به گزارش شهرآرانیوز، من حتی در انتخاب بین شغل و بچه اولویتهایم فرق داشت و تصورم بر این بود که زن باید شاغل باشد و اگر نباشد سطح پایینی دارد؛ اما حس ناب مادر شدن دیدگاه من را تعدیل کرد و متوجه شدم که مهمترین و قشنگترین وظیفه یک خانم، همسر و مادر خوببودن است.
اینها بخشی از گفتههای یاسمن فانی یک مادر ۳۵ساله است که ۵ فرزند دارد. او متولد شده مشهد است و دوران تحصیلش را در رشته روانشناسی دانشگاه مشهد گذرانده است. ترم اول دانشگاه در دی ماه ۱۳۸۵ ازدواج میکند و از ترم سوم به دانشگاه تهران انتقالی میگیرد و دوران ارشد و دکترای خود را در این دانشگاه سپری میکند. او در حال حاضر با وجود ۵ فرزند در حال نگارش رساله دکتری خود است و در کنار آن، دوره کارورزی درمانگری کودک را طی میکند. از او خواستیم تا برایمان از رمز و راز فرزندپروری که نیاز جامعه زنان و مادران است، بگوید.
من و همسرم در یک خانواده پرجمعیت بزرگ شدیم. همسرم شش فرزند هستند و ما هشت فرزند. سه سال بعد از ازدواج یعنی در مهرماه ۱۳۸۸ اولین فرزندمان به دنیا آمد و اکنون دو پسر ۱۴ ساله و ۱۱ ساله و سه دختر ۸ ساله، ۴ ساله و ۴ ماهه داریم. وقتی میخواستیم برای بچه اولمان اقدام کنیم من و همسرم دانشجو بودیم؛ من ترم هفتم و همسرمم ارشد. همسرم به دلیل تحصیل، شغل پاره وقت داشتند و زندگیمان از نظر مالی دانشجویی بود اما با این وجود ترسی از بچهدار شدن نداشتیم.
حدود چهار سال است که همسرم استخدام شده و شرایط مالی باثباتتری پیدا کردهایم؛ در حد اینکه نیازهای روزمرهمان را برآورده کنیم و سالی یکی - دو بار سفر برویم. خدا رو شکر هرچه میگذرد با حضور بچهها شرایط زندگیمان بهتر میشود.
وقتی تعداد بچهها زیاد باشد همان لباسها و اسباببازیهای بچههای قبلی قابلاستفاده خواهد بود؛ مثلاً من برای فرزند پنجمم تقریباً چیزی نخریدیم؛ چون علاوه بر اینکه از لباس و اسباببازیهای بچههای دیگرم استفاده میکنم، با خواهر همسرم که او هم بچههای زیادی دارد دو - سه چمدان داریم و لباسهای بارداری و نوزادی را با هم تبادل میکنیم. غیر از اینها میماند هزینههای سونوگرافی، بیمارستان و... که چون بیمه هستم مقدار زیادی را بیمه پرداخت میکند و مابقی را خدا میرساند. یک جاهایی خداوند آنچنان عجیبوغریب برایمان روزی رسانده که خودمان باورمان نشده است.
من بچه دومم را که باردار بودم کلستاز بارداری داشتم و شرایط جسمی سختی را تحمل میکردم؛ یک بازهای در اواخر بارداریام همسرم نبود و من شهرستان پیش خواهرم بودم. به دلیل شرایط جسمی نامساعدی که داشتم گفتند که باید بیمارستان بستری شوم. من چون عضو بنیاد نخبگان هستم سال ۱۳۹۲ میخواستند برای من ۵۰۰ هزار تومان کمکهزینه تحصیلی واریز کنند. برای پرداخت هزینه بیمارستان رفتم کارتم را چک کنم که ببینم ۵۰۰ هزار تومان را ریختند یا نه، دیدم یک میلیون و پانصد هزار تومان واریز کردند. تقریباً سه برابر آن چیزی که قرار بود واریز کنند. در آن شرایط سختی که همسرم هم کنارم نبود، حضور خدا را کنار خودم احساس کردم.
در موارد دیگر هم بوده که ناخواسته پولی به دستمان رسیده است و قطعاً اینها به برکت حضور بچهها در زندگیمان است. همه اینها در حالی است که من و همسرم باور قلبی به روزی رسان بودن خدا بعد از بچهدارشدن نداشتیم ولی همینهایی که خدا برای ما رسانده نشانهایی برای این وعده الهی بوده که قطع بهیقین خدا روزی فرزند را میرساند.
هیچوقت فکر نمیکردم که صاحب پنج فرزند شوم؛ اما با آوردن هر بچه لذت بچهداری را بیشتر احساس میکردم. الان لذتی که از فرزند پنجمم میبرم، شاید به دلیل کمتجربگی از فرزند اولم نمیبردم. باوجود سختیهایی که در دوران زایمان و بارداریهایم کشیدم اما آنقدر بچهداری برایم شیرین است که مدام حسرت میخورم که بالاخره یک روزی میرسد که دیگر نمیتوانم نوزاد داشته باشم و از او لذت ببرم.
