به گزارش شهرآرانیوز، حضرت زینب(س) فرمود: «ای کاشکی مرده بودمی تا این روز را ندیدمی. وفات جد خویش محمد مصطفی (ص) بدیدم، وفات پدر خویش علی مرتضی (ع) مشاهده کردم، وفات مادر پاکیزه خود فاطمهزهرا(س) را دیدم و به فراق او مبتلا بودم، محنت وفات برادر خویش حسن مجتبی (ع) بکشیدم و حال برادرم حسین (ع) که در جهان او را دارم. مرا چنین سخنی میگوید و خبر وفات خویش میدهد. هلاک از من برآمد وای بر این جان درمانده به چنگال بلا و مشقت.» زینب این سخنها میگفت و میگریست و سایر اهلبیت(ع) به مرافقت او میگریستند. ام کلثوم میگفت: «وا محمداه وا علیاه بعدک یا أبا عبد ا....»
امیر المؤمنین حسین (ع) ایشان را دلداری میداد و میفرمود: صبر کنید ای خواهران من و به قضای خدای تعالی راضی باشید که خدای تعالی هیچ آفریده را در زمین و آسمان حیات ابد نداده و نخواهد داد.
در اثنای این حال، حر آمد و در برابر خیمههای آن حضرت منزل ساخت پس چیزی نوشت به عبیدالله بن زیاد و از فرودآمدن حسین (ع) به حوالی کربلا او را خبر داد. عبیدالله نامهای نوشت به حسین بن علی (ع) بر این منوال، اما بعد، ای حسین شنیده ام که به نزدیکی کربلا منزل ساختی. امروز یزید به من نامه نوشته و فرموده است که پهلو بر جامه خواب وقت ننهم و طعام لذیذ نخورم تا آن وقـت که تو را به خدای تعالی رسانم مگر که به حکم او راضی شوی و بیعت کنی؛ والسلام.
چون نامه به حسین بن علی (ع) رسید و مطالعه کرد، از دست بینداخت و گفت: هرگز فلاح نیابند قومی که سخط باری تعالی را بر رضای مخلوق اختیار کنند. امیرالمؤمنین حسین (ع) فرمود: هیچ جواب نیست.
بریدهای از کتاب «الفتوح»
اثر ابومحمد احمد بن اعثم کوفی