چهارمین جشنوارهٔ رسانه‌ای بانوان «حریم رسالت» برگزار می‌شود مادر بودن، روایتی که از خانه فاطمی آغاز شد فخرالدوله، نخستین بانوی مدیر شهری در ایرانِ قاجار نشست تخصصی «گفتمان علمی زنان عاشورایی» در حرم رضوی برگزار شد ضرورت تبیین جایگاه زنان در «احیای امر دین» علائم پنهان دیابت در زنان را بیشتر بشناسیم آشنایی با نحوه فرایند فرزندخواندگی برای زنان مجرد بالای ۳۰ سال| متقاضیان به مراکز مشاوره فرزندخواندگی معرفی می‌شوند دکوراسیون منزل با گیاهان آپارتمانی چه فوایدی دارد؟ طرح جدید سازمان بهزیستی کشور برای سوادآموزی به زنان بی‌سواد تحت پوشش | بیش از ۸۸ هزار نفر از این زنان سواد ندارند آیا همکاری النی کاپوچیانی با تیم ملی بسکتبال زنان ایران پایان یافت؟ پیروزی چشمگیر زنان پینگ‌پنگ‌باز ایران در بازی‌های کشور‌های اسلامی زنِ چهارسوی شهادت و قصه صبری که ۵ بار آزموده شد دختران امروز، هویت‌هایی در حال تغییر زیر هودی‌های گشاد یبوست، زنگ‌خطری برای سلامت گوارش
سرخط خبرها
غیر از خدا هیچ‌کس نیست

غیر از خدا هیچ‌کس نیست

  • کد خبر: ۳۰۸۶۵۱
  • ۱۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۷
این خیال راحتی که دختر چهارساله‌ام هرشب توی تاریکی شب جست‌و‌جو می‌کند، همان ستاره‌ای است که دارم مثل امشبی توی آسمان آرزو‌ها دنبال می‌کنم.

امشب هم مثل هرشب حتما برای خوابیدن اصرار دارد بیایم بنشینم کنارش و دستم را دودستی توی دستان کوچکش بگیرد تا از تاریکی اتاق نترسد. اتاقش یک منبع نور سبز کوچک دارد، اما برایش کفایت نمی‌کند. او دلش یک «حضور» می‌خواهد. یک دست گرم و امن که محکم بگیرد و چشم‌هایش را با خیال راحت بگذارد روی هم.

این خیال راحتی که دختر چهارساله‌ام هرشب توی تاریکی شب جست‌و‌جو می‌کند، همان ستاره‌ای است که دارم مثل امشبی توی آسمان آرزو‌ها دنبال می‌کنم. او من را برای همیشه نخواهد داشت، اما من دلم می‌خواهد یک دست امن او را تا ابد در آغوش بگیرد. یک اتصال همیشگی به منبع ایمان که آب توی دلش نلرزد. 

آدمِ بی‌لنگر توی این دنیا، در‌به‌درِ حادثه هاست. او امشب دوباره وسط شیرین زبانی‌ها به خواب می‌رود و من هرقدر فهرست آرزوهایم را بالا و پایین می‌کنم، می‌بینم فقط دلم می‌خواهد او و تمام کودکان دنیا، هرشب دستی برای گرفتن داشته باشند که بدانند هیچ کجا نمی‌رود. دستی که توی سختی‌ها آنها را بالا می‌کشد. رشته آرزو‌های ما که پایانی ندارد. آدمیزاد از خواهش به خواهشی سرازیر می‌شود.

پاره تنم! کاش بعد از عبور از تردیدها، بالاخره از جایی به بعد، جای اینکه دست‌های مرا بگیری و بخوابی، دست به ریسمان خدا بیندازی که امن‌ترین حضور دنیاست. آن وقت می‌بینی هیچ آرزویی محال نیست. هیچ ناممکنی، دل‌نگرانت نمی‌کند. حتی اگر آن منبع نور کوچک توی اتاق خواب هم برای همیشه خاموش شود.

دلم نمی‌خواهد آخر قصه‌هایت بگویم: «و آنها تا آخر عمر با خوبی و خوشی با یکدیگر زندگی کردند.» هیچ خوشبختی بی‌نهایتی در کار نیست دخترم! اما هربار اول قصه‌ها تأکید می‌کنم: «زیر گنبد کبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود» غیر از خدا هیچ‌کس نیست.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.