در دوران دانشجویی کارهایی مثل ترجمه کتاب انجام میدادم و در یک بازه زمانی در پیشدبستانی پسرم مربی مهارت زندگی و مشاور رفتاری کودکان بودم. بعد از بهدنیاآمدن فرزند چهارم مجدد خانهدار شدم. حقیقتش اوایل زندگی اولویتهایم فرق داشت و تصور میکردم که زن باید شاغل باشد و اگر نباشد سطح پایینی دارد اما حس ناب مادر شدن دیدگاه من را تعدیل کرد و متوجه شدم که مهمترین و قشنگترین وظیفه یک خانم، همسر و مادر خوببودن است؛ کمااینکه اگر بتواند برای جامعه مفید باشد میتواند به مردم نیز خدمت کند. بنده خودم در حال گذراندن دوره کارورزی درمانگری کودک هستم تا انشالله کار درمان کودکان را دنبال کنم اما اگر به هر دلیلی این اتفاق رقم نخورد، ناراحت نیستم چون وظیفه اول من در قبال خدا این است که پیش بچههایم باشم و مادر خوبی برایشان باشم.
همه بچهها بهنوعی در امور خانه کمک میکنند؛ مثلاً بچه چهارم که چهار سال دارد در کارهایی مثل مرتبکردن کفشها، پهن کردن و جمعکردن سفره و... کمک میکند. دختر بزرگم که ۸ سال دارد در آشپزی، جارو کردن، مرتب کردن خانه و حتی نگهداری بچهها کمک حال است. پسر بزرگم که ۱۴ سال دارد بیرون از خانه هم کار میکند و درآمد دارد. بچههای بعدی هم هر کدام وظایف ثابتی دارند. البته بچهداری در سنین مختلف سختیهایی هم دارد؛ یکی بلوغ است، آن یکی باید به مدرسه برود و یکی دیگر گرسنه است و... ولی هر کدام از بچه ها با برداشتن باری از روی دوش من، کار من را سبکتر میکنند و تنها کارهای کلی را خودم انجام میدهم.
طبیعتاً برخی لذتهای دونفره قبل از بچهدارشدن تا مدتی بعد از بچهدارشدن وجود ندارد مثل تفریحات دونفره؛ در مقابل برخی لذتها هم وجود دارد که بدون بچه نمیتوان آنها را تجربه کرد مثل بعضی کارهای بانمکی که بچهها انجام میدهند، حرفهای قلمبهسلمبهای که میزنند، مهارتهایی که کسب میکنند و...
یک لذتی که خیلی خاص است و من در بچهداری تجربه کردم این است که گویی رابطه مادر و فرزند یکشکل کوچک شده رابطه خدا و بنده است. گاهی فکر میکنم من که مادر این بچهها هستم و آنقدر احساس عجیبی نسبت به آنها دارم، خداوند که آفریننده ما است چه احساسی دارد.
تابهحال بهخاطر تعداد زیاد فرزندانمان مورد انتقاد قرار نگرفتهایم. اتفاقاً معمولاً وقتی دیگران تعداد بچههایمان را میفهمند کیف میکنند و به همتمان آفرین میگویند. البته من چون بارداریهای سختی داشتم خانواده نگران شرایط جسمیام هستند واز این جهت با فرزنداوری من مخالفت میکنند. از طرف دیگر، به دلیل طولانی شدن پایان نامه دکتریام انتقاد میکنند که زودتر درسم را تمام کنم اما من فعلاً بچهداری را به درس ترجیح میدهم چون همیشه فرصت برای درس خواندن است اما سن که بگذرد فرصتی برای بچهدار شدن و لذت بردن از دوران کودکی فرزندانم نیست.
اگر جایی احساس خستگی کنم با خودم میگویم همه آدمها در زندگیشان سختیهایی دارند و ما سختی فرزندآوری را خودمان آگاهانه انتخاب کردیم که اگر این سختی نباشد سختیهای دیگری جایگزین خواهد شد و چه سختی شیرینتر از بچه داشتن و بودن در کنار این فرشتههای معصوم.
در خانوادههای پرجمعیت برای حفظ نظم و حقوق افراد لازم است تا قوانین خاصی در خانه حکمفرما شود؛ در خانه ما هر کسی یک وظیفهای دارد؛ مثلاً پهن کردن لباسها، آشپزی، شستن حمام و دستشویی برعهده پسر بزرگم است. جابهجایی ظروف شسته شده و شستن حمام و دستشویی را پسر دومم انجام میدهد. گردگیری، گذاشتن آشغالها دم در واحد و مرتبکردن خانه با دختر بزرگم است. جمعکردن و پهن کردن سفره، جمعکردن رختها از روی بند رخت و مرتبکردن کفشها وظیفه دختر کوچکم است.
قانون کلی استفاده از تلفن همراه و تماشای تلویزیون در خانه ما نیز دو ساعت در روز است و ساعت خوابمان ۹ شب است. البته با بهدنیاآمدن فرزند پنجممان کمی این دو قانون تغییر کرده و امیدواریم که دوباره به حالت قبلی برگردد.
من باتجربه زندگی شخصی و دیدن زندگی اطرافیان که پر بچه هستند این را بهوضوح دیدهام که با آمدن بچه زمینه برای رشد و پیشرفت مالی فراهم شده است. همیشه برای بچه نیاوردن بهانه وجود دارد و اگر کسی شرایط جسمی دارد خوب است که در اولین فرصت بچهدار شود.
میگویند آدم نان باور و افکارش را میخورد و هر جور فکر کند همانگونه برایش رقم میخورد؛ اگر باور داشته باشید که خدا روزی بچه را میرساند خدا همانطور رزقتان را افزایش میدهد. امیدوارم همه زوجهای جوان طعم شیرین پدر و مادر شدن را احساس کنند و خداوند فرزندان سالم و صالحی روزیشان کند تا تکتک لحظههای بچهدارشدنشان پلی شود برای رسیدن به خدا و خداگونهتر شدنشان.
منبع: ایرنا