بررسی مهم‌ترین مؤلفه‌های دستیابی به زندگی متعادل برگزاری همایش ملی «زن، خانواده و کنشگری مسئولانه» با رویکردی نوین به مسائل حوزه زن و خانواده رشد ۱۶.۵ درصدی پوشش بیمه سلامت زنان روستایی دارای سه فرزند و بیشتر، در خراسان رضوی خرید جهیزیه با کارت رفاهی یک بانو، سرکنسول جدید جمهوری اسلامی ایران در آلماتی شد مهریه، یکی از ارکان حقوقی نهاد خانواده در نظام حقوقی ایران تبدیل درددل پیرزن روستایی به یک مصوبه توسط شهید جمهور مقایسه، آسیب زندگی مشترک روایت داستانی از زندگی مرضیه حدیدچی (دباغ) در کتاب «بانوی چریک» ضرورت توجه به اصل خانواده‌محوری در تمام نظامات علمی، سیاسی، اقتصادی و اجتماعی برگزاری جشنواره غذا‌های مؤثر در باروری و دوران شیردهی در آینده‌ای نزدیک زنان، بیشترین قربانی قتل‌های خانگی در انگلیس شکست کاپیتان تیم ملی تنیس روی میز زنان ایران در دومین مسابقه خود در رقابت‌های قهرمانی جهان لزوم پیگیری پرداخت حق عائله‌مندی به زنان کارمند کسب مدال نقره در کمان سنتی مسابقات رنکینگ توسط دختر نونهال خراسان رضوی بالاترین علت تمایل به فرزندآوری در کشور، مادر و پدر بودن است موفقیت ۷۵ درصدی اجرای پویش‌های انصراف از سقط جنین در کشور دوست ندارم کسی مرا ببوسد!
سرخط خبرها
روایت دردناک «رضوانه دباغ» از شکنجه شدن خود و مادرش در زندان ساواک

روایت دردناک «رضوانه دباغ» از شکنجه شدن خود و مادرش در زندان ساواک

  • کد خبر: ۳۱۹۸۸۰
  • ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۶
تمام کسانی که امروز در موزه عبرت (زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری سابق) برای مراجعان روایتگری می‌کنند، افرادی هستند که در این زندان مخوف توسط بازجویان ساواک شکنجه شدند و رضوانه دباغ و مادرش هم تجربه‌هایی از شکنجه‌ها دارند.

به گزارش شهرآرانیوز؛ رضوانه دباغ می‌گوید: تمام کسانی که امروز در موزه عبرت (زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری سابق) برای مراجعان روایتگری می‌کنند، افرادی هستند که در این زندان مخوف توسط بازجویان ساواک شکنجه شدند. آثار آن شکنجه‌های بی‌رحمانه هنوز روی بدن بعضی از آنها باقی مانده.

او ادامه می‌دهد: ۱۴ساله بودم که دستگیر شدم. آن روز‌ها برای اینکه حرف‌های امام خمینی به گوش همکلاسی‌هایم برسد، لای کاغذ‌های سفید، کاربن می‌گذاشتم و متن اعلامیه‌های ایشان را می‌نوشتم و تکثیر می‌کردم. بعد هم آن اعلامیه‌ها را داخل جامیزی بچه‌ها می‌گذاشتم. بعد از دستگیری مادرم، وقتی عوامل ساواک به خانه‌مان ریختند، کلاسور مرا هم پیدا کردند... هرچه پدرم اصرار کرد او را به جای من ببرند، بی‌فایده بود. تنها کاری که قبل از رفتن توانستم انجام بدهم، این بود که برای حفظ حجاب، چند تا از پیراهن‌های پدرم را روی هم پوشیدم، چون فکر می‌کردم اجازه نخواهند داد چادر سر کنم؛ و همان شد.

این زندانی ساواک می‌افزاید: اول که وارد زندان می‌شدیم، حجابمان را می‌دریدند تا عکس‌های کذایی بگیرند. مرا به سلول مادرم بردند تا او را از نظر روحی تحت فشار بگذارند. مادرم، اما زنی هدفمند بود... پتو‌های موجود در سلول، آلوده و متعفن بود، اما ما از همان پتو‌ها به‌عنوان حجاب استفاده می‌کردیم! منوچهری و تهرانی که بازجویان من و مادرم بودند، با تمسخر به ما می‌گفتند: مادر و دختر پتویی ... در زندان ساواک، مدام شکنجه‌ام می‌کردند. بعد از آن شکنجه‌ها، روزی ۱۸ قرص می‌خوردم و مجبور شدم قلبم را عمل کنم...

این، گوشه‌ای از روایت دردناک «رضوانه دباغ» است از آنچه در زندان ساواک بر سرش آمد.

منبع: فارس

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.