شبنم کرمی- خدای مهربان که همیشه و همهجا حواسش به بندگانش هست، حتی اگر بهدلیلی که خودش مصلحت میداند نعمتی را به ما ارزانی نکند، در جایی دیگر به هریک از ما استعداد و نعمتی داده است که فقط باید بشناسیمش و برای شکر نعمت بهخوبی از آن استفاده کنیم.
وقتی استعدادی را به اوج میرسانیم درحقیقت خدا را بهخاطر آن شکر کردهایم.
فائزه قرایی که دانشآموز مدرسه استثنایی سومشعبان۲ است، از زمان تولد از نعمت شنوایی و سخنگفتن محروم بوده است، اما استعدادی خدادادی دارد که میتواند از او در آینده فردی موفق بسازد.
فائزه از کلاس دوم دبستان به علاقه خود به نقاشی پی میبرد و هروقت دفتر و مدادرنگی در دسترساش قرار میگیرد شروع به خلق تصاویری زیبا میکند.
اما نکته ویژهی آثار او طرحهای متفاوت و بیشماری است که از سردار دلها، شهیدسلیمانی نقاشی کرده است. گفتگوی ما با این هنرمند نوجوان را میخوانید.
چگونه نقاشی کشیدن را یادگرفتی و بهآن علاقهمند شدی؟
از وقتی فهمیدم نقاشی را دوست دارم تلاش کردم از هر موجود زنده یا شیئی که در اطرافم میبینم طرحی خلق کنم. طراحی از اجسام و افراد را آنقدر تکرار میکردم تا بتوانم شبیهترین شکل را بکشم.
سال پیش هم در مدرسه مسابقهای برگزار شد که در رشته نقاشی و طراحی برنده شدم و از تهران برای مصاحبه آمدند و ۱۰۰ هزار تومان نیز جایزه گرفتم. این اتفاق سبب شد بیشتر به نقاشی علاقهمند شوم و فهمیدم نقاشی هنر بسیار خوبی است.
چرا تصمیم به کشیدن طرحی از سردار شهید سلیمانی گرفتی؟
وقتی سردارسلیمانی بهشهادت رسید خیلی غصه خوردم و ناراحت شدم. تامدتی پس از این اتفاق، افسرده و غمگین بودم تا اینکه تصمیم گرفتم چهرهی این قهرمان بزرگ را طراحی و به این صورت سردار را در قلب و ذهنم ماندگار کنم.
نخستینبار سعی کردم روی یک مقوای بدون استفاده که پیدا کرده بودم طرحی از سردار بکشم و بعد از آن بارها از حالتهای مختلف ایشان نقاشی کردم.
وقتی توانستم عکس سردارسلیمانی را بکشم خیلی خوشحال شدم و انگار دنیا را به من داده بودند.
چه چیزهایی تو را شاد یا غمگین میکند؟
وقتی دیگران با من با آرامش حرفمیزنند شاد میشوم. اما اگر کسی بادقت به حرفهایم گوش ندهد ناراحت میشوم و تلاش میکنم با نقاشی خودم را آرام کنم.
معلولیتم را مانع پیشرفتم نمیدانم و سعی میکنم با یادگرفتن هنرهای بیشتر، پیشرفت بهتری داشته باشم. با هنر، احساس توانایی میکنم و ازطریق هنرم میتوانم ارتباطم را با دیگران راحتتر و بهتر کنم و بهاینترتیب راهی پیدا کردهام که خودم را نبازم و قوی بمانم.
وقتی برای بچهها نقاشی میکشم خیلی خوشحال میشوند. اگر مکان مناسبی در اختیارم باشد میتوانم در کارم پیشرفت بسیاری داشته باشم. کارکردن در محیط بیرون از خانه و فوتبال دیدن و بازیکردن این ورزش را از بچگی خیلی دوست داشتهام و اکنون نیز در یک کارخانه کار میکنم، زیرا کارکردن بهمن آرامش میدهد.
در درسهایم هم زرنگ هستم و هرساعتی را برای کاری مشخص، برنامهریزی میکنم تا به همهی کارها و اهدافم برسم. در اوقات فراغت هم عروسک میسازم.
البته درسخواندن در دوران قرنطینه کمی برایم سخت بود اما با کمک خانوادهام توانستم در «شاد» فعالیت کنم.
از خواستهها و آرزوهایت برایمان بگو.
دوست دارم معلم هنر شوم و به دوستانم هم میگویم که هنر، خیلی خوب و آرامشبخش است، من هنر بهویژه نقاشی را خیلی دوست دارم، اگر افراد توانیاب دیگر هم به هنر توجه کنند حتما موفق میشوند.
دوست دارم آدمها راحت بامن رابطه برقرار کنند و مانعی برای این ارتباط سر راهشان نباشد. از مسئولان توقع دارم به توانیابان از همهنظر بیشتر توجه کنند، مثلا من اگر گوشی همراه خوبی داشته باشم میتوانم هنرمندتر شوم، اما بهدلیل اینکه حقوقم خیلی کم است نمیتوانم گوشی بخرم.
آرزوهای شیرینی دارم و دوست دارم چیزهای مختلفی را برای خودم داشته باشم اما پدرم شغل پردرآمدی ندارد و نمیتواند برایم بخرد با اینحال دوست ندارم پدرم بهخاطر من اذیت شود.
از خانم معلم و مادرم هم که با صبر و مهربانی در شرایط مختلف کمکم کرده و مرا بسیار حمایت میکنند خیلی ممنونم.
* باسپاس از سرکار خانم عباسپور مهربان که همیار ما در برقراری ارتباط با فائزه عزیز بودند.