به گزارش شهرآرانیوز، در تاریخ میخوانیم «هنوز اهل بیت پیامبر(ص) از کار غسل و کفن ایشان فارغ نشده بودند که صدای تکبیر از مسجد به گوششان رسید. این تکبیری بود که بیعتکنندگان در مسجد میگفتند. این بیعت که به تناوب انجام میشد تا شب ادامه داشت.» این خبر را میتوان آغازی بر شروع کنشگری دختر پیامبر(ص) دانست که در اوج غم درگذشت پدر، عهدهدار اندوه انحراف جامعه نبوی گردید.
سیاسـت تحریمـی دسـتگاه خلافـت از اقدامـات ایـن دسـتگاه پـس از سـقیفه تـصرف فـدک و اخـراج کارگـزار حـضرت زهـرا(س) از فـدک اسـت. حـضرت میخواسـت اثبـات کنـد ایـن زمین هـا متعلق بـه ایشـان اسـت. قواعد و قوانیـن همـه بـه نفـع او بـود.
در محکمـه خطـاب بـه خلیفـه گفت: ام ایمـن و ربـاح (آزاد کرده پیامبر) شـهادت میدهنـد کـه رسـول خـدا (ص) فـدک را بـه مـن بخشـیده اسـت.
در نقـل دیگـری، امّ ایمـن همـسر پیامـبر (ص)، و حـضرت علـی (ع) نیـز شـهادت دادنـد. خلیفـه در مقابـل همه ادلـه و شـواهد پاسـخ داد: آیـا با شـهادت یـک مرد و یـک زن خـود را صاحب حـق میدانـی؟
دخـتر پیامبر (ص) بـرای اینکه در تاریخ بماند و نشـان بدهد که آن کسـی که پیامـبر (ص) او را سـیده زنـان جهـان و بـزرگ بانوان بهشـت خوانـده و خشـنودی و ناخشـنودی و آزار او را خشـنودی و ناخشـنودی و آزار خـودش اعـلام کـرده اسـت از دولـت بعـد از وی به شـدت نگران، خشـمگین و ناخشـنود اسـت فرمود: به خـدای سـوگند با تو سـخن نخواهم گفـت. این اعلام یـک سیاسـت تحریمـی جـدی و همه جانبه بـود که تـا آخـر عمـر دخـتر پیامـبر (ص) ادامـه یافت.
دخـتر پیامـبر (ص) چنـد روز پـس از سـقیفه بـه مسـجد آمـد تـا دسـتگاه خلافـت نوپدیـد را در حضـور مـردم به چالـش بکشـد. اینجا دیگـر دخـتر پیامـبر (ص) نامـی از فدک نمیآورد، بلکـه فراتـر از آن، همه چیـزی را که به پیامـبر (ص) تعلق داشـت و طبق آیـات قرآن بـه دخترش میرسـید مطالبـه کـرد. ایـن سـخرنانی چنـان قـوی، مسـتدل و مسـتحکم بـود کـه خلیفـه هـم بـه ناچـار به گریـه افتـاد.
کنش دیگـری را که در سـیره مبارزاتی دختر پیامبر (ص) در تاریخ شـاهدش هسـتیم تبییـن حـق جانشـینی امیرالمؤمنیـن (ع) در گفت وگـوی مسـتقیم بـا مـردم مدینـه اسـت.
در تاریـخ نقـل اسـت کـه امیرالمؤمنیـن (ع) حـضرت فاطمـه (س) را بر اسـتری سـوار کرد و به همـراه امام حسـن (ع) و امام حسـین (ع) شـبانه بـه خانهها یـا مجالس انصـار میرفتند. بر هـر خانـه و محفلی دخـتر پیامبر خـدا(ص) میفرمـود: ای گروه، دخـتر پیامبرتـان را یاری کنیـد.
آن روز کـه با رسـول خدا بیعـت کردیـد، بیعتتان بر این بـود که همان طـور کـه از زن و فرزنـد خویـش دفـاع میکنیـد، از او و فرزندانش دفاع کنیـد. اکنون بـه عهدی که بـا آن حضرت بسـتهاید عمـل کنید. چه بـد جواب دادنـد ایـن نامردمـان هنگامی کـه گفتند: قـد مضـت بیعتنا لهـذا الرجل!
این مرحلـه از کنشـگری مبارزاتی دختر پیامبر (ص) شـکل دیگری داشـت. وی در وضعیـت مجروحیت و ملاقـات برخی زنـان مدینه فرمود: به خدای سـوگند، دنیای شـام را دوسـت نمیدارم و از مردان شـام بیـزارم.
