روایتی از جنس عشق و اشک | وقتی دکان‌های طلا، رنگ عزا می‌گیرند نجات دوقلو‌های ۳۴ هفته‌ای خراسان شمالی در یک زایمان پرخطر رونمایی از اولین سامانه مشاوره هوشمند در حوزه مامایی، زنان و ناباروری درباره واگذاری کودکان به بانوان تنها| شرط قانونی برای زنان مجرد متقاضی فرزندپذیری چیست؟ حضرت رقیه (س)، نماد مظلومیت و ایستادگی در واقعه عاشورا رانندگی زنان ضعیف است یا مردان؟ آغاز عملیات «لشکر بانوان مقاومت» با راهبری بانوان مسجدی بازنگری در قوانین مرتبط با مهریه و حقوق خانواده، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر ابتلای حدود ۳۸ درصد از زنان ایرانی به پوکی استخوان صعود دختران بسکتبال ایران به مرحله فینال مسابقات غرب آسیا به دنبال مشاغل تشریفاتی برای زنان نیستیم انجام ورزش‌های هوازی مستمر، راهکار مهم کاهش درد‌های ناشی از سندرم پیش‌ازقاعدگی لزوم تجاری‌سازی تولیدات زنان در سطح ملی و منطقه‌ای با همکاری جهاددانشگاهی آرتروز زانو، یکی از شایع‌ترین بیماری‌های مفصلی در زنان «پاتوق ایران عاشورایی»، روایتی از اتفاقات خاص جنگ ۱۲ روزه اخیر برای دختران و زنان ایرانی روایت بانوان واقف ایران| میراث ارزشمند نسل‌های نیکوکار کارگروه ویژه دختران نوجوان و جوان در استانداری خراسان رضوی تشکیل شد حمایت از ۲۰ هزار زن سرپرست خانوار در خراسان رضوی
سرخط خبرها
غیر از خدا هیچ‌کس نیست

غیر از خدا هیچ‌کس نیست

  • کد خبر: ۳۰۸۶۵۱
  • ۱۳ دی ۱۴۰۳ - ۱۵:۵۷
این خیال راحتی که دختر چهارساله‌ام هرشب توی تاریکی شب جست‌و‌جو می‌کند، همان ستاره‌ای است که دارم مثل امشبی توی آسمان آرزو‌ها دنبال می‌کنم.

امشب هم مثل هرشب حتما برای خوابیدن اصرار دارد بیایم بنشینم کنارش و دستم را دودستی توی دستان کوچکش بگیرد تا از تاریکی اتاق نترسد. اتاقش یک منبع نور سبز کوچک دارد، اما برایش کفایت نمی‌کند. او دلش یک «حضور» می‌خواهد. یک دست گرم و امن که محکم بگیرد و چشم‌هایش را با خیال راحت بگذارد روی هم.

این خیال راحتی که دختر چهارساله‌ام هرشب توی تاریکی شب جست‌و‌جو می‌کند، همان ستاره‌ای است که دارم مثل امشبی توی آسمان آرزو‌ها دنبال می‌کنم. او من را برای همیشه نخواهد داشت، اما من دلم می‌خواهد یک دست امن او را تا ابد در آغوش بگیرد. یک اتصال همیشگی به منبع ایمان که آب توی دلش نلرزد. 

آدمِ بی‌لنگر توی این دنیا، در‌به‌درِ حادثه هاست. او امشب دوباره وسط شیرین زبانی‌ها به خواب می‌رود و من هرقدر فهرست آرزوهایم را بالا و پایین می‌کنم، می‌بینم فقط دلم می‌خواهد او و تمام کودکان دنیا، هرشب دستی برای گرفتن داشته باشند که بدانند هیچ کجا نمی‌رود. دستی که توی سختی‌ها آنها را بالا می‌کشد. رشته آرزو‌های ما که پایانی ندارد. آدمیزاد از خواهش به خواهشی سرازیر می‌شود.

پاره تنم! کاش بعد از عبور از تردیدها، بالاخره از جایی به بعد، جای اینکه دست‌های مرا بگیری و بخوابی، دست به ریسمان خدا بیندازی که امن‌ترین حضور دنیاست. آن وقت می‌بینی هیچ آرزویی محال نیست. هیچ ناممکنی، دل‌نگرانت نمی‌کند. حتی اگر آن منبع نور کوچک توی اتاق خواب هم برای همیشه خاموش شود.

دلم نمی‌خواهد آخر قصه‌هایت بگویم: «و آنها تا آخر عمر با خوبی و خوشی با یکدیگر زندگی کردند.» هیچ خوشبختی بی‌نهایتی در کار نیست دخترم! اما هربار اول قصه‌ها تأکید می‌کنم: «زیر گنبد کبود، غیر از خدا هیچ‌کس نبود» غیر از خدا هیچ‌کس نیست.

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.