نشست فعالان و کنشگران جمعیت در مشهد برگزار شد سومین دوره «مدرسه عالی مادران» در مشهد آغازبه‌کار کرد درباره بی‌توجهی به مسائل بهداشتی در آرایشگاه‌ها | آرایشگاه­ یا زایشگاه­ بیماری! تردید بین فرزند و شغل، یکی از چالش‌های مادران شاغل اولین همایش چهارفرزندی‌ها در مشهد برگزار شد نقره ملی‌پوش مشهدی در رقابت‌های قهرمانی وزنه برداری جوانان جهان از دست رفت خطر استفاده از دستمال توالت! پادکست | الگوی زندگی با مادر ،کوک آن با دختر محدودیتی برای حضور زنان در مجلس شورای اسلامی وجود ندارد سلیمی: عزت نفس دختران با آموزش مهارت تقویت می‌شود | برای بانوان باید برنامه‌های سخت افزاری و نرم افزاری در مدیریت شهری ایجاد شود «نهاد خانواده» مورد توجه بانوان واقف در خراسان رضوی است سهم بانوان هنرمند خراسان رضوی از هنر‌های تجسمی استان چقدر است؟ خرید جهیزیه بر عهده مرد است یا زن؟ برگزاری کارگاه آموزشی زوجین «بهشت پنهان» در مشهد برگزاری دوره آموزشی زوجین در طرح «زندگی به سبک رضوی» در مشهد پدر؛ قهرمان جذاب زندگی دختر دبیرستان دخترانه نرجس خاتون در مشهد افتتاح شد تله تجمل | وقتی لوازم‌التحریر به عاملی برای رقابت تبدیل می‌شود میزان مشارکت والدین در نوشتن تکالیف بچه‌ها چقدر است؟ انتصاب دو مشاور زن برای معاونت علمی ریاست جمهوری
سرخط خبرها
حرم نوشت‌های یک خادمه | خدمتی با جان و دل

حرم نوشت‌های یک خادمه | خدمتی با جان و دل

  • کد خبر: ۲۰۵۵۲۴
  • ۲۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۳
خانم! خوش بحالتان که اینجایید! سر چرخاندم سمتش و از او تشکر کردم. یک جمله تکراری را شنیدم که اصلا برایم عادی نبود. هر بار زائری با حسرت این جمله را می‌گفت دلم می‌لرزید و آسمان چشمانم بارانی می‌شد.

به گزارش شهرآرانیوز، چایخانه که باشیم فرصت سر خاراندن هم نداریم مخصوصا اگر چایخانه کوثر باشد. یا باید حواسم به نظم صف‌ها باشد که هم شلوغ نشود و هم حق زائر‌ها رعایت شود تا بخاطر چند دقیقه در صف ایستادن دلخوری پیش نیاید.

هرچند بخاطر اینکه صفای دل‌ها ناخوداگاه اینجا بیشتر می‌شود ندیده‌ام بخاطر جا زدن چند نفر در صف کسی ناراحت شود. یکی از ما اول صف می‌ایستد و یکی از هم خدمتی‌ها هم انتهای صف. این بار من آخر صف بودم و باید زائر‌ها را هدایت می‌کردم به فضای بازی که کنار چایخانه کوثر قرار دارد.

خانمی حدودا ۳۵ و ۳۶ ساله استکان چای را دستش گرفته بود و به من نگاه می‌کرد. یکی دو باری نگاهمان به هم گره خورد، ولی من بخاطر شلوغی چایخانه چندان توجهی به آن نکردم.

خانم! خوش بحالتان که اینجایید! سر چرخاندم سمتش و از او تشکر کردم. یک جمله تکراری را شنیدم که اصلا برایم عادی نبود. هر بار زائری با حسرت این جمله را می‌گفت دلم می‌لرزید و آسمان چشمانم بارانی می‌شد. انگار هنوز حرف برای گفتن داشت. حرفش را کمی مزه مزه کرد. ببخشید... یک سوال می‌توانم از شما بپرسم. بله حتما.

«خادم‌هایی که اینجا کار می‌کنند حقوق می‌گیرند؟» بدون هیچ مکثی گفتم نه! ما همه اینجا به صورت افتخاری خدمت می‌کنیم. اگر شنیدید عده‌ای اینجا حقوق دارند آن‌ها نیروی آستان قدس رضوی هستند که اینجا کار می‌کنند، مثل خیلی آدم‌های دیگر که در یک اداره یا ارگانی کار می‌کنند و دستمزد دریافت می‌کنند.

توضیحاتم برایش به قدری واضح بود که اقناع را از چشمانش خواندم. او هم از پاسخ مبسوطی که به او دادم تشکر کرد و التماس دعایی گفت و خداحافظی کرد. هنوز قدمی بر نداشته بود که در ادامه گفتم: «البته ما که اینجا هستیم به این خدمت افتخار می‌کنیم و با جان و دل وقت می‌گذاریم. این چند ساعت خدمت در طول هفته کمترین کاری است که می‌توانم انجام بدهم.»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.