به گزارش شهرآرانیوز، گاهی آرزوها چنان دور میشوند که حتی نفسکشیدن بدون آنها دشوار است. زنانی هستند که همهچیزشان را برای شنیدن واژه «مامان» دادهاند؛ دار و ندارشان را خرج درمان کردهاند، اما هنوز بخشی از پازل زندگیشان ناتمام مانده است. مادران بالقوهای که تقدیر دامنشان را سبز نکرده و در کنار درد ناباروری، با بدهی، قرض و سکوت تلخ جامعه هم دستوپنجه نرم میکنند.
درحالیکه آمارهای جمعیتی هشدار میدهد نرخ رشد کشور تا یک دهه آینده به صفر میرسد، نبود حمایت مالی مؤثر از زوجهای نابارور، یکی از تناقضهای آشکار میان سیاستهای تشویق به فرزندآوری و واقعیت میدانی است.
ماههاست از خانه بیرون نرفته، تا کمی آرام بگیرد. امروز، اما تصمیم گرفته قدمی بزند. کنار ویترین مغازهای میایستد؛ کفشهای کوچک آبی و لباسهای نوزادی، ته دلش را میلرزاند. چشم میدوزد به مادری که دست دختر کوچکش را گرفته و از خیابان میگذرد. دلش بچه میخواهد؛ نه دختر، نه پسر، فقط کودکی که او را «مامان» صدا کند.
قصهی او، قصه زنانی است که همهچیزشان را خرج کردهاند، از دعا و دارو تا نذر و درمانهای گوناگون، اما هنوز نتیجهای نگرفتهاند؛ خسته، مستأصل و ناامید، اما باز امیدوار.
کنار دیوار مرکز ناباروری نشسته، شوهرش تسبیح میچرخاند. معصومه، اهل شمال است و سالهاست برای داشتن فرزند از شهری به شهر دیگر رفته. دو بار آییوآی و یک بار آیویاف ناموفق داشته. «در این مسیر فقط باید پول داشت تا کار پیش برود. شوهرم کارگر است و اگر کار باشد، روزی چند صد هزار تومان درمیآورد. برای درمان مجبور شدیم خانهمان را رهن بدهیم و حالا در زائرسرا زندگی میکنیم.»
او از خیاطی به خدمتکاری خانهای در مشهد رسیده تا بتواند پول دوا و درمانش را بدهد. «با همه سختیها، هنوز امید دارم مادر شوم.»
مهشید و همسرش هجده سال است ازدواج کردهاند. دو سال پس از عقد تصمیم به بچهدارشدن گرفتند، اما هیچگاه باردار نشد. «هرچه دکتر و درمان بود رفتیم. بارها آییوآی و آیویاف انجام دادیم، هر بار با امید و هزینههای سنگین، اما نتیجه منفی شد.»
یکبار داروهای قوی باعث شد یکی از تخمدانهایش از بین برود. میگوید: «دردم چنان بود که حتی مورفین آرامم نمیکرد. بعد از آن هم افسردگی گرفتم. فقط همسرم بود که کنارم ماند.»
او حالا ۳۷ ساله است و تنها تا چهلسالگی شانس باروری دارد. «برای بچهدارشدن خیلی هزینه کردیم. حتی برای سرپرستی کودک هم اقدام کردیم، اما بهخاطر شرایط مالی و خانه کوچک، رد شدیم.»
مریم هم ده سال است در مسیر ناباروری قدم گذاشته. خودش و همسرش کارمندند، اما به گفته او «به اندازه پول خرید یک خانه خرج درمان کردهایم».
برای آمپولهای خارجی و نسخه طب سنتی، خیلی هزینه کرده که بینتیجه ماندهاند: «دو بار آیویاف انجام دادم، بینتیجه. بیمه فقط بخشی از هزینهها را میدهد، درحالیکه گفتهاند سقف بیمه برداشته شده، اما در عمل اثری ندارد.»
او از عوارض داروها هم میگوید: «بدنم ورم کرده، کیست سینه گرفتهام، اما هنوز امید دارم. همسرم پشتم ایستاده، وگرنه ادامه این راه ممکن نبود.»
در فریزر مرکز درمان، چند جنین از آنها نگهداری میشود. «گفتند تا ده سال نگه میداریم، البته هر سال باید هزینه بدهیم. مدتی است درمان را رها کردهام. از نظر روحی خستهام و میترسم دوباره شکست بخورم. هنوز هم نتوانستهام خودم را راضی کنم بچهای را به سرپرستی بگیرم.»
حرفش را با نگاهی پر اشک تمام میکند: «اگر روزی گذرتان به مراکز ناباروری بیفتد، غم این آدمها را میبینید؛ زنهایی که شاید اگر حمایتی بود، امروز مادر بودند.»