آن هـا را آزمـودم و از آنچه کردنـد رضایت نـدارم. وای بـر آن ها! چرا نگذاشـتند حـق در مرکـز خود قـرار گیـرد و خلافت بـر پایه نبـوت اسـتوار ماند؟ یعنـی همان جا کـه محل فـرود جبرئیل امیـن بود و چـه حرف هـا و درس هـا در ایـن جمـلات نهفتـه اسـت.
روز بـه روز حـال دخـتر پیامـبر خـدا (ص) رو بـه وخامـت میرفـت. بنابرایـن غصب کننـدگان ولایـت به علت تـرس از ملامـت مردم بـه تکاپوی ملاقـات با دخـتر پیامـبر (ص) افتادند کـه بـا مخالفت حضرت، متوسـل به امیرالمؤمنین (ع) شـدند.
پـس با تبعیت بانـو از همسر، حاکـمان به خانه دخـتر پیامـبر(ص) راه یافتند. وقتی نـزد دختر پیامبر (ص) نشسـتند، سـلام گفتند. به گفته تاریخ دختر پیامبر (ص) سـلام را جواب نگفت و حتـی روی خویش را از آنان به سـوی دیگری گردانیـد.
پس از چندین بار آمدن و جواب سـلام نشـنیدن، آنـگاه رو به علی (ع) کـرد و فرمـود: من با آن هـا حتی یک کلمه هم سـخن نخواهـم گفت تا اینکـه از آنها چیزی را بپرسـم که آن دو از رسـول خدا (ص) شـنیدهاند.
اگر در این مورد راسـت گفتنـد، آن وقت تصمیـم خواهم گرفت. آنگاه آنها را قسـم داد و فرمود: شـام را به خدا سـوگند، آیا از رسـول خدا (ص) این سـخن را نشـنیده اید که «رضـای فاطمه از رضای من اسـت و خشـم و غضب فاطمه از خشـم و غضب مـن.
هرکه او را دوسـت داشـته باشـد، مرا قطعا دوسـت داشـته و هر کـه فاطمـه را راضی کنـد، مرا راضـی کرده و هرکـه فاطمه را به غضـب آورد، مرا بـه غضب آورده اسـت.»؟ پاسـخ دادند: چرا، ما این سـخن را از رسـول خدا شـنیده ایم. دخـتر پیامبر (ص) فرمـود: من خـدا و ملائکـه او را شـاهد میگیـرم که شما دو تن مرا بـه غضـب درآوردید!
در عـزای پیامـبر، بسـیار گریـه میکـرد. شـنیدن صدای این گریه بـرای مردم جفـاکار مدینه عذاب آور اسـت، زیرا یادآور حقی بود که از سـوی ایشـان ندیده گرفتـه شـد.
بنابرایـن حـضرت در پاسـخ بـه شـکایت مـردم مدینه از صـدای گریههـا فرمود: یا ابا الحسـن، زندگی من زیـاد به طـول نخواهد انجامیـد و به زودی از میان ایـن مـردم خواهم رفت؛ لذا سـوگند بـه خدا، نه شـب آرام خواهم گرفـت و نه روز تـا اینکه بـه پدرم، رسـول خـدا (ص) ملحق شـوم.
در تاریـخ میخوانیم هنگامی که خبر شـهادت دختر پیامبر (ص) انتشـار یافت و شـهر از آن خبردار شـد، مـردم در بیرون خانـه منتظر بودند چه وقت جنازه دختر پیامبر (ص) برای نماز آماده خواهد شـد تا در آن شرکت کنند سـپس به تشـییع بپردازند. شـاید شـب نزدیک شده بود.
ابـوذر از خانه بیـرون آمد و گفت: همـه برویـد. کار دختر پیامـبر (ص) به تأخیـر افتاده اسـت. مردم تردیـد نکردند. بـه امید فردا برخاسـتند و رفتند غافـل از اینکه دخـتر پیامبر خدا (ص) در وصیـت خود نیز مبارزه سیاسـی اجتماعی خـود را فراموش نکـرده بود و اجازه نـداد غاصبان حکومت و همراهانشـان در مراسـم تدفیـن حاضر شـوند.
در واقع، بخـش اصلی وصیـت عبارت بود از پنهان داشـتن غسـل، کفـن، نماز، دفن و محل آن. این آخریـن بخش از مبارزات دخـتر پیامبر (ص) با وضعیـت موجود و دولت خلفا بود.
کنشـگری هوشـمندانه و درایت محور دختر پیامبر (ص) باعث شـد تا آخریـن لحظه حیـات بابرکتش در دفـاع از ولایـت امیرالمؤمنیـن (ع) مبتنی بر شایسته سـالاری دینـی و الهی ثابت قـدم بمانند و جامعـه پیرامون خـود را از خطرات خون سـالاری متأثر از نظام سـیادت جاهلـی آگاه کند.