روایتی از جنس عشق و اشک | وقتی دکان‌های طلا، رنگ عزا می‌گیرند نجات دوقلو‌های ۳۴ هفته‌ای خراسان شمالی در یک زایمان پرخطر رونمایی از اولین سامانه مشاوره هوشمند در حوزه مامایی، زنان و ناباروری درباره واگذاری کودکان به بانوان تنها| شرط قانونی برای زنان مجرد متقاضی فرزندپذیری چیست؟ حضرت رقیه (س)، نماد مظلومیت و ایستادگی در واقعه عاشورا رانندگی زنان ضعیف است یا مردان؟ آغاز عملیات «لشکر بانوان مقاومت» با راهبری بانوان مسجدی بازنگری در قوانین مرتبط با مهریه و حقوق خانواده، ضرورتی اجتناب‌ناپذیر ابتلای حدود ۳۸ درصد از زنان ایرانی به پوکی استخوان صعود دختران بسکتبال ایران به مرحله فینال مسابقات غرب آسیا به دنبال مشاغل تشریفاتی برای زنان نیستیم انجام ورزش‌های هوازی مستمر، راهکار مهم کاهش درد‌های ناشی از سندرم پیش‌ازقاعدگی لزوم تجاری‌سازی تولیدات زنان در سطح ملی و منطقه‌ای با همکاری جهاددانشگاهی آرتروز زانو، یکی از شایع‌ترین بیماری‌های مفصلی در زنان «پاتوق ایران عاشورایی»، روایتی از اتفاقات خاص جنگ ۱۲ روزه اخیر برای دختران و زنان ایرانی روایت بانوان واقف ایران| میراث ارزشمند نسل‌های نیکوکار کارگروه ویژه دختران نوجوان و جوان در استانداری خراسان رضوی تشکیل شد حمایت از ۲۰ هزار زن سرپرست خانوار در خراسان رضوی
سرخط خبرها
روایت دردناک «رضوانه دباغ» از شکنجه شدن خود و مادرش در زندان ساواک

روایت دردناک «رضوانه دباغ» از شکنجه شدن خود و مادرش در زندان ساواک

  • کد خبر: ۳۱۹۸۸۰
  • ۱۴ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۲:۱۶
تمام کسانی که امروز در موزه عبرت (زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری سابق) برای مراجعان روایتگری می‌کنند، افرادی هستند که در این زندان مخوف توسط بازجویان ساواک شکنجه شدند و رضوانه دباغ و مادرش هم تجربه‌هایی از شکنجه‌ها دارند.

به گزارش شهرآرانیوز؛ رضوانه دباغ می‌گوید: تمام کسانی که امروز در موزه عبرت (زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری سابق) برای مراجعان روایتگری می‌کنند، افرادی هستند که در این زندان مخوف توسط بازجویان ساواک شکنجه شدند. آثار آن شکنجه‌های بی‌رحمانه هنوز روی بدن بعضی از آنها باقی مانده.

او ادامه می‌دهد: ۱۴ساله بودم که دستگیر شدم. آن روز‌ها برای اینکه حرف‌های امام خمینی به گوش همکلاسی‌هایم برسد، لای کاغذ‌های سفید، کاربن می‌گذاشتم و متن اعلامیه‌های ایشان را می‌نوشتم و تکثیر می‌کردم. بعد هم آن اعلامیه‌ها را داخل جامیزی بچه‌ها می‌گذاشتم. بعد از دستگیری مادرم، وقتی عوامل ساواک به خانه‌مان ریختند، کلاسور مرا هم پیدا کردند... هرچه پدرم اصرار کرد او را به جای من ببرند، بی‌فایده بود. تنها کاری که قبل از رفتن توانستم انجام بدهم، این بود که برای حفظ حجاب، چند تا از پیراهن‌های پدرم را روی هم پوشیدم، چون فکر می‌کردم اجازه نخواهند داد چادر سر کنم؛ و همان شد.

این زندانی ساواک می‌افزاید: اول که وارد زندان می‌شدیم، حجابمان را می‌دریدند تا عکس‌های کذایی بگیرند. مرا به سلول مادرم بردند تا او را از نظر روحی تحت فشار بگذارند. مادرم، اما زنی هدفمند بود... پتو‌های موجود در سلول، آلوده و متعفن بود، اما ما از همان پتو‌ها به‌عنوان حجاب استفاده می‌کردیم! منوچهری و تهرانی که بازجویان من و مادرم بودند، با تمسخر به ما می‌گفتند: مادر و دختر پتویی ... در زندان ساواک، مدام شکنجه‌ام می‌کردند. بعد از آن شکنجه‌ها، روزی ۱۸ قرص می‌خوردم و مجبور شدم قلبم را عمل کنم...

این، گوشه‌ای از روایت دردناک «رضوانه دباغ» است از آنچه در زندان ساواک بر سرش آمد.

منبع: فارس

ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.