یادداشت کودکانه | حرف‌های خودمانی با خدا
  • کد مطالب: ۳۲۶۹۳۱
  • /
  • ۱۴ ارديبهشت‌ماه ۱۴۰۴ / ۱۲:۵۴

یادداشت کودکانه | حرف‌های خودمانی با خدا

امروز دوتا کبوتر به حیاط خانه‌ی ما آمدند. من از آن‌ها با گندم پذیرایی کردم و با آن‌ها خیلی مهربان بودم. 

خداجانم! سلام. می‌خواهم با تو حرف بزنم.

امروز دوتا کبوتر به حیاط خانه‌ی ما آمدند. من از آن‌ها با گندم پذیرایی کردم و با آن‌ها خیلی مهربان بودم. کاری کن حیاط ما پر از گنجشگ و کبوتر شود، مانند حرم امام‌رضا(ع).

خدایا امشب می‌خواستم ستاره‌های آسمان را بشمارم، اما نتوانستم. مامان می‌گوید تو تعداد همه‌‌ی چیزهای توی دنیا را می‌دانی؛ تعداد پروانه‌ها، درخت‌ها، ماهی‌ها و... . پس به من هم کمک کن ریاضی‌ام خوب شود. کمک کن در درس‌هایم موفق شوم.

خدا جان! دیروز زنگ تفریح با عجله می‌دویدم و همین باعث شد به دوستم تنه بزنم و دفترش روی زمین بیفتد و برگه‌هایش خراب شود. او با من قهر است. کاری کن معذرت‌خواهی‌ام را قبول کند و مرا ببخشد تا دوستی‌مان از بین نرود.

آمین...

دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.