بهمن ۱۳۲۹/ مرگ: ۱۳ مهر ۱۳۸۰

«دق کردن فریدون فروغی را به جمیع اهالی موسیقی ایران که سینما، رادیو، تلویزیون و مغازه‌ها را تصرف کرده‌اند، تبریک می‌گویم. او همان‌طوری جان داد که علی خوشدستِ «تنگنا» مُرد.» ۱


عمران صلاحی: تولد: ۱۰ اسفند ۱۳۲۵/ مرگ: ۱۱ مهر ۱۳۸۵

«هنوز زخم‌های ازدست‌دادن ممیز عزیز التیام نیافته بود که مرگ دوستی عزیز و هنرمند ما را غافلگیر کرد... عمران دوست عزیز چهل‌ساله من آنقدر شاد و زنده بود که مرگ از کنار او با احتیاط عبور می‌کرد. به قول محمود دولت آبادی او خود زندگی بود.» ۲


در نسبت فریدون فروغی و عمران صلاحی چیزی نگفته‌اند، چون اصلا چیزی نیست که بگویند، جز این‌که این دو بزرگوار هر دو در مهرماه درگذشته‌اند و از بخت بد نویسنده، هیچ‌گاه در زندگی‌شان مراوده‌ای هم با یک‌دیگر نداشته‌اند. یکی متولد تهران است و دیگری متولد اردبیل. فریدون فروغی در روستای «قرقرک» دفن شده است و عمران صلاحی در قطعه هنرمندان بهشت زهرا. حتی در زیررده‌های «ویکی‌پدیا» هم هیچ اشتراکی با هم ندارند. البته عمران صلاحی اهل ترانه نوشتن هم بوده است و سیمین بهبهانی درباره ترانه‌های او گفته است: «من از سال ۴۸ با عمران آشنا شدم. آن‌موقع من در رادیو ترانه می‌سرودم و بعد عضو شورای ترانه شدم که ترانه‌های بچه‌ها و جوان‌ها را می‌دیدم. من بودم و نادر نادرپور و رویایی و صهبا و بیژن جلالی و فریدون مشیری و کسان دیگر که روی ترانه‌ها نظر می‌دادیم؛ و عمران را آن‌جا دیدم که خیلی جوان بود. هجده‌نوزده ساله تقریبا. عمران ترانه‌هایش را می‌آورد آن‌جا می‌دیدم که بسیار پسر با استعدادی است و ترانه‌هایش لطف دیگری دارد.»، اما خب دست روزگار حتی از مسیر ترانه هم این دو نفر را به هم نرسانده است تا بتوان در نسبت آن‌ها چیزی نوشت.

اما قبل از اینکه بخواهم اعتراف کنم، نسبت مختصری میان این دو نفر هست که با نخ انتشارات «ثالث» به هم وصل می‌شوند. انتشارات «ثالث» درباره فروغی و صلاحی دو کتاب منتشر کرده است؛ «خفته در تنگنا» (زندگی‌نامه خواننده موسیقی ملی ایران فریدون فروغی) از یوسف یزدانی که در ۲۰۸ صفحه و توسط نشر «ثالث» در سال ۱۳۸۲ چاپ شده و کتاب «عمران صلاحی» در مجموعه تاریخ شفاهی نشر «ثالت» که گفت‌وگوی کیوان باژن با صلاحی است درباره زندگی و آثار او.

باید اعتراف کنم که به هیچ روشی نمی‌توان این دو بزرگ را به هم پیوند داد جز اینکه در طی تصمیم غریبی ناگهان خواستم که درباره هردویشان بنویسم. حالا اینکه فروغی در ته نمودار اندوه ایستاده است و صلاحی در ته نمودار طنز، دیگر مشکل من نیست که حضرتِ حرام، مولوی، در مثنوی معنوی گفته است: «جان گرگان و سگان هر یک جداست/ متحد جان‌های شیران خداست» و فریدون و عمران هم هرکدام جانی از جان‌های متصل فرهنگ و هنر این سرزمین هستند و ماندگارشدن در حافظه ادبیات و موسیقی این سرزمین از دیگر ویژگی‌های مشترک این دو نفر است.

