سرخط خبرها
ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا|شهید علی تقوایی رجب زاده

ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا|شهید علی تقوایی رجب زاده

مادر شهید علی تقوایی رجب زاده خوب یادش است که فرزندش برای رفتن به جبهه، مدام گریه می‌کرد و آنقدر دوست داشت برود که حتی شناسنامه اش را دستکاری کرد، اما پدرش مخالف بود، می‌گفت سن و سالت برای جبهه رفتن کم است، با این حال، مادر وقتی گریه‌های مستمر فرزندش را دید، به او گفت: نمی‌دانم چه جوابی به خدا بدهم، برای همین من برای رفتنت به جبهه حرفی ندارم، خودت تصمیم بگیر. علی در سال ۱۳۶۳ به عنوان امدادگر به جبهه رفت و به درجه شهادت نائل شد/ یادش گرامی
۰۹ مهر ۱۴۰۴ - ۲۰:۴۵
ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید حسن رکنی

ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید حسن رکنی

شهید حسن رکنی هنوز درسش تمام نشده بود که جنگ آغاز شد معطل نکرد و‌بی سروصدا به جبهه رفت، چون سنش کم بود بعد از چند روز به خاطر دریافت رضایت نامه از والدینش به شهر خود بازگشت. چند ماه بعد از حضورش در جبهه، پایش تیر خورد و وقتی برگشت سوار بر ویلچر در کنکور شرکت کرد، او بعد از چند ماه حضور در خط مقدم و مقابله با دشمن با ترکشی که به گردنش اصابت کرده بود، به درجه شهادت رسید. / یادش گرامی
ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید رضا جنگ آزما

ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید رضا جنگ آزما

رضا نگفته بود می‌خواهد به جبهه برود حتی وقتی دوره آموزشی را گذراند؛ او که خودش را وقف مردم کرده بود زندگی اش را به شهادت پیوند زد.مادر هزاران خاطره از پسر را در همه مدتی که خبری از او نداشت و همه سال‌های که کنار مزارش دعا خواند مرور کرد اگر چه هیچ وقت خم به آبرو نیاورد و گفت: پسرم فدای حضرت علی اکبر "ع"/یادش مانا
ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید شهرام مصدق رشتی

ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید شهرام مصدق رشتی

مادر هنوز هم دلش میرود وقتی درباره تدریس زبان به بچه‌های جبهه و معلولین جنگی توسط پسرش حرف میزند. شهید شهرام مصدق نه تنها فرزند دلسوزی برای والدینش بود بلکه اثرگذاری و رد مهرش برای خیلی ها ماندگار شد، او از همان ابتدا به جبهه رفت و در سال ۶۶ هنگامی که در مسیر یکی از کوه‌ها به دنبال باز کردن مسیر برای رزمندگان بود به شهادت رسید/ یادش سبز
ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| اسماعیل ساده پهلوانی

ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| اسماعیل ساده پهلوانی

مادر است دیگر، وقتی بعد از چند دهه درباره پسرش شهید اسماعیل ساده پهلوانی سخن می‌گوید،دلش می‌رود به روزهای که بغلش می‌کرده. اسماعیل بسیار مهربان بود و رضایت والدین برایش اهمیت داشت، حتی وقتی فهمید مادرش برای رفتن به جبهه رضایت ندارد، سعی کرد دلش را به دست آورد اما حکایت رضایت گرفتن از مادر فرق داشت چرا که بانویی نامه رفتن پسر را در خواب به مادر سپرد. اسماعیل ۶ ماه پس از شروع جنگ به مناطق جنوبی کشور رفت و در دومین اعزام شهید شد./ یادش جاوید.
ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید مرتضی معینی محولاتی

ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید مرتضی معینی محولاتی

مادر مرتضی می‌گفت، وقتی فرزندم شهید شد تازه متوجه شدیم که نگاه فامیل و آشنا به او چقدر مثبت بود. مرتضی از دوران کودکی بسیار اجتماعی، خوش برخورد و مردم دار بود. ۱۶ سالش بود که عزم رفتن به جبهه را کرد، بار اول که به مرخصی آمد همیشه به مادرش می‌گفت: دغدغه آموزش مبانی لازم به سربازان برای دفاع بهتر در جبهه را دارم. همین دغدغه باعث شد تا وقتی برای بار دوم به جبهه برود، آموزش به سربازان را با هدف عملکرد بهتر در عملیات مختلف را انجام دهد و در همین مسیر نیز به شهادت برسد. / یادش گرامی
ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید محمدحسین حسین‌نژاد

ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید محمدحسین حسین‌نژاد

مادر محمدحسین منتظر است فرزندش را روز قیامت ببیند، او خواب پسرش بعد از شهادت را دیده و می‌گوید: محمدحسین ۱۸ سالش بود که به جبهه رفت، قبل از اعزام، من و پدرش مخالفتی برای جبهه رفتن نداشتیم، اما با وجود اینکه سه بار برای اعزام اقدام کرد به علت ریزنقش بودن، ثبت نامش نکردند. به گفته مادر ، او بعد از چهل روز از اعزام به جبهه به مرخصی می‌آید، اما وقتی دوباره باز می‌گردد در کمتر از چهل روز به شهادت می‌رسد،شهید محمدحسین حسین نژاد پس از مقاومت مقابل دشمن، ۷ کیلومتر را شنا می‌کند، اما در نهایت توانی برایش نمی‌ماند و به درجه شهادت نائل می‌شود. / روحش سبز
ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید حمید رخشانی

ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید حمید رخشانی

مادر است دیگر، هنوز هم آن خاطرات برایش تازه است انگار همین دیروز بود که پسرش به دنیا آمد. حمید درخشانی از دوران کودکی درس خوان و فعال بود. سال چهارم پزشکی برای ویزیت بیماران به مناطق محروم می‌رفت، او در حالی که هنوز یک سال از فارغ التحصیلی‌اش در دانشگاه باقی مانده بودازدواج کرد. فرزندش چند روزه بود که عزم رفتن به جبهه کرد. آن طور که مادر حمید تعریف می‌کند، هر ۴۰ روز یکبار او به مرخصی یک هفته‌ای می‌آمد تا والدین و همسرش را از نزدیک ببیند، اما فکر و ذهنش جبهه بود، وقتی یک بار مادر از او پرسیده بود که تو فقط چند روز است که به مرخصی آمده‌ای، چرا می‌خواهی زود برگردی؟ حمید پاسخ داده بود: نمی‌دانید جبهه چه خبر است، هر کدام از پزشکان باید برای مداوای سربازان زخمی به مدت ۴ ماه به بیمارستان صحرایی بروند و حالا نوبت او بود که برود و به کشورش خدمت کند راهی که برایش سبز ماند/ یادش مانا
ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید سید جلال رضایی موسوی

ویدئو| مادرانه| روایتی از دلتنگی مادران شهدا| شهید سید جلال رضایی موسوی

سید جلال از همان دوران کودکی آرزو داشت شهید شود و از مادرش می‌خواست برای شهادتش دعا کند. بعد از اینکه طلبه شد تصمیم گرفت برای دفاع از هموطنانش به جبهه برود، مادرش می‌گوید: وقتی بعد از یک سال از جبهه بازگشت تا چند روزی را در کنار خانواده باشد، به این علت که شهید نشده بود ناراحت بود، همیشه از مادرش می‌خواست اگر به درجه شهادت نائل شد مادرش برایش گریه نکند تا کسی نداند او مادر شهید است، همین طور هم شد و تا مدت‌ها هیچ کس نمی‌دانست بانو صدیقه ضیاء الحق مادر شهید است، اما حالا همه کسانی که از سراسر کشور شهید سید جلال رضایی موسوی را می‌شناسند و می‌دانند او حاجت رواست، برای طلب حاجت هایشان نذر می‌کنند به مزارش می روند.