«فاطمه»، نام محبوب برای دختران در خراسان رضوی تغییرات اجتماعی و فرهنگی خانواده‌ها، عامل مهم نیاز به بازنگری در سیاست‌های کلی مربوط به این نهاد پذیرفتن تفاوت های زوجین، زیربنای رابطه سالم زوجیت در زندگی مشترک زنان روستایی و عشایر، ستون اصلی خودکفایی کشاورزی و حفظ هویت فرهنگی ایران ضرورت تقویت نظام حمایتی از خانواده‌ها در کشور برای تشویق به فرزندآوری نحله، یکی از ابزار‌های حمایتی در حقوق خانواده ایرانی ازدواج، یکی از زیباترین جلوه‌های زندگی اعزام تیم ملی والیبال زنان به ویتنام برای حضور در نخستین دوره جام ملت‌های آسیا دهه‌شصتی‌ها، اصلی‌ترین سرمایه انسانی کشور | تعداد متأهلین چقدر است؟ کسب مدال طلا توسط تیم تنیس روی میز بانوان ایران در بازی‌های جهانی کارگران یونان دختر المپیکی ایران از کسب مدال در مسابقات قایقرانی جایزه بزرگ روسیه بازماند آشنایی با مهم‌ترین عوامل علاقه‌مندکردن کودکان به کتاب‌خوانی دستور پخت حلوای سه آرد مجلسی مخصوص در خانه + فیلم دیدگاه امام خمینی (ره) درباره جایگاه زنان مومن و مادران پاکدل چه بود؟ حملات آسم در بین زنان زیر ۳۵ سال با قرص‌های ضدبارداری حاوی پروژسترون
سرخط خبرها
حرم نوشت‌های یک خادمه | خدمتی با جان و دل

حرم نوشت‌های یک خادمه | خدمتی با جان و دل

  • کد خبر: ۲۰۵۵۲۴
  • ۲۰ دی ۱۴۰۲ - ۱۹:۵۳
خانم! خوش بحالتان که اینجایید! سر چرخاندم سمتش و از او تشکر کردم. یک جمله تکراری را شنیدم که اصلا برایم عادی نبود. هر بار زائری با حسرت این جمله را می‌گفت دلم می‌لرزید و آسمان چشمانم بارانی می‌شد.
مریم دهقان
خبرنگار مریم دهقان

به گزارش شهرآرانیوز، چایخانه که باشیم فرصت سر خاراندن هم نداریم مخصوصا اگر چایخانه کوثر باشد. یا باید حواسم به نظم صف‌ها باشد که هم شلوغ نشود و هم حق زائر‌ها رعایت شود تا بخاطر چند دقیقه در صف ایستادن دلخوری پیش نیاید.

هرچند بخاطر اینکه صفای دل‌ها ناخوداگاه اینجا بیشتر می‌شود ندیده‌ام بخاطر جا زدن چند نفر در صف کسی ناراحت شود. یکی از ما اول صف می‌ایستد و یکی از هم خدمتی‌ها هم انتهای صف. این بار من آخر صف بودم و باید زائر‌ها را هدایت می‌کردم به فضای بازی که کنار چایخانه کوثر قرار دارد.

خانمی حدودا ۳۵ و ۳۶ ساله استکان چای را دستش گرفته بود و به من نگاه می‌کرد. یکی دو باری نگاهمان به هم گره خورد، ولی من بخاطر شلوغی چایخانه چندان توجهی به آن نکردم.

خانم! خوش بحالتان که اینجایید! سر چرخاندم سمتش و از او تشکر کردم. یک جمله تکراری را شنیدم که اصلا برایم عادی نبود. هر بار زائری با حسرت این جمله را می‌گفت دلم می‌لرزید و آسمان چشمانم بارانی می‌شد. انگار هنوز حرف برای گفتن داشت. حرفش را کمی مزه مزه کرد. ببخشید... یک سوال می‌توانم از شما بپرسم. بله حتما.

«خادم‌هایی که اینجا کار می‌کنند حقوق می‌گیرند؟» بدون هیچ مکثی گفتم نه! ما همه اینجا به صورت افتخاری خدمت می‌کنیم. اگر شنیدید عده‌ای اینجا حقوق دارند آن‌ها نیروی آستان قدس رضوی هستند که اینجا کار می‌کنند، مثل خیلی آدم‌های دیگر که در یک اداره یا ارگانی کار می‌کنند و دستمزد دریافت می‌کنند.

توضیحاتم برایش به قدری واضح بود که اقناع را از چشمانش خواندم. او هم از پاسخ مبسوطی که به او دادم تشکر کرد و التماس دعایی گفت و خداحافظی کرد. هنوز قدمی بر نداشته بود که در ادامه گفتم: «البته ما که اینجا هستیم به این خدمت افتخار می‌کنیم و با جان و دل وقت می‌گذاریم. این چند ساعت خدمت در طول هفته کمترین کاری است که می‌توانم انجام بدهم.»

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.