در این میان فریدون فروغی هم همانند فرهاد بیش از همه با مسئله حذف درگیر بوده‌اند و جالب اینکه هردوِ این‌ها در تولیدات آثاری که با نارضایتی مردم در پیش از انقلاب پیوند داشته است، موفق بوده‌اند و حتی کار‌هایی از این دو خواننده هنوز هم به مناسبت‌های ملی و میهنی از تلویزیون پخش می‌شود.
اما این سرنوشت آدم‌ها، مسیر موسیقی ما را با چالش‌های جدی روبه‌رو کرده است. نمونه‌های بی‌شماری از این نوع برخورد‌ها داشته‌ایم که اگر اتفاق نمی‌افتاد ما امروز حداقل آرشیو قوی‌تری از خوانندگان بزرگی، چون فریدون فروغی داشتیم.

اما خب اوضاع برای عِمران یا عُمران صلاحی [که به گفته خودش عِمران درست‌تر است، اما برایش فرقی ندارد که ضمه یا کسره خوانده شود.]بهتر بوده است و او توانسته هم مطبوعات قبل و هم مطبوعات بعد از انقلاب را تجربه کند و نزدیک ۲۹ کتاب به چاپ برساند؛ تنها یک اثر کم‌تر از ۳۰ کاری که از فریدون فروغی برایمان به یادگار مانده است.

عمران صلاحی از شاعران ماندگار این سرزمین است که شعرهایش در میان حافظه جمعی مردم راه یافته است؛ از جمله آن‌ها «خونه باهار» است که می‌گوید: «کمک کنین هلش بدیم، چرخ ستاره پنچره/ رو آسمون شهری که ستاره برق خنجره» و آخرش که می‌‎گوید: «آهای فلک که گردنت، از همه‌مون بلن‌تره/ به ما که خسته‌ایم بگو، خونه باهار کدوم‌وره؟»

او از معدود نیمایی‌نویسانی است که طنز را به شعر نیمایی آورده است. نادر نادرپور درباره عمران صلاحی گفته است: «من عمران صلاحی و هادی خرسندی را شاعرانی می‌دانم که در قلمرو شیوه نیمایی از طنز، مایه گرفته‌اند. نخست درباره عمران صلاحی سخن می‌گویم که، چون از سالیان پیش او را می‌شناختم، به گروه ادب امروز در رادیو-تلویزیون نیز دعوتش کردم و از ذوق فراوان او برای تهیه برنامه‌های ادبی آن روزگار بهره یافتم. در سخن عمران صلاحی چند عنصری که غالبا ناسازگارند با یکدیگر جمع شده‌اند و این عناصر، عبارتند از: طنز تلخ، اندوه ژرف، و بیان ظریف و ساده:بر صندلی نشستم/و تکمه‌های باز کتم را /بستم/یک شاخه گل به دستم/عکسی به یادگار گرفتم/با تنهایی/در‌های و هوی آب و هیاهوی بچه‌ها

و گاه‌گاه این سه عنصر، از عالم تنهایی شاعر به دنیای همگان راه می‌یابند و با چهارمین عنصر –که همدردی باشد- درمی‌آمیزند و آن‌گاه شاعر را در سرودن شاهکار کوچکی این‌گونه، یاری می‌دهند:در یک هوای سرد پس از باران /مردی رمیده بخت /با سرفه‌های سخت دیدم که پهن می‌کرد /عریانی خودش را روی طناب رخت.»

۱. بخشی از یادداشت حمیدرضا صدر، در مجله «فیلم» به بهانه درگذشت فریدون فروغی
۲. بخشی از یادداشت کامبیز درمبخش به بهانه درگذشت عمران صلاحی
گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->