به گزارش شهرآرانیوز، در دل خیابان خواجهربیع، میان درختها و صدای بازی بچهها، دادگاهی هست که دیوارهایش پر از نقاشیهای کودکانه است و اسم اتاقهایش «لبخند» و «مهر». اینجا نه دستبند میدرخشد نه صدای فریاد میپیچد؛ اینجا «مجتمع شناسایی و کاهش آسیبهای شوق زندگی» است؛ جایی که عدالت با رنگ، بازی و مهربانی معنا میشود.
راهروی باریک منتهی به «اتاق لبخند» پر از نقاشیهای کودکانه است. پروانهها و رنگها روی دیوارها موج میزنند و چشمها را به بازی میگیرند. صندوق نظرات با گلهای کاغذی تزئین شده و رویش نوشتهاند: «نظرات شما حتما خوانده میشود». روبهروی آن، تابلویی چوبی از زیارتنامه امینالله نصب شده که پایینش نوشتهاند: «اثر دست یک کودک کار».
در اینجا سرباز نگهبان نه دستبند دارد، نه اسپری فلفل. از اتاق لبخند صدای خنده دختربچهای میآید. درون اتاق، اسباببازیها و مدادرنگیها پخشاند. کودک روی اسب قرمز پلاستیکیاش تاب میخورد و مادرش که تا چند دقیقه پیش آشفته بود، آرام گرفته است. جلسه رسیدگی به پرونده حضانت آغاز میشود. دخترک گریه میکند، قاضی برایش عروسکی میآورد و با او حرف میزند. کمکم گریهها به سکوت بدل میشود. چند دقیقه بعد، پدر و مادر با چشمانی آرامتر از اتاق بیرون میآیند؛ قرار شده بار دیگر زیر یک سقف، زندگی را امتحان کنند.
در هر اتاق دادگاه، گوشهای کودکانه تدارک دیدهاند. قاضیها با هزینه شخصی، میز و صندلی کوچک، مدادرنگی و اسباببازی خریدهاند تا بچهها هنگام رسیدگی، روی کاغذ رویاهایشان را نقاشی کنند. روی یکی از نقاشیها نوشته شده: «من دوست دارم خانه داشته باشیم که من اتاق خودم را داشته باشم.» دختر دیگری کنار تصویر خودش و مادرش نوشته: «خدایا ما را نِجاد بده.» و پسربچهای زیر نقاشی ماشین قرمز و درخت آلبالو نوشته است: «قول میدهم پسر خوبی باشم.» قاضیها این نقاشیها را میبینند، گاهی کنارشان مینشینند و بازی میکنند تا ترس کودکان از بین برود. اینجا قانون در قالب لبخند به کار میافتد.
اتاقی که «لبخند» نام دارد، مخصوص کودکان است. در قفسههایش بیسکویت، شیر، پوشک و شیشه شیر گذاشتهاند. مادران خسته میتوانند چند دقیقه بنشینند و بچهها با وسایل بازی سرگرم شوند. دیوارها با رنگینکمان و نقاشی پوشیده شده تا حس ترس و اضطراب در فضای دادگاه کم شود. تابلوهای مرکز هم پر از واژههای امیدند: «مددکاری شوق»، «واحد مهربان»، «واحد امید». مددکاران آموزشدیده با مهربانی حرف میزنند تا مراجعان خسته و آسیبدیده احساس امنیت کنند.
بیشتر مراجعان این مرکز خانوادههاییاند که فقر، اعتیاد یا خشونت، زندگیشان را از مسیر خارج کرده است. کودکانشان گاه ناچار به کار در خیابان میشوند و برخی از والدین به کمپ ترک اعتیاد اعزام میگردند تا پس از بهبودی، دوباره خانواده در کنار هم قرار گیرد. مددکاری از پرونده نوجوانی میگوید که چندبار از خانه گریخته و اکنون در حال درمان بیشفعالیاش است:«تا وقتی مادرش درمان نشود، اجازه بازگشت او را نمیدهیم. اینجا عجله برای بازگشت نیست، عجله برای درمان است.»
در اتاقی به نام «سایهبان مهر»، نمایندگان خیریهها به کمک خانوادههای بیبضاعت میآیند. «سایهبان عدالت» نیز جایی است که وکلای داوطلب برای راهنمایی مراجعان مینشینند. یکی از کارکنان مرکز میگوید: «همه آرزو میکنیم هیچکس گذرش به دادگاه نیفتد، اما اگر افتاد، کاش همه دادگاهها مثل اینجا باشند؛ جایی که امید را به مردم برمیگرداند.»
در حیاط مجتمع، ۲۲ کودک از مراکز بهزیستی روی صندلیهای رنگی نشستهاند و نقاشی میکشند. این برنامه بخشی از «جشن حقوقی کودکان» است؛ جایی که روانشناسان از دل بازی و نقاشی، استعدادها را کشف میکنند. هر کودک پروندهای دارد که نقاشیها و مشاهدات روانشناس در آن ثبت میشود تا مسیر آیندهاش روشنتر شود. بچهها یاد میگیرند اگر دلخوری یا درخواستی دارند، میتوانند در صندوقی به نام «با من حرف بزن» نامه بیندازند — صندوقی که همیشه باز میشود.
«مجتمع شناسایی و کاهش آسیبهای اجتماعی شوق زندگی» میان درختان پارک قرآن و عترت ساخته شده؛ جایی آرام در دل مشهد. در این مرکز، گروههای هدف شامل زنان، کودکان، سالمندان و معلولاناند. شهرداری و قوه قضاییه با همکاری خیران آن را راهاندازی کردهاند تا هرکس از امید جا مانده، پناهی داشته باشد. دکتر محمود عباسی، معاون وزیر دادگستری، در بازدید از این مرکز گفته بود: «این مجتمع الگویی است از عدالت انسانی؛ جایی که قانون با لبخند اجرا میشود.» از ساختمان بیرون میآیم. باد عصرگاهی لابهلای درختان میپیچد. از دور هنوز صدای خنده بچهها میآید. در دل آرزو میکنم روزی برسد که این مرکز خلوت شود — نه از بیپناهی، بلکه از آرام شدن زندگیها.